خبرهای داغ:
کسی باور نمی کرد که روزی تخم مرغ هم برای یک امت دردسرایجاد کند و با خود نمایی در پشت ویترین ها دل فقرا را بلرزاند،گرانی تخم مرغ را می توان از دیده طنز نگریست تا خاطری آزرده نشود.
کد خبر: ۸۹۷۲۸۰۲
|
۱۸ دی ۱۳۹۶ - ۱۲:۱۳

خبرگزاری بسیج قزوین: امروز با جمعی از دوستان به منزل کوکب خانم رفتیم تا بلکه دراین دنیای تراریخته نیمرو ،کره و پنیر با نان محلی ارگانیک را بعد 40 سال تجربه کنیم، با تعجب دیدم کوکب خانم افسرده در گوشه ای نشسته و دست و پای لرزان به سمت ما آمد،دیگر از آن گشاده رویی خبری نبود به جای نیمرو چند ساندویچ کالباس به مهمانان داد تا همگان بدانیم که مدرنیته کوکب خانم قصه کودکی ما را هم گرفتار خودش کرده است.
از روزگار گذشته گفت! مرغ ها هم دراین اقتصاد بی درو پیکر بازار گرمی کردند انگار تخم طلا گذاشتند.مرغ و خروس که زمانی سفره عزا و عروسی بودند امروز با شاه هم همسفره نمی شوند.
عجب دنیایی شده که جوان مملکت نمی تواند وام ازدواج بگیرد اما در صددیم به مرغ و خروس های ولگرد وام ازدواج بدیم تا تنظیم بازار کنیم،برای مرغ ها متاسفیم که درفشار تورمی به مردم آنفلونزا را بهانه می کنند با خود گفتم برای گرانی آب و برق هم لابد آنفلونزا آمده که کوکب خانم گفت: نه پسرم برای هر چیزی یک مرض لاعلاج وجود دارد که به جان مردم بیفتد.
وقتی روباه و خروس را به ما آموزش می دادند از سادگی خروس را دست کم گرفتیم اما هرگز فکرنمی کردیم که روزگاری همین خروس ها از روباه گذر کنند و به سراغ ما بیایند، چه روزگار غریبی داریم !!
مرغ تخم طلا امروز کیمیاگر شده و دیگر کسی را تحویل نمی گیرد، برای اینکه دل آم ها را بلرزاند تمام ویترین ها را اشغال کرده است، تا مرغ و خروس با هم اتحاد داشته باشند هیچ اتفاقی نمی تواند آنها را شکار کند،ارزانی باعث شده بود که همه سفره هایشان را با مرغ و خروس رنگین کنند و این یعنی همان صنعت مونتاژ وقتی تحریم می شویم شیرازه ازهم می پاشد و به دنبال پرتقال فروش می گردیم.
آن روزها درعالمي ديگرسيرمي كرديم. هركس براي خودش مرغ و خروسي داشت و براي خريد تخم مرغ نگراني وجود نداشت تا اين اينكه حرمت كوكب خانم را نگه نداشتيم و مرغ هايش را فروخت بركت سفره ها رفت. امروزگاوهم نداريم كه شير آن را بر سر سفره بياوريم!!
بايد سر كوچه برويم تا بقالي شير خشك به جاي شير به ما بدهد. آن روز كه در كتاب فارسي مي خوانديم حسنك كجايي؟ هرگز فكر نمي كرديم كه حسنك با آن همه سادگي روزي گرفتار مدرنيته شود وهمانند كوكب خانم با دنياي ما فاصله بگيرد.
امروز نه دهقان دوست ماست و نه آن آسياباني كه گندم ها را آرد مي كند. چه روزگار غريبيست! دهقان فداكار هم كه رفت تا به كمك راننده قطار بيايد و با فداكاري جان مسافران اين قطار را نجات دهد. جاي او را بيمه و دستگاه هشدار گرفته است.
حسنك درميان اين همه هياهو هيچ نشاني از خودش برجا نگذاشته تا دوستدارانش بتوانند او را بيابند. نزديك جاده اي انحرافي شدم كه پيرمردي درحال پنچري ماشين بود و سلام دادم گفتم : خدا قوت! كمكتان كنم گفت: ممنون مكانيك مي آيد.
نام و نشانش را پرسيدم گفت: حسنك هستم همان حسنك روياهاي شما اگر تا كنون نتوانستم بيايم اتومبيلم پنچر شده ! از گاو گوسفندهايش سراغ گرفتم و گفت: كدام گاو و گوسفند؟ دنيا عوض شده من هم عوض شدم.آن سادگي ديگر وجود ندارد الان فقط پول را بچسب كه دنيا را با آن مي تواني آباد كني!!
حسنك ديگر برايم جذابيت نداشت! سراغ كبري را گرفتم تا ببينم با تصميم كبري چه كرد، حسنك پاسخ داد تصميم كبري به تاريخ پيوست شما دنباله آن را نگيريد، چون الان دوران تصميم كبري نيست بلكه همه تصميم ها صغري نوشته شده است.
1002/ت30/ب

 

 

 

 

 

ارسال نظرات
پر بیننده ها