روایت زندگی شهیدی خاص از کودکی تا شهادت
روایت زندگی شهید سردار «حسن عربعامری» از دوران کودکی تا زمان شهادت او نشان میدهد که شهید به گفته خانواده، دوستان و همرزمانش بهتنهایی «بمب اتم فرهنگی» بود!
به گزارش خبرگزاری بسیج از شاهرود، دفتر دفاع مقدس و هشت سال نبرد با دشمن بعثی و حامیان غربی، عربی و صهیونیستیاش مشحون از دلاوریها و رشادتهای نیکمردان و شیربانوانی است که از همه چیز خود در راه اعتلای کلمه «الله» و پاسداری از «وطن» گذشتند.
استان پهناور و لالهخیز سمنان در تمام سالهای جنگ تحمیلی در کنار سایر مردم خوب کشورمان در میدان نبرد حضور داشته و همواره در تحولات مهم و اساسی نقشآفرین بوده است.
مرد و زن، پیر و جوان، کارمند و کارگر، بسیجی و سپاهی و ارتشی همه و همه در کنار یکدیگر قرار گرفتند تا نام استان سمنان در پرونده قطور دفاع مقدس به نیکی و بزرگی بدرخشد و در این میان، شهرستان شاهرود سهم قابلتوجهی در این افتخارآفرینی دارد.
شاهرود مردان بزرگی را در راه پاسداری از حرمت دین و آزادیخواهی تقدیم کرده و بدون شک، امروز بیان این دلاوریها و بزرگیها وظیفه ماست تا بتوانیم رهروی خوبی برای شهیدان، رزمندگان و آزادمردان دوران دفاع مقدس باشیم.
سردار شهید «حسن عربعامری» یکی از همین مردمی است که در راه دین و کشورش، جان شیرین را در طبق اخلاص نهاد و وارد کارزار با دشمن تا بن دندان مسلح شد.
از کوهنوردی با منافقین تا بریدگی از تفکرات انحرافی
وقتی از برادر سردار شهید حسن عربعامری درباره این شهید والامقام و خلق و خوی او پرسیدیم، به ما گفت: حسن در ۲۲ بهمن سال ۱۳۳۹ در محله شبدری به دنیا آمد و بعد به محله زینبیه رفتیم.
حسن در دوران ابتدایی در مدرسه ملی جعفری و دوران راهنمایی در مدرسه فردوسی و همچنین در دبیرستان امام مشغول به تحصیل شد؛ قبل از انقلاب فعالیت سیاسی انجام میداد و سه بار دستگیر شده بود.
محمدمهدی عربعامری با بیان اینکه سردار شهید حسن عربعامری کتابهای شهید مطهری و دکتر شریعتی را مطالعه میکرد، میگوید: شهید آن زمان با منافقین کوهنوردی میرفت و وقتی متوجه شد که چه رویهای دارند، از آنها جدا شد.
بعد انقلاب در مسجد زینبیه و مسجد جوادالائمه (ع) فعالیت برنامههای فرهنگی و افتتاح کتابخانه در مسجد زینبیه و راهآهن و پایگاه بسیج در مسجد جوادالائمه داشتند.
حسن قبل از انقلاب هم امر به معروف و نهی از منکر میکرد و کتک هم خورده بود. عملکرد او همیشه جذاب و جذبکننده بود. مسائل ورزشی و کوهپیمایی هم زیاد انجام میداد.
عربعامری با اشاره به جنگ و حضور در بانه و سردشت و بعد ورود به بسیج افزود: سردار شهید حسن عربعامری در عملیات والفجر مقدماتی و 3 و 4 مجروح شد و در بسیج ادارات و دانشجویی هم مسؤولیت فرماندهی داشت.
وی با اشاره به خاطرهای از قبل از اعزام به عملیات والفجر 8 گفت: من کادر گردان بودم؛ اما نرفتم و شهید ثبتنام شده و اخوی عرب، فرمانده گردان کربلا گفت چرا نیامدی؟ این بار راه برگشت نداریم و بیا برویم و راه باز است.
احساس کردم برگشتنی در کار نیست
برادر سردار شهید حسن عربعامری ادامه میدهد: شهید موقع اعزام بیمار شد. گفتم تو بمان و ما برویم که گفت اینها گذراست، اسم نوشتیم و باید برویم.
