سید ساجد یعقوبی
مطلبی اخلاقی در رابطه عظمت خلقت هستی از زبان آیت الله سید حسن عاملی نماینده ولی فقیه در استان اردبیل.
کد خبر: ۸۹۷۷۳۴۶
|
۰۱ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۸:۲۰

راهی به آسمان

اول چیزی که انسان در این نشأه بعد از بلوغ عقلی متوجه آن می شود این است که با ذاتی بسیار بسیار لا یتناهی و غیر قابل وصف و بزرگ و بزرگ سر و کار دارد.

او عالمی را خلق کرده که از وسعت و عظمت، اول و آخر آن، مبدأ و منتهای آن، اصل و فرع آن برای ما معلوم نیست. تا چشم کار می کند، تا علم کار می کند، تا ابزار کار می کند، کائنات است و کائنات و انسان با اندک تفکر غرق و متحیر در وسعت کائنات می شود.

« أأنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا »

او با اندک تفکری متوجه می شود که امواج کبریایی و عظمت فقط در آسمان نیست بلکه هر ذره ای و هر جنبنده ای همچون آسمان در نمایش عظمت فوران می کند و انسان متفکر را با خود به سفری حیرت انگیز و تعجب آور می برد.
اگر مخلوق اینطور است خالق چگونه خواهد بود ؟

قطعا او خود در تمام اوصاف بزرگ بزرگ و محیرالعقول خواهد بود. و ما به عنوان ذره ای که در ذره بودن و در صغارت و حقارت در نهایت هستیم در برابر ذاتی لایتناهی قرار گرفته ایم که از هیبتش ذوب می شویم .

این عظمت هشدار پشت هشدار است که مقصد بزرگی در این نشأه برای ما در کار است و عنایات عظیمی در صورت همراهی با اراده خالق این کائنات در انتظار ماست این عظمت نداء پشت سر نداء است که البدار البدار الرحیل الرحیل تعالوا تعالوا اگر رفتی بردی و اگر ماندی مردی!

اینجا هزاران سوال ما را احاطه می کند.
ذره با لایتناهی چه نسبتی دارد که برای ما حساب باز می کند ،ما را به حساب می آورد و از ما تکلیف می خواهد ؟

او چقدر باید تنازل کند تا با ما حرف بزند، ما را مخاطب خود قرار دهد، برای ما پیامبر بفرستد ، کتاب و میزان بفرستد ، با هزار زبان با ما صحبت کند و با هزاران جمال و جلال برای ما جلوه گری نماید؟

با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

«الحمدُ لله الَّذی یتََحبَّبُ الیّ و هو غنیٌّ عنّی» یعنی او به نحوی برای من جلوه گری می کند و به نحوی اظهار حب برای من می نماید که من او را دوست داشته باشم!
سرّ این شوق حیرت انگیز از او به ما با آن عظمت و کبریایی و غناء و بی نیازی که دارد چیست؟
سرّ این عنایت به این موجود خاکی چیست؟
چه حقیقتی در این موجود نهفته است؟

با سرشتت چه ها که همراه است
خُنُک آن را که از خود آگاه است
پشت این کوه ، قرص خورشید است
زیر این ابر، زهره و ماه است
گوهری در میان این سنگ است
یوسفی در میان این چاه است

قطعا انسان در این نشأه ظاهری دارد و باطنی :
ظاهرش خشک لب به ساحل فقر
باطنش در محیط وحدت غرق

آنچه در این میان انسان را طوفانی می کند این است که این ذات لایتناهی حتما عنایاتی در شأن لایتناهایی خود دارد، پس می تواند انسان را از سیه رویی امکان و از حصار زمان و مکان و از اغلاق طبیعت مادی و از «تضیق لی الارض برحبها» و «هذا مقام الغریب الغریب» آزاد و رها کند.

پس انسان باید کاری بکند، حرکتی نماید، آهی بکشد، اشکی بریزد، خود را تکانی بدهد، خلوت ها بکند، روزها و شب ها در را بزند، اصرار کند، بی قرار گردد، بیچاره بشود، از تعیّنات و تشخّصات فرار بکند و عالم اضداد را رها بکند تا راه تنفسی برای او باز شود و مثل کائنات او بزرگ شود چرا که کائنات را برای او خلق کرده است. یعنی حقیقت او ازکائنات بزرگ تر است.

همچنان که در حدیث قدسی فرمود ما وسعنی ارضی و لا سمائی ولکن وسعنی قلب عبدی المومن یعنی زمین و آسمان با آن وسعتش گنجایش مرا نداشت اما قلب بنده مومنی که به مقام عبودیت رسیده است به شرف گنجایش من رسید.

ارسال نظرات