خبرهای داغ:
یادبود بزرگان

حکایت شیخ جعفر مجتهدی و توسل دائمی به دامان معصومین (ع)

شاید بتوان مهمترین وجه زندگی عارف واصل شیخ جعفر مجتهدی را در توسل همیشگی و مکرّر وی به دامان حضرات معصومین (ع) دانست؛ مسیری که شیخ جعفر را به بالاترین مقامات رساند.
کد خبر: ۸۹۹۵۰۶۶
|
۱۱ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۰:۳۳
حکایت شیخ جعفر مجتهدی و توسل دائمی به دامان معصومین (ع)
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، در همین روز‌های اخیر بود که مجموعه‌ای ۴ جلدی با عنوان "لاله‌ای از ملکوت" با تقریظ آیت الله حسن حسن زاده آملی رونمایی شد؛ کتابی که در بیش از یک هزار و ۷۰۰ صفحه، خاطرات و ماجرا‌های مربوط به زندگی عارف و سالک إلی الله، مرحوم حاج شیخ جعفر مجتهدی را مکتوب کرده است.

شیخ جعفر مجتهدی، یکی از بزرگان عرفان و حکمت است که درباره شرح حال او، کتاب‌های متعددی نوشته شده که یکی از آنها، کتاب مشهور "در محضر لاهوتیان" است که به همت استاد محمدعلی مجاهدی (پروانه) جمع آوری و تدوین شده است؛ و اکنون در تلاشی دیگر، باز هم حکایات و کرامات مختلف از زندگی آن مرد الهی در قالب این مجموعه جدید به علاقمندان تقدیم شده است تا یاد و نام آن بزرگمرد عرفان و حقیقت زنده نگه داشته شود.

جعفر در خانواده‌ای مرفّه و در تبریز به دنیا آمد. از نوجوانی تلاش وافری داشت تا به شکل ویژه، به محرومان و مستمندان رسیدگی کند و در این راه، از ثروت خانوادگی خود هم استفاده می‌کرد.

او از همان ایام به "تهذیب نفس" عشق می‌ورزید و بر این اساس، توسل مُکرّر به حضرات معصومین (ع) را از یاد نمی‌برد.

جعفر در جوانی و با ارث پدری، مغازه‌های متعددی داشت که آن‌ها را اجاره داده بود، اما خود، زندگی ساده‌ای را می‌گذراند.

عشق و علاقه وافر او به اهل بیت (ع) سرانجام سبب شد تا راهی عتبات عالیات شود و در آنجا اقامت گزیند.

او در این راه، املاک و دارایی‌های خود را بخشید و به دامان حضرت مولی الموحّدین، امام امیرالمؤمنین (ع) پناه برد.

جعفر البته در راه خروج از کشور، بازداشت هم شد و مدتی را هم در زندان گذراند، اما همه این سختی‌ها را به جان خرید و همچنان به اهل بیت (ع) متوسل بود تا اینکه راه نجاتی پیدا شد و وی به نجف اشرف رسید.

او در نجف از راه پینه دوزی امرار معاش می‌کرد و بیشتر اوقات خود را در مسجد سهله و به اعتکاف می‌گذراند؛ همان مسجدی که مشهور است اگر کسی ۴۰ شب چهارشنبه یا شب جمعه در آن بیتوته کند؛ به زیارت حضرت بقیت الله الاعظم (عج) نائل خواهد شد.

و، اما در همان ایام بود که وی در معرض آزمون بزرگی قرار گرفت.

شرایط به گونه‌ای پیش رفت که وی برای کمک به فردی، مجبور به حضور در منزلی شد، خانه‌ای که دختران جوان و زیبایی در آن زندگی می‌کردند. در آنجا بود که وی به گناه فرا خوانده شد، اما از این معرکه گریخت و پس از آن، در‌های رحمت الهی و توجهات حضرات معصومین (ع) بیش از پیش به روی او باز شد.

شیخ جعفر مجتهدی البته پس از مدتی همجواری با بارگاه نورانی امام علی بن ابیطالب (ع) در نجف اشرف، به کربلا عزیمت کرد و چند سالی هم در آنجا ساکن شد و به شغل کفاشی اشتغال داشت و روزگار ساده‌ای می‌گذراند.

