چه زیباست حضور 12 فرشته که در پنج شهر مازندران در سیمرغ، قائمشهر، محمودآباد، ساری و بابل فرود میآیند و چه دیدنی است عارفانههای آنها در عاشقانههای دستانی که میخواهند متبرک شوند!
مسافران خسته از راه! شما اسناد زنده تاریخ پر فراز و نشیب کشورم هستید که هیچ سندی در جهان به روشنی شما نمیرسد، بیتردید شما آیههای فتح و صبوری و اخلاص این سرزمین هستید.
هنوز سن شما دوازده تن به 30 سال هم قد نمیداد که شهادت را دیدنی کردید، رفتید تا ایران بماند و پرچم حق برافراشته باشد از سرخی سرخاب شما! و با شما هستم که در 20 سالگیات مردانگی را شرمنده ساختی، نمیدانم از کدام دیاری و آیا آرزویت همین بود که گمنام بمانی و خوشنام باشی؟! اگر آرزویت همین است مبارکت باشد، و بدان که بسیار مایه افتخاری.
به استقبال شما مادران و پدرانی آمدند و خواهران و برادرانی، گلی گم کردهاند و از شما نشان یار میجویند، به مویههای مادری میاندیشم که شما را پسر خطاب میکند؛ یک چشم به تابوتها دارد و نگاهی دیگر به تصویری در آغوش قاب! به جاری اشکهای او مینگرم که چه مادرانه، عاشقانه و جانانه به تشییع آمده است و آن طرفتر جوانانی هستند که خود را فراموش کردهاند، نه میدانند چه پوشیدهاند و نه میدانند کجا میروند، دل به دریا دارند ... آنها عاشقاند! و شما شاید مبهوت پاکی آنها میشوید!
امروز مثل چند وقت پیش، هوای شهرم به هوای شما دل بسته است و لبریز از عشق شماست، مسافران شهید! در سالروز وفات مادر شهیدان روی بال ملائک تشییع میشوید و سپرده میشوید به آرامش خاک و آسایش افلاک.
حضور شما بهانه میشود برای یک جمع عاشقانه و مغناطیسی است برای دورهمی عارفانه، به رسم دلدادگی و به یمن وجودتان شهر را آذین بستند، چشمها به سمت شما میچرخند، هر سو که میروید عشق همانجاست و شوری عجیب برپاست.
به این میاندیشم که چهار دهه است انقلاب خالی از شما نیست، سرزمینم همواره آکنده از عطر شماست، درست در پیچ و خمهای تاریخ سرزمینم به ناگاه ولولهای برپا میکنید و دیگر هیچ حرفی باقی نمیماند.
شما میآیید، بینام و نشان اما همچون فانوسهایی که راه را نشان میدهید، دعا کنید برای چشم انتظارانی که چشم به بازگشت کبوتران آسمانی دارند و ای کاش انتظارشان زودتر سرآید با پلاکی، پیکری، تکه استخوانی، دست نوشته ای و رویای شیرینی!