خبرهای داغ:
روضه منظوم شهادت حضرت امام کاظم (ع)

دخترانت همگی چشم به راهت بودند...

شهادت امام موسی بن جعفر (ع) و بیان مظلومیت‌ها و مصائب آن امام معصوم از جمله موضوعاتی است که در شعر شاعران آیینی قم و دیگر شاعران کشور مورد توجه قرار گرفته است.
کد خبر: ۹۰۰۶۲۷۰
|
۲۳ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۵:۲۰
دخترانت همگی چشم به راهت بودند...
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، امروز بیست و پنجمین روز از ماه رجب و یکی از روز‌های حُزن و عزای اهل بیت (ع) است؛ روزی که شهادت امام هفتم، باب الحوائج (ع) در آن روز اتفاق افتاده است.

و، اما روضه‌های منظوم شاعران آیینی قم به مناسبت این روز، تنها بخشی از رثای شاعرانه آنان در پاسداشت مقام و منزلت حضرات معصومین (ع) است که از آن جمله می‌توان به شعر جواد محمدزمانی اشاره کرد؛ ابیاتی که در پایان گریزی هم به کربلا می‌زَنَد:


وقتی زبان عاطفه‌ها لال می‌شود
زنجیر‌ها در آینه ات بال می‌شود
در فصل گُل، بهار تو از دست می‌رود
بر شاخه، میوه‌های تو پامال می‌شود
دیگر کسی ز. ناله ات آهی نمی‌کشد
در این سیاهچال، صدا چال می‌شود
آقا سنان سبز سیادت به دوش توست
غل‌ها به روی شانه تا شال می‌شود
همواره مرد، زینتش از جنس دیگری ست
زنجیر‌ها به پای تو خلخال می‌شود
دشمن به قصد جان تو آماده می‌شود
این طرح در دو مرحله دنبال می‌شود
اول به شأن شامخت شلّاق می‌زنند
دیگر زبان به هتک تو فعال می‌شود
شعرم بدون ذکر مصیبت نمی‌شود
حالا گریز روضه گودال می‌شود
دعواست بر سر زره و جامه و سری
دارد میان معرکه جنجال می‌شود


و، اما اشعار متعدد دیگر شاعر قمی، یعنی «میثم» درباره این مصیبت جانسوز، همواره در مجالس عزاداری آن امام هُمام، بازخوانی می‌شود که به بیان یکی از آن‌ها از زبان خود حضرت بسنده می‌شود؛ شعری که نام حضرت معصومه (س) هم در آن به میان آمده است:

من که شد زندان هارون قتلگاهم
بی‌گناهی نزد هارون شد گناهم‌ای خدا!‌ای حیِّ بی چون

نَجِّنی مِن حَبسِ‌هارون

رو به روی خاک زندان می‌گذارم
یا رضا می‌گویم و جان می‌سپارم

بارالها! این قفس روزن ندارد
تا نسیمم بویی از معصومه آرد

برق هجران قطره قطره کرده آبم
لحظه لحظه می‌دهد قاتل جوابم

اشک غم در دیده و سوزم به سینه
پَر زَنَد مرغ دلم سوی مدینه

قاتلم آید به دیدارم شبانه‌
می‌زند بر پیکر من تازیانه

شسته زنجیر من از اشک دو دیده
لحظه‌های آخر عمرم رسیده‌ای خدا!‌ای حیّ بی چون

نَجِّنی مِن حبسِ هارون


شعر دیگر این روضه منظوم را محمدحسن بیات لو سروده است؛ شعری که از چشم انتظاری دختران موسی بن جعفر (ع) برای رهایی پدر از زندان و از جمله انتظار حضرت کریمه اهل بیت (س) می‌گوید:

کنج زندان چه بلایی به سرت آوردند؟
چه بلایی به سرِ چشمِ ترت آوردند؟
شدی آزاد دگر، از قفسِ تاریکت.
ولی افسوس که بی بال و پرت آوردند
دُخترانت همگی چشم به راهت بودند
آخر از گوشه زندان، خبرت آوردند

عجبی نیست که چیزی ز. تنت باقی نیست
حمله بر زانو و ساق و کمرت آوردند

تا که بر تخته در جسم تو را می‌بردند
آن درِ سوخته را در نظرت آوردند

اینک به روضه‌ای منظوم از حسین عباسپور می‌رسیم که هفت آسمان را در دستان امام هفتم (ع) تصویر می‌کند و باز هم نامی از حضرت فاطمه معصومه (س) به میان می‌آورد:


هفت آسمان در دست‌های مهربانت بود
هر چند عمری سقف زندان آسمانت بود
تسبیحی از ماه و ستاره بین دستانت
خورشید در سجاده هر شب میهمانت بود
تصویر تو در قاب زندان باز می‌تابید

«یا نورُ یا قدّوس» وقتی بر زبانت بود
با تازیانه روزه ات را باز می‌کردند
اشک غریبی، آه غربت، آب و نانت بود
وقت قنوت آخرت خون گریه می‌کردند
زنجیر‌هایی که به دست ناتوانت بود
طعنه شنیدن، داغ دیدن، خون دل خوردن
هر چند موروثی میان دودمانت بود.
اما خدا را شُکر، این حُرمت شکستن‌ها
دور از نگاه مضطرِ معصومه جانت بود