اکنون نوبت آن بود که وی به ایران بازگردد. او مدت زیادی را در ایران خانه به دوش بود و به شهر‌هایی مانند تبریز و تهران می‌رفت تا اینکه سرانجام در منزلی ساده و محقّر در قم ساکن شد و به توسلات و مراقبات خود ادامه داد؛ و این حکایت، یکی از حکایات مربوط به شیخ جعفر مجتهدی در زمان اقامت در قم است که نشاندهنده روح لطیف و الهی آن مرد خداست:

"آقا شیخ جعفرمجتهدی که زندگی عجیب و شاید باورنکردنی را پشت سر گذاشته است؛ در قم و در کوهی نزدیک مسجد جمکران چله می‌گرفت و به عبادت می‌پرداخت.

نقل است که پس از یکی از این چله‌ها، به قم بازگشت. نوبت نماز که فرا رسید، وی تجدید وضو کرد و وقتی می‌خواست تا دستمالش را از جیبش خارج و صورت خود را خشک کند؛ متوجه شد که مورچه‌ای در دستمال قرار دارد. او در همان لحظه تصمیم گرفت تا باز هم سوار بر چهارپا، به آن کوه اطراف جمکران بازگردد و مورچه را به نزددیک خانه اش برساند. "

شیخ جعفر مجتهدی در سال‌های آخر عمر خود در مشهد زیست و سرانجام در همان شهر هم به دیدار معبود شتافت و در گوشه‌ای از حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا (ع) در خاک آرام گرفت، مقبره‌ای که سال‌هاست محل تجمع عاشقان و عارفان کوی دوست است.

او از کسانی است که به تأسی از برخی امامان معصوم (ع)، تمام دارایی اش را در چند نوبت در زندگی، بخشید و ضمن کسب درآمد مجدد، ساده و بی آلایش زندگی کرد.

درباره کرامات آن مرد خدا، حکایات متعددی نقل شده که یکی از مشهورترین آنها، مربوط حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر ابوترابی است؛ همان شخصیتی که سال‌ها در زندان‌های رژیم بعث عراق اسیر بود و پس از آزادی به عنوان نماینده، ولی فقیه در امور آزادگان منصوب شد.

نقل است که در ایام اسارت سید علی اکبر، خبری مبنی بر شهادت وی به اطلاع پدرش، آیت الله سید عباس ابوترابی می‌رسد و وی مقدمات برگزاری مراسم ترحیم و یادبود را مهیّا می‌کند، اما از شیخ جعفر مجتهدی مطلع می‌شود که فرزندش زنده است و در فلان روز از رادیو بغداد سخن خواهد گفت و البته پس از آزاد شدن هم به منصب مهمی منصوب می‌شود، امری که خیلی زود محقق شد.

پس از رحلت شیخ جعفر مجتهدی، مجلس ترحیم کم نظیری هم در قم و در مسجد محمدیه برگزار شد که خاطرات آن مجلس به یاد ماندنی، همچنان با بسیاری از اردتمندان وی و اهالی قم همراه است.

پایان بخش این گفتار، حکایت دیگری از زندگی آن مرحوم است که باز هم، اهمیت دادن کم نظیر وی به توسل به حضرات معصومین (ع) را نشان می‌دهد، امری که شیخ جعفر مجتهدی توانست با آن، به مقامات عالی دست پیدا کند و ماندگار شود:

"روزی فردی در مشهد خدمت وی رسید و چنین بیان داشت که به سرطان دچار شده و قرار است تا چند روز دیگر تحت عمل جراحی قرار گیرد، اما به هر حال امیدی به بهبود او نیست و پزشکان از درمانش ناامید شده اند. به همین دلیل او به محضر شیخ جعفر رسیده تا با توجه به آنچه درباره کرامات وی شنیده است، از وی التماس دعا داشته باشد.

در آن هنگام بود که این جملات از زبان عارف واصل شیخ جعفر مجتهدی شنیده شد:
شما که در جوار حضرت رضا (ع) هستید؛ چرا نزد من آمده اید؟ مگر من چه کاره هستم؟ به حضرت رجوع کنید و شفایتان را از ایشان بخواهید؛ آقا رئوف هستند؛ شما را شفا می‌دهند.

شما که تا اینجا آمده اید؛ از همین جا به حرم بروید و عرض حال کنید؛ من هم از حضرت شفای شما را طلب می‌کنم و اصلاً ناراحت نباشید؛ زیرا نزد حضرت هستید.
همه باید بدانند که ما هم از حضرت می‌خواهیم که بیماران را شفا دهند؛ ما هیچکاره هستیم؛ این حضرت هستند که بیماران را شفا می‌دهند؛ مردم باید متوجه ائمه اطهار علیهم السلام باشند و بدانند که تمام امور عالَم به دست آن بزرگواران است. "
مهدی اخلاص راد
ارسال نظرات
آخرین اخبار