خبرهای داغ:
موذن نابینای قاینی گفت:زمانی که اذان می گویم وبا خدای خودم خلوت می کنم حس وحالی دارم که قابل وصف نیست واین را با هیچ چیز در دنیا عوض نمی کنم.
کد خبر: ۸۹۳۶۸۶۶
|
۲۹ مهر ۱۳۹۶ - ۱۳:۴۵

به گزارش خبرگزاری بسیج از خراسان جنوبی، پنج شنبه 27 مهرماه سومین اجلاس استانی نماز خراسان  جنوبی در بیرجند برگزار شد و در حاشیه این اجلاس سراسری از فعالان عرصه نماز تقدیر شد.

قاسم خالقدادی موذن نابینای قاینی یکی از فعالان عرصه نماز بود که مورد تشویق مسئولین امر قرارگرفت.

قاسم که اکنون 30سال سن دارد واز کودکی علاقه زیادی به اذان گفتن داشت اظهارکرد،روستای خرم آباد از روستاهای بخش مرکزی قاین است وتا جایی که برایم تعریف کرده اند اوایل مسجدی نداشت واز یک اتاق کوچک به عنوان مسجد استفاده می کردند ومن هم از سن 10سالی  در موقع اذان به بالای تپه ای در نزدیکی خانمان می رفتم واذان می گفتم وبسیار مورد تشویق مردم وبه خصوص یکی از دوستان پدربزرگم که ازاهالی گناباد بود وهرزمان  می آمد خیلی تشویقم می کرد قرار می گرفتم ولذا از همان زمان تا به حال که مسجد روستا درست شده است هر وعده در مسجد اذان می گویم.

این روشندل که دچار نابینایی مادر زادی است و به دلیل این که فاصله روستا تا شهر زیاد بوده است وامکانات فراوانی هم برای تحصیل نداشته است5کلاس بیشتر درس نخوانده است اما صدای زیبایش مورد توجه مردم روستای خرم آباد قرار گرفته است وموذن روستا است واینک 15سال است که رسما در مسجد روستا هر سه وعده اذان را اقامه می کند.

قاسم خالقدادی اگر چه خداوند یک نعمت الهی را از او گرفته است اما شکر گذار خداوند منانی است که به او این نعمت خوش صدایی را داده است وبه قول خودش شاید اگر نابینا نبود هرگز خداوند این توانایی را در او قرار نمیداد .که به عنوان موذن مسجد روستایش اذان بگوید.

اذان گفتنی که حاضر نیست یک لحظه آن را با هیچ چیز در دنیا عوض کند.

او می گوید : زمانی که اذان می گویم وبا خدای خودم خلوت می کنم حس وحالی دارم که قابل وصف نیست واین را با هیچ چیز در دنیا عوض نمی کنم.

قاسم از تمام اهالی روستایش رضایت دارد ومی گوید هیچ وقت به خاطر ندارم که هم سن وسالانم به خاطر این که نابینابودم مرا به بازی راه ندهند ومن بسیار از آنها سپاسگذارم.

این جوان نابینای روستای خرم آبادی که تا به حال از سوی ستاد اقامه نماز شهرستان به مشهد وقم سفرکرده است یک آرزو داردوآرزویی که  می گوید: کاش می شد به کربلا بروم ودر آنجا اذان بگویم ولی حیف که پول ندارم تا به کربلا بروم.

قاسم در پایان این گفتگوی دوستانه می گوید : پدر ومادرم برای من خیلی زحمت کشیده اند وبه اندازه یک دنیا از آنها ممنون هستم .

قاسم 6ماه است که با یکی از دختران روستا ازدواج کرده است ومیگوید هنوز به خانه خودمان نرفته ایم ولی از همسرم هم تشکر می کنم که دراین مدت همراه من بوده است .

او ادامه میدهد تا به حال که پدرم خرج زندگی مرا می دهد وحالا که ازدواج کرده ام ومی خواهم به سر خانه وزندگی خود بروم ان شاء الله که مسئولین هم رسیدگی بیشتری داشته باشند ولی به هر حال به همین اندازه هم که کمک می کنند از آنها تشکر وقدر دانی می کنم.

 

 

 

ارسال نظرات
پر بیننده ها