گفتگو با عاشق ترین زن رودباری بعد از سی و یک سال انتظار برای یک مرد؛

آخرین وداع عزیزی که بازنگشت/همسرم نمی‌خواست مثل همه بمیرد

من اصلاً فکرش را نمی‌کردم که روزی «جواد» شهید شود؛ همسرم می‌گفت: «دوست ندارم در منزل بمانم ومثل همه بمیرم»چون این برای یک مرد ننگ است.
کد خبر: ۸۹۲۸۱۵۱
|
۱۰ مهر ۱۳۹۶ - ۲۱:۱۴

به گزارش خبرگزاری بسیج در کرمان ، 

۳۱سال کم نیست برای انتظار؛ انتظاری که حتی با شنیدن صدای در یا تفحص شهداءبیشتر تکرار می‌شود. انتظاری که گاهی در گلزار شهداء گمنام شهرستان رودبارجنوب  بهشت زهرا (س) به پایان می‌رسد و گاهی دوباره آغاز می‌شود.

«نخا» نمی‌خواهد از لحظه‌ها بگوید؛ لحظه‌های انتظار آمدن همسرش، آن لحظات برایش تنگ است و دلتنگی‌هایش را با قطره‌هایی که روی گونه‌هایش جاری می‌شود، تقسیم می‌کند.

خبرنگار سایت خبری تحلیلی رودبار ما به مناسبت روز تجلیل از اسرا و مفقودان مهمان دِلِ تنگ”نخا “همسر تنها شهید مفقودالاثر شهرستان رودبار جنوب می شود؛می‌گوید تا بنویسیم و در تاریخ بماند این همه انتظار، انتظاری که پایانی ندارد.

گفت‌وگویی که در ادامه تقدیم می‌شود، حاصل ۱ ساعت گریه همسر شهید مفقوالاثر «جواد خانه گیر» تنها شهید مفقودالاثر شهرستان رودبارجنوب است.

-لطفا قدری از خودتان بگویید؟
نخا دستخوان همسر تنهاشهید مفقودالاثر شهرستان جوادخانه گیرهستم،همسرم در ۱۳فروردین ماه مصادف با ۱۴رمضان سال ۶۵به شهادت رسیده است.
-از شهید خانه گیر برایمان بگویید؟
شهید جواد خانه گیر يكم مهر۱۳۴۳، در روستای ميش‌پدام رودبارجنوب کنونی متولد شد. پدرش علی، كشاورز بود ومادرش دخی نام داشت. سواد خواندن و نوشتن نداشت سال ۱۳۵۸، ازدواج كرد و در آغازین روزهای جنگ تحمیلی به‌عنوان‌سرباز ژاندارمری در جبهه حضور يافت و طی ۴مرحله به جبهه رفت در مرحله ای آخری که اعزام شد شناسنامه و مدارک خود را نیز همراهش برد تا همه چیزمانند پیکر مطهرش مفقود بماند.


-چگونه با شهیدخانه گیر آشنا شدید ودر چه سالی ازدواج کردید؟
از آنجایی که در شهرستان رودبارجنوب ازدواج های فامیلی زیادی هست ما نیز دختر خاله و پسرخاله بودیم، البته اخلاق و رفتار جواد به ویژه تواضعش، هم تأثیر زیادی روی سر گرفتن این ازدواج داشت سرانجام در سال ۱۳۵۸با هم ازدواج کردیم در آن زمان که دفترخانه ثبت ازدواج نبود یک روحانی در شهرستان رودبار جنوب بود که صیغه عقد ما را جاری کرد و ما حصل این ازدواج يك پسر و دو دختر است.
-مراسم عروسی شما چطور برگزار شد؟
ما یک مراسم عروسی سنتی و خیلی ساده ای را برگزار کردیم وبه خانه بخت رفتیم در آن زمان من ۱۲سال بیشتر سن نداشتم.

-فرزندتان کی به دنیا آمدند؟
دو دختر و یک پسر دارم.
-دختر یا پسر بودن چقدر برای شهید اهمیت داشت؟
اصلاً اهمیتی نداشت؛همه آنها به یک اندازه برایش عزیز بودند.
-طی مدتی که همسرتان خدمت بود گاهی مجبور بودید که به تنهایی بار زندگی را به دوش بکشید به همسرتان اعتراض نمی کردید؟
گاهی اوقات که من به رفتنش اعتراض می کردم ناراحت می شد و می گفت من برای دفاع از وطنم می روم اگر نرویم رژیم بعث به کشور ما تسلط پیدا می کند.
-وقتی همسرتان را بدرقه می کردید؟طبیعتأ این نگرانی در شما وجود داشت که این آخرین خداحافظی باشد؟چگونه آن لحظه را سپری کردید؟
برای آخرین باری که رفت سه بار برگشت و فرزند کوچکش را در آغوش گرفت و می گفت پشت سر من هیچگاه گریه نکنید هیچگاه فرزندانمان را تنها نگذار و همیشه برایم دعای شهادت کنید.

همسرم با هر خداحافظی به من می‌گفت: «فراموش نکن که همسر یک رزمنده هستی و ممکن است این خداحافظی آخرین خداحافظی باشد. همیشه این انتظار را داشته باش که اگر لحظه‌ای به تو خبری داده شود، قوی باشی و بتوانی استوار بمانی».

-شهید خانه گیر معمولا همیشه شما را با چه عنوانی خطاب می کرد؟
همیشه من را دختر خاله صدا می کرد.
-زیباترین خاطره ای که از شهید دارید؟
شهید برای تمام فامیل و همسنگران خود به خاطر اخلاق حسنه ای که داشت عزیز بود یکبار نشد که با تندی با من رفتار کند او با لب تشنه و با زبان روزه به شهادت رسید.
-شهید در تربیت فرزند به چه نکته ای تأکید داشت؟
همیشه سفارش می کرد که بچه ها را به مدرسه بفرستید تا در آینده برای خودشان کسی شوند.
-نگاه شهید خانه گیر نسبت به کمک به مردم چطور بود؟
همیشه براس کسانی که سرپرست نداشتند به کمک دوستان خود شروع به ساخت خانه گلی برای افراد بی سرپرست می کرد و مسجد جامع رودبار توسط این شهید عزیز و دوستانش بنا شد.
-چقدر خواب شهید را می بینید؟
آخرین بار رمضان سال ۹۴بود که خواب دیدم به همراه ۷نفر از دوستانش به وطن بازگشتند.
-معمولا برای گرفتن اخبار از همسرتان در زمان مدت خدمت چکار می کردید؟
خودش همیشه برایمان نامه می فرستاد.


-پدر و مادر شهید در قید حیات هستند؟
مادرش ۶سال قبل در حالی که منتظر بازگشت پیکر شهید بود از دنیا رفت پدر شهید هم ۴سال قبل دار فانی را وداع گفت.
-و اما حرف آخر؟
از تمامی دست اندرکاران نظام می خواهم که هیچگاه نگذارند خون شهداء پایمال شود.

ارسال نظرات
آخرین اخبار