به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، اعیاد طلوع نورانی حضرت محمد مصطفی (ص) و حضرت امام جعفر صادق (ع) از مناسبتهای ویژه اسلام است که در شعر شاعران آیینی هم جلوهگر است.
این روز و این دو عید شریف، حتی در اشعار برخی عالمان دینی و از جمله آیت الله محمدحسین غروی مشهور به "کمپانی" هم مورد توجه قرار گرفته است:
ربیع است و دل بر جمال تو شایق
نه بر لاله و ارغوان و شقایق
رُبودی تحمل ز من گل ز بلبل
چو لیلی ز مجنون و عَذرا ز وامق
به بوی خوش گُل شود مست بلبل
به بوی تو دیوانه بیچاره عاشق
نه چون خط نیکویت اندر ریاحین
نه چون سنبل مویت اندر حدایق
نه زیباست با قامتت شاخ طوبی
نه لایق به سرو قَدَت نخل باسق
تویی دوحه بوستان معارف
تویی گلبن گلستان حقایق
تویی عقل أقدم، تویی روح عالم
محیط دوایر مدار مناطق
تویی منطق حق و فرمان مُطلق
إلَی الحقِّ داعٍ و بِالحَقِّ ناطق
إمام الهُدی صالحٌ بَعدَ صُلح
دَلیلُ الوَری صادقٌ بَعدَ صِدق
حَلیفُ التُّقی جعفر بن محمّد
کثیرُ الفَواضِل، عظیم السَّوابق
دلیل حقیقت لسان شریعت
امام طریقت بِکُلِّ الطَّرائِق
و این نیز، بخشی از یکی از اشعار "میثم" در نکوداشت این عید بزرگ است:
عرشیان امشب زمین را لاله باران میکنند
خاک را خوشبوتر از زُلفِ نگاران میکنند
این کویر خشک را باغِ بهاران میکنند
سنگ را رشک نگین شهر یاران میکنند
روح خود را شستشو در چشمه ساران میکنند
مکّه را لبریز از صوت هزاران میکنند
آفرینش فیض از دیدار احمد میبرد
کعبه امشب سجده بر خاک محمّد میبرد
امشب ای اُمُّ القرا بر آفرینش ناز کن
پای تا سر جان شو و آغوشِ دل را باز کن
روح شو پرواز کن پرواز کن پرواز کن
دم به دم اعجاز کن اعجاز کن اعجاز کن
ای تمام آفرینش بوی احمد بشنوید
یا محمّد یا محمّد یا محمّد بشنوید
ای تمام انبیاء، این جان و جانان شماست
جان و جانان شما و روح و ریحان شماست
ناخدا و کِشتی و دریا و طوفان شماست
باغبان حاصل و باغ و گلستان شماست
اینکه مقصود شما در خطّ پایان شماست
اولین نور، اولین خورشید تابان شماست
آن خداوندی که این ارض و سما را خَلق کرد
روز اوّل از طُفیلِ او شما را خلق کرد
اوست سلطان و شما یکسر وزیرش بودهاید
در خطاب و در کتاب خود بشیرش بودهاید
رؤیت حُسنش نکردید و اسیرش بودهاید
غرق نور از جلوه رویِ مُنیرش بودهاید
یک به یک مرآت حُسن بی نظیرش بودهاید
بین ادیان و ملل، دائم سفیرش بودهاید
گرچه در اوج نبوّت دل به مِهرش باختید
لحظه لحظه با شما بود و شما نشناختید
آدم از خال و خط او "عَلَّمَ الأسماء" گرفت
نوح در امواج طوفان دامن او را گرفت
با ولای او خلیل از شعله در گُل جا گرفت
چشم یونس نور از او در ظلمت دریا گرفت
پور عمران خط از او در سینه سینا گرفت
ماه مریم بر فلک در کوی او مأوا گرفت
عشق او آتش شد و در سینه یعقوب ریخت
روی او را دید کز یوسف زلیخا میگریخت
حَبَّذا یا آمنه امشب پسر آورده ای
بر تمام عالَمِ خِلقت پدر آورده ای
عقل کل، ختم رسل، فخر بشر آورده ای
یا که بر پیغمبران، پیغامبر آورده ای
آفتاب آفرینش در سحر آورده ای
خوبتر از خوبتر از خوبتر آورده ای
ذات پاک غیب را حُسن جهان آراست این
مُنجی عالم، ابوالقاسم، ابوالزّهراست این
آفتاب حق در این قصر مُشیَّد آمده
مکّه نه ملک خدا خُلد مُخلّد آمده
آخرین پیغمبرِ دادارِ سرمد آمده
با جمال کبریا عبد مؤیّد آمده
ای بتان کعبه میلاد محمّد آمده
سجده بر خاک حرم آرید احمد آمده
بُتگران از چارسو گلبانگ احمد بشنوید
از بتان خود صدای یا محمّد بشنوید
اختیار خلقت از سوی خدا در دست توست
جان "میثم" نه، که جانِ عالَمی پابستِ توست
و اکنون شعری از حسین سنگری را به تماشا مینشینیم که نشانگر شوق جهان و به وجد آمدن هستی از این اتفاق مبارک است:
سکوت عقربهها را زمان به وجد آمد
حضور سبز تو را آسمان به وجد آمد
قدم گذاشتی آهسته در دل دنیا
جهان به شوق در آمد؛ جهان به وجد آمد
همین که نام تو را بادها پراکندند
نه چشم و گوش، که حتّی زبان به وجد آمد
اذان به نام قشنگت رسید و از هیجان
به گوش خویش شنیدم اذان به وجد آمد
ستارهها که به پایت به سجده افتادند
از این خبر، همه کهکشان به وجد آمد
کرانههای زمین از محبتّت پُر بود
کران کران همه بیکران به وجد آمد
در انتظار تو خشکیده بود باغ جهان
تو آمدی و جهان ناگهان به وجد آمد.
