بمناسبت سی و نهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی
بمناسبت سی و نهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بانوی مبارز زاهدنی میهمان گفتگوی ویژه ما شدند.
کد خبر: ۸۹۸۳۲۳۴
|
۱۴ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۳:۲۰

به گزارش خبرگزاری بسیج از زاهدان، طیبه اسماعیلی در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری بسیج از زاهدان حال و هوای آن روز‌ها را توصیف می‌کند.

او می گوید: در سال ۵۶ برادرم که هنوز هم به عنوان شهید مفقود الاثر  است به همراه دوستانش به رهبری آقای نوکندی اعلامیه‌های امام را در مساجد پخش می‌کردند.

شب‌های قدر که برق‌ها در مکتب نرجس برای روضه خوانی خاموش و محیط اطراف کاملا تاریک می‌شد عده‌ای از بانوان انقلابی در بین صفوف مردم خود را جای داده بودند و عکس‌ها و اعلامیه‌های امام (ره) را پخش می‌کردند به گونه‌ای که وقتی برق‌ها روشن می‌شد از آن همه عکس و اعلامیه همگان تعجب کرده و ماموران زن ساواکی هم که در بین جمعیت بودند فریاد می‌کشیدند که پیدا کنید و به زندان بیاندازید هر کس که اینکار را کرده، ولی خوشبختانه هیچگاه موفق نشدند و از این طریق اعلامیه‌های امام را در بین زنان نیز پخش می‌کردند.

برخی مواقع هم اعلامیه‌های امام راحل از مرز پاکستان توسط مجاهدین که الان خیلی هایشان به شهادت رسیده اند، در بین مردم پخش می‌شد در این ایام مردم در اعتصابات، تظاهرات و ... حضور داشتند البته چوب و کتک هم خیلی خوردند، اما از آرمان‌های امام و انقلابشان عقب نشینی نکردند.

چه کسی تجمعات را مدیریت می‌کرد و مرکز تجمعات مردمی کجا بود

در این زمان بیشترین تجمعات و راهپیمایی‌های زاهدان توسط حاج آقای کفعمی مدیریت می‌شد، و مرکز ثقل این جریانات در مسجد جامع بود آیت الله کفعمی پناه و امید انقلابیون بود، ساواک جرات تعرض به وی را نداشت، چون مجتهد بود.

مسجد جامع و کتابخانه کنار مسجد مرکز تجمعات، تظاهرات و راهپیمایی‌های مردم بود؛ کتابخانه آیت الله کفعمی در آن زمان مرکز تکثیر عکس و اعلامیه‌های امام بود که برخی از انقلابیون در زیرزمین آن اقدام به انتشار و سپس توزیع آن‌ها می‌کردند.

روزی که خبر آمدن امام منتشر شد

روزی که خبر آمدن امام در کشور پیچیده بود همه خوشحال و خندان بودند، آن زمان همه رادیو و تلویزیون نداشتند از همان لحظه که قرار بود امام بیایند مردم در خانه‌هایی جمع می‌شدند که تلویزیون داشتند تا تصاویر ورود امام را ببینند؛ و زمانی که بختیار گفته بود فرودگاه‌ها را ببندید مردم شعار می‌دادند "خمینی خمینی قلب ما باند فرودگاه توست" آن‌ها از قیام مردم خیلی ترسیده بودند.


وقتی نوای ایران ، ایران، ایران رگبار مسلسل‌ها، طنین انداز شد

آن زمان روزنامه‌ها خیلی طرفدار داشت و مردم برای خرید باید در صف منتظر می‌ماندند؛ هیچگاه از یاد نخواهم برد روز ۲۲ بهمن در صف خرید روزنامه بودم که یک مرتبه چراغ‌های ماشین‌ها روشن و بوق‌ها پشت سر هم نواخته می‌شد مردم نقل بر سر هم می‌پاشیدند و فریاد می‌زدند که دیگر روزنامه نخرید بروید خانه هایتان تلویزیون را ببینید انقلاب پیروز شد؛ بدو بدو به خانه رفتم دیدم سرود "ایران ایران ایران رگبار مسلسل ها" در حال پخش شدن است شروع به گریه کردم...

و اکنون با گذشت سال‌ها

هنوز هم وقتی این سرود پخش می‌شود تمام صحنه‌ها و لحظه‌ها یادم می‌آید و اشک از چشمانم سرازیر می‌شود.
ارسال نظرات