در مرحله ورود داستان به سوریه، «پایتخت ۵» تبدیل به یک سریال استراتژیک می‌شود، یعنی دقیقا همان چیزی که از حلقه‌های مفقوده عرصه سریال سازی در ایران است.
کد خبر: ۹۰۰۵۴۰۶
|
۲۱ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۰:۰۴
به گزارش خبرگزاری بسیج، با همه انتقاداتی که به «پایتخت ۵» وارد است و به رغم برخی ضعف‌های ساختاری و محتوایی این سریال، اما نمی‌توان این واقعیت را انکار کرد؛ «پایتخت» -حتی در پنجمین سری خودش- یک پدیده فرهنگی محبوب و مردمی است. در ۲۰ شب اول سال ۹۷ ساعت ۲۲ همه مردم هر جا که بودند توجهشان به این سریال جلب می‌شد. این محبوبیت، محدود به بزله گویی‌ها و کمدی غالب در این سریال نیست -چه اینکه در سایر سریال‌هایی که در نوروز پخش می‌شدند نیز چنین شوخی‌هایی وجود داشت-، اما چه عاملی سبب این موفقیت «پایتخت ۵» شد.
بدون تردید، بخش مهمی از این علاقه مندی فراگیر به چنین سریالی به عقبه و سابقه آن بر می‌گردد. فصل‌های اول، دوم و به ویژه سوم «پایتخت» با تلفیقی از کمدی پاک، قهرمان پردازی و توجه به ارزش‌ها و آرمان‌های ملی و دینی به دل مردم راه پیدا کردند. نمایش بی پیرایه زندگی واقعی مردم، عامل اصلی نفوذ این مجموعه در دل‌ها بوده است. «پایتخت» از معدود محصولات سینما و تلویزیون ایران در سال‌های اخیر است که توانسته با تمرکز بر یک زیست-بوم خاص و دستمایه قرار دادن فرهنگ و آداب آن، تصویری عام و ملی از فرهنگ و سبک زندگی نمایش دهد. با اینکه محور داستان در این سریال، گروهی از آدم‌های اهل مازندران با لهجه، رفتار و برخی خصلت‌های اخلاقی مردم این خطه از سرزمین ما هستند و حتی موسیقی آن نیز ملهم از نوا‌های مازنی است، اما همه ملت ایران فضای جاری بر این سریال را با ذائقه و روحیات خود نزدیک می‌بینند. شخصیت هایی، چون نقی، هما، ارسطو، بابا پنجعلی، فهیمه، رحمت، بهتاش و ... در عین خاص و متفاوت بودن، اما طوری طراحی و اجرا شده‌اند که باورمان نمی‌شود آن‌ها ساختگی‌اند و تصور می‌کنیم که با آدم‌هایی واقعی مواجه هستیم. پایتخت، با تکیه بر این فضای متفاوت و مردمی و قدرت شخصیت‌هایی نزدیک به ذائقه عامه مردم که در سه فصل اول قوام یافته بودند، به دل مردم راه یافت. همین مسیر در فصل چهارم این سریال نیز ادامه یافت. با این تفاوت که در «پایتخت ۴» روابط آدم‌ها رو به تنش رفت و آن سادگی و صداقتی در روابط آن‌ها جاری بود، در این قسمت کمتر دیده می‌شد. جای آن صفا و یکرنگی را زیرآب زنی گرفت. تا آنجا که به زعم برخی، اگر قرار بود منطق روایت رعایت شود، باید قسمت آخر این سریال به جدایی هما از نقی می‌انجامید! ساختار روایت «پایتخت ۴» نیز از انسجام و قوت سه فصل اول فاصله گرفت و تحلیل رفت.
چنین روندی در «پایتخت ۵» نیز تکرار شد. این بار نیز ساختمان اصلی درام بر کاراکتر‌هایی بنا شد که در فصول اول تا سوم، استوار شده بودند و کمتر کسی بود که به آن‌ها دل بدهد و بتواند دل بکند. مخاطب بیش از داستان و درام، با این شخصیت‌های جالب و شگفت انگیز که شبیه به خود مردم هستند درگیری ذهنی پیدا می‌کردند و تکه پرانی‌ها و حرف‌های و حرکات با نمک آن ها، موتور محرکه این سریال بود. همچنین اخباری که از گوشه و کنار به گوش مردم می‌رسید که قرار است نقی و یارانش در این قسمت به دل داعش بروند نیز کنجکاوی بسیاری را برانگیخته بود.
