روز گذشته میثم مطیعی از مداحان کشورمان شعری با موضوع ناآرامی‌های روزهای اخیر در جمع نمازگزاران تهران خواند.
کد خبر: ۸۹۷۱۶۳۳
|
۱۶ دی ۱۳۹۶ - ۰۹:۵۵

به گزارش خبرگزاری بسیج،  روز گذشته(جمعه 15 دی ماه 1396) میثم مطیعی از مداحان کشورمان شعری با موضوع اغتشاشات هفته گذشته، در جمع نمازگزاران خواند.

شاعران این شعر حماسی عبارتند از: مهدی جهاندار، میلاد عرفان‌پور، محمدرضا وحیدزاده و پروانه نجاتی بودند.

متن شعر دز ذیل منتشر می‌شود:

به نام خالق یکتای ما که از ایمان
نهاده بار امانت به گرده‌ی انسان

جهان و هرچه در آن است آزمایش ماست
همهْ زمین و زمان، پرده‌ی نمایش ماست

به قتلگاه خودش می‌رود نفس به نفس
کسی که نگذرد از سیم خاردار هوس

پلی شویم که از خود گذشتن آموزیم
نه موج سرکش طغیان که فتنه افروزیم

خوشا به یاری مردم به چشم تر رفتن
جهاد چیست؟ در این جاده‌ها به سر رفتن

و چیست دنیا؟ سیر غم است و شادی ما
و عمر چیست؟ همان اردوی جهادی ما

پیام اول این انقلاب بود، جهاد
امید مردم سرپل ذهاب بود، جهاد

جهاد ما سفر از دخمه‌ی تن آسانی ست
جهاد، غیرت اسلامی است و ایرانی ست

جهاد، از غم همسایه‌ها نخفتن ماست
جهاد خدمت هر کارگر به میهن ماست

رسول  ما که به مستضعفین تبسم کرد
زبان منبر ما را زبان مردم کرد

علی به شانه‌ی خود بار نان و خرما داشت
حسین ما غم این پابرهنه‌ها را داشت

کسی مباد گرفتار بی پر و بالی
مباد سفره ای از نان و زندگی، خالی

در این مسیر به سرمنزل سفر نرسیم
اگر به داد دل خون کارگر نرسیم

ز جور دانه درشتان چه‌هاست در دل ما
ز آه کوخ نشین، شعله‌هاست در دل ما

چرا به رشوه بگیرند کرکسان پر و بال؟
و دستبرد زند رانت‌ها به بیت المال ؟

بگو به نان و نمک خوردگان سفره‌ی ما
بریده است گرانی امان سفره‌ی ما

اگرچه گاه به پا شد نشست مصلحتی
نه! اقتصادِ رکودی نشد مقاومتی

اگرچه برپا شد محض آبروداری
سیمیناهار نکرده علاج بیکاری

چه عبرتی‌ست در آن مجرم کلان و گران
که با وثیقه‌ی یاران رها شده آسان؟

مباد باز گذارند دست بر روی دست
که انتظار از این قوه‌ی قضاییه هست

هنوز مردم مستضعفند پای نظام
بر این همیشه صبوران سربلند سلام

اگرچه دلنگرانیم از گرانی‌ها
مباد، دشمن ما گرم شادمانی‌ها

به نان خشک اگر سر کنیم سرنکشیم
به بام اجنبیان عاجزانه پر نکشیم

کدام آینه بوده‌ست از شکستن شاد
مبادمان که پریشان شویم و دشمنشاد

به ظلم و فتنه‌گری، حرف عدل بی معنی ست
و با زبان ستم، صَرف عدل بی معنی ست

چنین مباد که فریاد داد خواهی‌ها
به حیله محو شود در شب تباهی‌ها

شکست، عاقبت باغ ‌ای بی برگ است
سپاه تفرقه تنها غنیمتش مرگ است

کسی که هیزم عصیان کشد جهنمی است
کسی که شعله به ایران کشد جهنمی است

به خاک و خون بکشند این قبیله، میهن ما
به نام مردم ما و به کام دشمن ما

ز دودمان شرارند و از قبیله‌ی دود
مترسکند به دست مَلِک فساد سعود

دریغ، از نظر شعله‌ها به پرچم ما
شرر زدند به ایران ما به پرچم ما

سلام! پرچم زیبای عشق و ایمانم
سلام! پرچمِ پا تا به سر، مسلمانم

به سبز و سرخ و سپیدت گره زدم دل را
که شعله‌وار بسوزم هرآنچه باطل را

ز موج‌ها به تو بردم پناه و خرسندم
که با تو یافته‌ام، با تو امن ساحل را

میان سینه خود از خدا نشان داری
همان که ساخته آسان هرآنچه مشکل را

چه مادران که به دامان تو گریسته‌اند
چو در بر تو نشاندند مرغ بِسمل را

تو یادگار شهیدان خون‌کفن هستی
و زنده می‌کنی اسم امام راحل را

ز جهل در تو کسی گر نگاه کرده حریص
درآوریم ز جا آن دو چشم جاهل را

سپیدِ چهره تو نور دیده و دل ماست
چنانکه نیمه‌شبی دیده قرص کامل را

ز سرخی رخ تو اهل خانه دل‌گرم‌اند
ز سبزی تو معطر کنیم منزل را

به زیر سایه‌ات استاده ملتی نستوه
که فاتحانه گذر کرده این مراحل را

مباد سایه امن تو از سر ما کم
مبینم از شرر تو شبی تُهی دل را

صدایی از نفس راه می‌رسد بر گوش
نوید نصر من الله می‌رسد بر گوش

کدام گل که در اندیشه‌ی بهارش نیست
کدام جاده که دلواپس قرارش نیست

مشام کوچه پر از عطر آب پاشی‌ها
در انتظار تو گلدسته ها و کاشی‌ها

به هرطرف که نظر می‌کنم شهیدی هست
اگر شهید می‌آرند پس امیدی هست

شهید خیمه‌اش آنسوی بی‌کرانی هاست
شهید جلوه‌ی بانوی بی نشانی هاست

شهید! ای به تماشای سوره‌ی کوثر
گرفته بوی فصل لربک وانحر

غریب باش دلا تا به آشنا برسی
غیور باش به شمشیر لافتی برسی

در این زمانه‌ی تردید و شبهه و پرهیز
بیا و دست به دامان دلبری آویز

پیاله نوش ولا از بلا نپرهیزد
فدایی نجف از کربلا نپرهیزد

حسین کیست که این نغمه زیر و بم زده است
حسین کیست که عشق از حسین دم زده است...

اگرچه پیرهنش پاره پاره می‌آید
هنوز بانگ اذان از مناره می‌آید

در این شبانه، سرود سپیده باید خواند
در اقتدا به گلوی بریده باید خواند

میان لشکری از نهروانی و جملی
پناه خسته دلان کیست ذوالفقار علی

ارسال نظرات