خبرهای داغ:
توسط نشر چشمه؛

«حلبی آباد» چاپ شد

رمان «حلبی آباد» نوشته سزار آیرا با ترجمه ونداد جلیلی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شد.
کد خبر: ۹۰۰۸۵۳۶
|
۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۰۸:۱۶

به گزارش خبرگزاری بسیج، رمان «حلبی آباد» نوشته سزار آیرا به تازگی با ترجمه ونداد جلیلی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب دویست و پنجاه و چهارمین کتاب داستان غیرفارسی است که در مجموعه «جهان نو» توسط این ناشر چاپ می شود.

سزار آیرا نویسنده این کتاب، در یکی از مصاحبه هایش گفته «من در رمان هایم همان کاری را می کنم که شهرزاد کرد؛ قصه می گویم.» رمان «حلبی آباد» از نمونه های بسیار هوشمندانه این سبک قصه گویی لایه لایه و مملو از معانی گوناگونِ این نویسنده است. آیرا ظرف قصه گویی را بر می گیرد و حرف هایش را در ترازهای گوناگون روایت، مضمون، مفهوم، نثر، وصف، شخصیت پردازی و تمثیل می زند؛ بی آن که هیچ کدام از این ها، رمانش را از قصه دور کند.

طرح داستانی رمان پیش رو، ژانر گریز است و گاهی به تامل های فلسفی در زندگی شهرنشینی، گاه به رمان اجتماعی و گاه به ژانر نوآر گرایش پیدا می کند و لحظه هایی به ادبیات کارآگاهی پهلو می زند، حلبی آباد و ساکنان کم و بیش نامرئی اش را در همسایگی شهر بوینس آیرس توصیف می کند و ماجرای مردی را می گوید که می خواهد حقیقت دنیای ناپیدا را به چشم خودش ببیند. این مرد، مامور پلیسی است که گویی همجنس وارونه بازرس ژاورِ رمان «بی نوایان» ویکتور هوگو است.

رمان حلبی آباد در سال ۲۰۰۱ منتشر شده و از جمله آثار مهم و تفکربرانگیز نویسنده اش است. ترجمه فارسی این رمان از نسخه اسپانیایی انجام شده است.

سزار آیرا متولد سال ۱۹۴۹ است. رمان «حلبی آباد» در ۱۳ فصل نوشته شده است. در قسمتی از این رمان می خوانیم:

ماکسی چنان حیرت کرد که درجا خشکش زد و سرش، که کمی جلو آورده بودش، همان جا ماند. درِ چوبی را فراموش کرد که تنه سختی از ماکسی خورده و در نوسان بود، طوری به ذهنش نرسید نگهش دارد و در بر پیشانی اش خورد، «تق» صدا کرد و پژواکش باشگاه بدن سازی را برداشت. ضربه آن قدر محکم بود که ماکسی دو قدم پس رفت و لحظه ای هیچ چیز ندید. وقتی دنیا دوباره پدید آمد، در روبه رویش بسته بود. دوباره بازش کرد اما رهایش نکرد و آهسته تو رفت. آن چه دیده بود، راست همان طور که دیده بود، بر جایش بود. همان طور که پیشانی اش را می مالید که کم کم ورم می کرد، سوی دختر رفت.

بالای سرش که رسید او را شناخت: جسیکا بود، یکی از زنان «عضو» همیشگی صبح ها و بسیار سحرخیز، البته نه به اندازه ماکسی. ماکسی که هر روز او را می دید به فکر فرو رفت که چرا پیش تر او را به جا نیاورده است، اما با خودش گفت مهم ترین نکته در به جا آوردن اشخاص دیدن آن ها در پس زمینه معمول شان است...

این کتاب با ۱۵۵ صفحه، شمارگان ۷۰۰ نسخه و قیمت ۱۴ هزار و ۵۰۰ تومان منتشر شده است.

ارسال نظرات
پر بیننده ها