اما در قسمت‌های میانی، مسیر داستان طوری پیش رفت که نگرانی‌هایی را برانگیخت؛ علی آبادی‌هایی که قبلا به خاطر روحیه ساده و بی ریای روستایی خود دل مخاطب را به دست می‌آوردند، دل به سفری سپردند که هر چه آن‌ها را از وطن دورتر می‌برد، بین آن‌ها و خلق و خوی زیبا و دل نشینشان نیز فاصله می‌انداخت. آن‌ها که نماد پاکی و سلامت اخلاق بودند، کارشان به همکاری در قاچاق لباس کشید و در فرودگاه و پرواز، فتنه با پا می‌کردند. معمولی‌هایی که مهاجرت به پایتخت ایران با روحیاتشان ناسازگار بود، این بار فرزندانشان برای رهایی از مچ گیری در ایران سودای مهاجرت به ینگه دنیا را در سر یافتند! رفتار‌های عاشقانه ارسطو که در فصل‌های قبلی پاک و بی‌آلایش می‌نمود و با هدف ازدواج شکل می‌گرفت، در این سری به هیز بازی در هواپیما و نفربر تبدیل شد و بهتاش هم اصطلاح «just friend» را وارد ادبیات روابط نامتعارف ایرانیان کرد! حتی باباپنجعلی نیز بدون هیچ دلیل قانع کننده‌ای و بی آنکه بار کمدی سریال را افزایش دهد، دستش کج شده بود! عامل اصلی شوخی و خنده هم در بسیاری از لحظات این سریال نه در موقعیت‌های طنز بکر و کم نظیر و شیرین کاری شخصیت‌ها بلکه با سوءتفاهم یا توهین و تمسخر آدم‌ها پیش می‌آمد. ابراهیم تاتلیس هم به این نگرانی‌ها اضافه شد. غافل از اینکه «پایتخت» در همه فصول آن متکی به بازنمایی جلوه‌های فرهنگ بومی و سنتی مردم ایران بوده است و نمایش کلیپ‌های تبلیغ گردشگری ترکیه همراه با صدای این خواننده، توی ذوق می‌زد و ربطی به راهبرد دراماتیک در این سریال نداشت. پایتختی که به خاطر همان شاخصه‌هایی که برشمردیم، به قدری قدرت جذابیت و محبوبیت داشت که هیچ نیازی به این بازی‌ها نداشت.
«پایتخت ۵» با سکانس سقوط بالون باز هم اوج گرفت. جلوه‌های تصویری ایجاد شده در صحنه‌های گرفتار شدن بالون در طوفان و وسط دریا، نمونه‌ای کم نظیر در سینما و تلویزیون ایران بود. هم خوش ساخت و سنجیده بود و هم باور پذیر. در ادامه و با ورود نقی و یارانش به سوریه، فضای وحشت و هراس و سپس حماسه با کمدی آمیخته شد. در مرحله ورود داستان به سوریه، «پایتخت ۵» تبدیل به یک سریال استراتژیک می‌شود، یعنی دقیقا همان چیزی که از حلقه‌های مفقوده عرصه سریال سازی در ایران است. بسیاری از کشور‌ها امروز از ابزار جذاب و مردم پسندی، چون سریال‌های دراماتیک برای اهداف کلان خود استفاده می‌کنند. کره‌ای با امثال «جومونگ»، گذشته‌ای پرافتخار برای خود می‌سازند و آمریکایی‌ها سبک زندگی و جنگ‌های نظامی خود را توجیه و تبلیغ می‌نمایند. اما در کشور ما کمتر سریالی با این ویژگی‌ها ساخته می‌شود. این مسئله زمانی بغرنج‌تر به نظر می‌رسد که با گذشت چند سال از نبرد با داعش در سوریه و عراق و با اینکه ایران در صف اول دفاع در برابر هجوم تکفیری‌ها بوده، اما تا قبل از این هیچ سریالی با این موضوع تهیه و تولید نشد. قسمت‌های آخر سریال «پایتخت ۵» تلاشی کوتاه، اما موثر برای جبران این کم کاری بود.
صحنه‌های جنگی در این سریال نیز همچون بخش سقوط بالون، تمیز و استاندارد از آن درآمدند. این سریال از دریچه نگاه شخصیت‌های خود توانست بخش کوچکی از واقعیت‌های دهشتناک مردم تحت اشغال داعش را نشان دهد. مثل صحنه‌ای که نفربر حامل علی آبادی‌ها از کنار خودروی داعشی‌های می‌گذشت و ترسی حیرت آور را به مخاطب منتقل می‌کرد. موقعیت ملتهبی که در آن نقی سعی می‌کرد رگبار نفربر را به سمت داعشی‌ها ببرد و از ترس کنترل خود را از دست داده بود، یک نمایش خیره کننده و تأثیرگذار بود. مثل جنگ نفس گیر و رو در رو با داعشی‌ها در قسمت آخر که از ورای آن، ارزش مقاومت به نمایش درآمد. مردم تنها با این دو قسمت، بخشی از سیاهی داعش و درخشش مدافعان حرم را درک کردند.‌ای کاش تأثیرگذاری همین دو سه قسمت پایانی «پایتخت ۵» عامل انگیزه بخشی برای مدیران و برنامه سازان صداوسیما بشود تا تلاش و برنامه ریزی خود برای تولید آثار دیگری درباره ماجرا‌های منطقه و مدافعان حرم را افزایش دهند.
ارسال نظرات