و، اما حال و هوای زندان آن امام هُمام هم در بخشی از شعر مهدی مقیمی مورد توجه قرار گرفته است:
با روضه خوان و سینه زن و خادم آمدیم
در مجلس عزای تو یا کاظم آمدیم
شُکر خدا که دور نبودیم از شما
در روضه‌ها و مجلستان دائم آمدیم
گر دور هم شدیم دمی از کنارتان.
اما دوباره خسته دل و نادم آمدیم
مهدی سیاهپوش عزای شما شد و
ما بهر تسلیت به دلِ قائم آمدیم
ما از همان ازل همه در بندتان شدیم
همسایه‌های خانه فرزندتان شدیم‌ای وای من! شکسته پر و بال بودی و
عمری اسیر کنج سیه چال بودی و
هر روز روزه بودی و، اما دمِ اذان
در زیر تازیانه تو پامال بودی و
عمری غریب در دل زندان تو زیستی
هر شب برای جد غریبت گریستی
زندان کجا و تو، تو کجا تازیانه‌ها
از تازیانه مانده به جسمت نشانه‌ها
زنجیر روی گردن مولا چه می‌کند
مجروح گشته گردن و زخمی ست شانه‌ها
تاریک بود و تا که تو را بی هوا زدند
آتش کشید از دل زهرا زبانه‌ها
با هر بهانه‌ای ز. تو حُرمت شکسته شد
مویت سپید گشت به دست بهانه‌ها

تشبیه آن حضرت به پرنده‌ای سبکبال در قفس هم نکته‌ای است که در شعر محمد بیابانی بر آن اشارت رفته است و البته به کربلا هم سری می‌زند:

پر بسته بود؛ وقت پریدن توان نداشت
مرغی که بال داشت؛ ولی آسمان نداشت
خو کرده بود با غم زندان خود، ولی دیگر توان صبر در آن آشیان نداشت
جز آه زخم‌های دهن باز کرده اش
در چارچوب تنگ قفس همزبان نداشت
آنقدر زخمی غل و زنجیر بود که
اندازه کشیدن یک آه جان نداشت
زیر لگد صداش به جایی نمی‌رسید
زیر لگد شکست و توان فغان نداشت
با تازیانه ساخت که دشنام نشنَوَد
دیگر، ولی تحمل زخم زبان نداشت
هرچند میزبان تنش، تخته پاره شد
هرچند روی پل بدنش سایبان نداشت
دیگر تنش اسیر سم اسب‌ها نشد
دیگر سرش به خانه نیزه مکان نداشت

شعری از رحمان نوازنی، ابیات دیگری از این نوحه‌های آیینی است، آنجا که درباره مظلومیت‌ها و اسارت‌های حضرت سخن گفته شده و آن زندان پُربلا به تصویر کشیده می‌شود:
زندان صبر بود و هوای رضای او
شوقش کشیده بود به خلوت سرای او
زندان نبود؛ چاه پُر از کینه بود و بس
زنده به گور کردنِ آیینه بود و بس
زندان نبود؛ یک قفس زیر خاک بود
هر کس نفس نداشت در آنجا هلاک بود
زندان نبود؛ کرب و بلای دوباره بود
یک قتلگاه مخفی پر استعاره بود
زندان نبود؛ یوسف در بین چاه بود
زندان نبود گودی یک قتلگاه بود
زنجیر بود و آینه بود و نگاه بود
تصویر هر چه بود؛ کبود و سیاه بود
زنجیر را به گردن آیینه بسته اند
صحن و سرای آینه را هم شکسته اند
دیگر کسی به نور کنایه نمی‌زند
شلاق روی صورت آیه نمی‌زند‌
می‌خواستند ظلم به آل علی کنند‌
می‌خواستند روز و شبش را یکی کنند
هر کس که می‌رسید در آنجا ادب نداشت
جز ناسزا کلام خوشی روی لب نداشت
حتی نماز و روزه در آنجا بهانه بود
افطار روزه دارِ خدا تازیانه بود

و پایان بخش این گفتار، شعر محمد سهرابی خواهد بود که حضرت باب الحوائج (ع) در آن، مرگ را همسایه دیوار به دیوار خود می‌بیند:
در دل خاکم و امّید نجاتی دارم
در دل امید و به لب‌ها صلواتی دارم
مرگ، همسایه دیوار به دیوار من است
منم آن زنده که هر شب سَکَراتی دارم
هشت معصوم عیان شد ز. مُصیبات تنم
از شهیدان خداوند صفاتی دارم
منم آن نخله در خاک که بر خوردن آب
جاری از دیده خود، نهر فراتی دارم
ساقم از کوتهی تخته به رسوایی رفت
ورنه بشکسته ستون فقراتی دارم
کفن آوردن این قوم عذابی دگر است

اندر این هفت کفن، تازه نکاتی دارم
امیرعلی عفیف نیا
ارسال نظرات
آخرین اخبار