به گزارش خبرگزاری بسیج استان چهارمحال و بختیاری؛
سلام بر تو ای رسول مهربانی
شاید سلام بهترین آغاز باشد... .
سلام بر تو ای فرستاده خوبی ها؛ ای مهربانترین فرشته خاکی ؛ تو از ملکوت آسمان به زمین فراخوانده شده ای تا انسان را با معانی هستی و زندگی واقعی اش آشنا کنی... .
تو آفتاب روشن حقیقت بودی در شام تیره زندگی... .
از مشرق دلها برآمدی و اکنون آسمان تب دارِ غروب جانگداز توست....
هستی آهنگ های بسیار دارد، پرده های بی شمار، آواهایی که باید شنید و نواهایی که باید شناخت؛ باید به ضرب آهنگ آن پی برد و به رمزهای جاودانه اش دل سپرد؛ نشانه ها، چشم به راهند تا انسان فراخوانده شود تا به دور دست نظر دوزد و خود را آماده کند... .
برای گام نهادن در راه و بیراه ، برای گریختن از بیم ها، دلشوره ها و ترس ها... !
برای فرورفتن و فرارفتن و عبور از مرزها و گذر از بی نهایت به اقلیم پر رنگ رویاها... !
به سرزمین مکاشفات... به دیار دریاها و به سوی فهمی عمیق تر و هدایت جهان... .
به سوی هر آنچه می خواهیم... و تصدق علینا مولا جان ، ان الله یجز المتصدقین... .
آری... اكنون برايتان مي نويسم از رنج ها و غم ها...
ای خاتم مهربانی و عشق...
اين را بدانيد كه دلمان بس تنگ است... .
تنگ تر از دلِ پرنده ای در قفس كه قلب كوچكش پر می زند برای رسيدن به آسمانی چون شما... !
ای دست مهربان... مزرعه ی انسان خشكيده است، ای باغبان تمام فصل ها... .
جانِ غنچه های نو شكفته همرنگ مرگ است، سبزه ها طراوت را گم كرده اند؛
درختانِ ايستاده ي جنگل، به تمام جاده هاي دور چشم دوخته اند و بذر هاي بي تاب، در ژرفاي خاك، آخرین سلاله ی پاک تو را صدا مي زنند و دل شكفتگانت كه هر صبح و شام مهدیِ تو را مي خوانند و ظهور غنچة باغ تو را از خود و خدايت تمنا مي كنند... !
آری تو روح بارانی... !
تا نام تو برده می شود فضا عطر آگین می شود و گل واژه های سلام و صلوات فضا را معطر می کنند .
تا فضیلتی از تو گفته میشود، دلها از بوی گل محمدی سَرزِنده و پُرنشاط میشوند... .
یاد نوید بخش تو، دربهای صبح را به رویِ ما میگشاید. قرآنِ تو، نزدیکترین راه رهایی است و نهجالفصاحهات، پاکترین و زلال ترین مخزن و منبع بندگی است... .
قرآن، معجزهای است که از دستهای مبارک و پاکت به ما رسید و مرهمی شد بر داغهای بشریت ! نهجالفصاحه، اقیانوسی سراسر مهر و دوستی است؛ زمزمههای شکوفاییِ بهارِ پرندگان بر درخت است که روبهروی لحظات خستگی انسان، قد میکشد... .
دنیا، شاداب و جوان میماند؛ اگر سطری از اندرزهای تو را به کار بندد؛ همچنانکه مِنبر و مَسجد و مأذنه از ذکر و نام تو این چنین سرافراز و پویا و شاداب فعال ماندهاند....
اما افسوس که تو را نشناختیم... !
آری؛ افسوس و هزاران هزار افسوس... !
ای ختم المرسلین ، تو را نشناختهایم و فقط میدانیم که نامت بر همه کائنات ترجیح دارد... .
چگونه میتوان شعاع دایره خوبیهایت را ترسیم کرد؟
«مدینه» با آن همه جلال و عظمتش، هرگز نتوانست ادعا کند که تو را شناخته است... !
مى خواهم صدایت کنم و درمانده ام که کدام نام را برانگیزم؟
یا رسول الله «صلی الله علیه و آله وسلم» ، از اعماق وجودم ، کشاکش درد های گمشده ام ، یاد تو را زمزمه می کنم تا دستم را بگیری و به ساحل نجاتم برسانی... .
ای مهربان پدر...
حال ، بعد از چهارده قرن و گذشت سال های دور و دراز، ما در جاهلیتی به سر می بریم كه همه چیز و همه كس بازیچة دست تمسخر و الحاد است؛
سردمداران شرك و نفاق، امروز چون ابوسفیان های دیروز كمر به هجو و حذف اسلام بسته اند... .
سران كفر در جاهلیتِ امروز ، بر ساحت قدسی پیامبرِ هدایت و رحمت اهانت و استهزا روا می دارند غافل از اینكه هتاكیشان را عذاب سخت الهی در كمین است؛
آنجا که در معجزه آسمانی ات آورده ای:
"ولقد استهزیء برسل من قبلک فحاق بالذین سخروا منهم ما کانوا به یستهزون"
« سوره مبارکه انعام آیه شریفه 10 »
چه باطل اندیشند اینان كه گمان برده اند خاك بر چهره خورشید می توانند افشاند و با سلاح جهالت به مصاف روشنایی می توانند رفت... .
لیكن شب به اراده شب پرستان نمی ماند و آفتاب روشنی بخش اسلام از پس ابرهای تیره و ظلمت زای جهالتشان خواهد تابید... .
ای مهربان...
آیا شود که روح پر کشیده ی تو از دیار دوست، یک دم به سوی روح سر گشته و زارم نظر کند ؟
و تو ای رسول رحمت...
می خواهم در پایان نامه چیزی بنویسم که مطمئن باشم جواب نامه ام را می دهید،
شما را به پهلوی شکسته دردانة عزیز شما فاطمه زهرا سلام الله علیها همان بانوی آب و آئینه و آفتاب قسم می دهم؛ چون می دانم که دخترتان را بسیار دوست دارید...
کمکمان کنید... همه و همه نیازمندان را کمک کنید... .
دعا كنید شما را با وجود تمام بد عهدی هايم صدا بزنم و خانه نشین انتظار شوم چرا كه حقیقتاً با ظهور سلالة پاک شما جهان از این تیرگی ها رهایی می یابد و پرچم عدالت مطلق بر سراسر عالم گسترانیده می شود... .
به امید آن روز …
احمدرضا محمدی سامانی