ابیات دیگر درباره این عید، بخشی از سرودههای محمد فردوسی است:
جبرئیلی که از او جلوه رب میریزد
به زمین آمده و نُقل طرب میریزد
دارد از نخل خبرهاش رُطب میریزد
خنده از لعل لب بنتِ وَهَب میریزد
آمنه! پرچم توحید برافراشته ای
آفرین! دست مریزاد! که گُل کاشتهای
پیش گهواره خورشید، قمرها جمعند
ملک و حور و پری، جن و بشرها جمعند
بعد تو شاید و امّا و اگرها جمعند
جلوی بتکدهها باز تبرها جمعند
ماه و خورشید و فلک مژده به عالَم دادند
لات و عزّی و هبل، سجده کنان افتادند
رحمت واسعه ای؛ خُلق و خِصالت زیباست
چه کسی گفته که زشت است بِلالت؟! زیباست
ای که در دلبری از ما ید طولی داری
"آنچه خوبان همه دارند؛ تو تنها داری"
هدف خلقتی و خواجه "لولاک" شدی
"اِنّما" خواندی و از رِجس و بدی پاک شدی
ما که از باده پیغمبری ات مدهوشیم
فقط از جام تولّای تو می مینوشیم
و این هم ابیات پایانی شعر نجمه پورملکی که در آن به هفته وحدت هم اشاره میشود:
نبىّ خاتم من! اى رسول رحمت من
همیشه عشق تو در قلبمان ستوده شده
فداى اسم محمد که در کتاب زبور
براى تک تک پیغمبران ستوده شده
به روى کاشى فیروزه اى عرش خدا
نوشته اسم تو و اسم حیدر و زهرا
ز شرم روى تو یوسف خجالتى شده است
مسیح کوچه، گداى محبّتى شده است
میان کنگرههاى تمام کسراها
به پیش پاى تو امشب قیامتى شده است
چه کرده اى تو مگر بین نامسلمانها
تمام رابطههاشان رفاقتى شده است
بدون یاد تو اصلا زمان نمىگذرد
برایم این صلواتت عبادتى شده است
ببین به برکت قرآن و اهل بیت شما
میان شیعه و سنى چه وحدتى شده است
آخرین ابیات این گفتار اما از شعر محمود ژولیده انتخاب شده است که به هر دو میلاد بنیانگذار مکتب و بنیانگذار مذهب توجه میدهد و ذکر خیری هم از پدر و مادر گرامی حضرت رسول (ص)، یعنی حضرت عبدالله (ع) و حضرت آمنه (س) میکند:
آمد خبر که روز بشر بعد انبیا شب بود
عالم بدون پرتو انوار مصطفی شب بود
با آمنه تمامیِ خلقت در انتظار صبح
مهتاب تا سحر همه دم همنوای با شب بود
جبریل بود و بال گرفتن به بیت عبدالله
بیتی که میزبان هبوط فرشتهها شب بود
میرفت مادر و پسر از راه دور میآمد
خورشید پشت پرده پنهانی خدا شب بود
تأیید شد، مشاهده شد، نور لیلهُ الأسری
احمد رسید، ورنه هنوز آسمان ما شب بود
صبح آمد و خوش آمد و احمد به حمد سرمد شد
در سجده رفت و ذکر گرفت، علی، محمد شد
شُکر خدا که رفت شب و روزگار ما شد صبح
معنا گرفت فصل ربیع و بهار ما شد صبح
آری؛ "نگار ما که به مکتب نرفت و خط ننوشت"
یک غمزه کرد و شب ز نگاه نگار ما شد صبح
خاتم رسید و خاتمه جاهلیّت امضا شد
با دوستان آل محمد قرار ما شد صبح
مکه نه، بلکه عالم امکان ز نور او روشن
در سایه سار طلعت رویَش، مدار ما شد صبح
در پرتو محمد و صادق طلوع فجر آمد
یعنی به یمن آل علی انتظار ما شد صبح
باید ستود از دل و جان این دو جلوه رب را
بنیانگذار مکتب و بنیانگذار مذهب را
امیرعلی عفیف نیا