آسمان آرام آرام سرخیش را از تو وام گرفت و خورشید در گوشه ای از افق در سوگ تو غروب کرد و آن لحظه در دلِ تاریک شب خورشید چهره ات بر فراز نیزه ها شروع به تابیدن کرد.
کد خبر: ۸۹۲۷۷۸۹
|
۱۰ مهر ۱۳۹۶ - ۰۹:۵۰

 

به گزارش خبرگزاری بسیج، دل نوشته خانم زینب جعفری در خصوص ماه محرم به شرح ذیل است:

بسم رب شهدا و صدیقین

 

به راستی در آن لحظه در چه اندیشه ‌ای بودی؟ آن لحظه که سر بر آغوش امن خواهر داشتی و در زلالی چشمانت می ‌شد انعکاس گلی پژمرده را به نظاره نشست... نمی‌ دانم در اندیشه ‌ی سه ساله ‌ات بودی که خار و خاشاک‌ های کویرِ بلا بر پاهای کوچکش بوسه می ‌زدند، یا در خاطراتت عشق‌ بازی تیر و کمان را با لب های گلوی اصغرت مرور می کردی؟ شاید هم در اندیشه ی ملاقات برادرت بودی که چگونه شرح پر پر شدن یادگارش را بگویی؟

شاید هم آن لحظه در سوگ علمدار و غیرت خیمه ها قطره ی شبنمی زیرکانه، تند و تیز از گوشه ی چشمانت سُر خورد و تو می خواستی این غمِ نشسته بر گونه ات را از چشمانِ خواهرت بپوشانی، اما دستانت قدرت بالا آمدن را نداشت و قطره ی نشسته بر گونه ات در امواج چشمان زینب گم شد.

زینب بر تو خیمه زده بود و سخت در آغوشت کشیده بود چراکه هر تکه از تو را که می دید یاد بوسه ای از پیامبر برایش زنده می شد. و به خداوند سوگند که تاریخ هرگز چنین معامله ی ناعادلانه ای را به خود ندید !!! شمشیرِ کین به تو ضربت می داد و تو شهد شیرین عسل !!!

آسمان آرام آرام سرخیش را از تو وام گرفت و خورشید در گوشه ای از افق در سوگ تو غروب کرد و آن لحظه در دلِ تاریک شب خورشید چهره ات بر فراز نیزه ها شروع به تابیدن کرد.

نمی دانم آن لحظه که دختر سه ساله ات، خورشید را بر فراز نیزه ها به نظاره نشست با خود چه اندیشید؟؟ شاید، شاید لحظه ای به خود گفت چه پدر مهربانی دارم... پدرم می داند که من از تاریکی و تنهایی شب، از خرابه های شام می ترسم... پدرم چراغ راهم شد...

 

ارسال نظرات