شهید فرزند شش ماهه داشت و حالش که بهتر شد، رفت. با هم خداحافظی هم نکردیم تا اینکه عملیات نزدیک بود. به حمیدیه رفتیم و حسرت آن روزها در دل من هنوز هم مانده است. به او گفتم حسن نرو اما لبخند میزد و چهره بشاشی داشت.
او ادامه میدهد: شب را گذراندیم؛ اما دیدیم حسن رفتنی است. خداحافظی کردیم و احساس کردم برگشتنی در کار نیست. عملیات هم حساس بود و بعد از عملیات گفتند که عدهای مفقود شدهاند که حسن جزو آنها بود.
من که میدانستم نمیآید، هم منتظر بودم
برادر شهید عربعامری افزود: یک شب مانده بود که بچهها بیایند. گفتند به خانواده بگویید که حسن مفقود است و باید شما بگویید. ما ترسیدیم و همه جلوی سپاه جمع شدیم.
دیدیم همه شهدا دارند میآیند و من که میدانستم نمیآید، هم منتظر بودم. ورود شهدا تمام شد. خانواده جمع شده بودند و سؤال میکردند که جریان چیست. با هزار زحمت گفتیم که حسن جزو مفقودان است.
تا آن زمان مفقود نداشتیم. پدر ما 10 سال چشم انتظار بود و هر روز به سپاه میرفت و سؤال میکرد.
۲۴ مرداد سال 1374 پیکرش را آوردند. پدر هر روز نگاه میکرد و منتظر بود و وقتی جنازهاش را آوردند، آرام شد و چهار ماه بعد هم به رحمت خدا رفت.
وضع وخیمی بود و حسن از بچهها مراقبت میکرد...
علیاصغر بازوی را در محفل روایتگری شهدا در منزل سردار شهید حسن عربعامری پیدا کردیم. او دوست دوران نوجوانی و جوانی شهید بود. بررسی رفاقتهای آنها و خاطراتش هم برای ما جلبکننده بود. از او درباره رفیق شهیدش پرسیدیم و به ما پاسخ داد.
بازوی گفت: دوران نوجوانی و جوانی ما با حسن سپری شد. قبل از انقلاب نوجوان بودیم. رقابتهای دوی استقامت 12 کیلومتری شرکت و مقام دوم را با هم کسب کردیم و برای بازیهای استانی انتخاب شدیم.
منزل او پایگاه فرهنگی بود و بچههای محل را جذب میکرد. همه در مسجد دور حسن بودند و با حسن ارتباط داشتند. وضع فرهنگی آن زمان خیلی خراب بود و حسن بر جذب جوانان تأکید داشت و نوجوانان ۱۳ و ۱۴ ساله محل را جذب و برنامههای فرهنگی اجرا میکرد.
بازوی میافزاید: در محله ما خانه فساد و قمارخانه هم وجود داشت و مادران ما دنبال ما میآمدند که درگیر اینها نشویم. وضع وخیمی بود و راحت بچههای مردم را به فساد میکشیدند. حسن با کار فرهنگی، بچهها را جذب میکرد و هوای آنها را داشت. در سن ۱۴ سالگی ما کتابهای جلال آلاحمد و علی سبزواری را میخواندیم که با اسم مستعار در دسترس ما قرار میگرفت.
گروه مقاومت 80 نفره تشکیل دادیم
دوست دوران نوجوانی سردار شهید حسن عربعامری ادامه میدهد: بعد از انقلاب، حسن راهش را با شدت بیشتر ادامه داد. گروه مقاومت ما 80 نفر عضو داشت. در محله و حتی مسجد زینبیه میخواستیم پایگاه بسیج بزنیم که چون مسجد جوادالائمه وجود داشت، به ما مجوز ندادند پایگاه بزنیم.
او میگوید: شهید بچههای کوچک را جذب میکردند که خیلیها مثل هوشنگ طاهری و علی رحیمی بعداً شهید شدند. بعد از شهادت شهید بازوی، کتابخانه مسجد زینبیه را راهاندازی کرد و دنبال تهیه کتاب بود. مثل عاشقان دنبال کتاب میگشت و برای گرفتن یک جلد کتاب الغدیر کلی زحمت کشید. نوارخانه را هم راهاندازی کرد. انگیزه اصلی را حسن به همه میداد و عاشقانه کار میکرد. جلسه قرآن برای بچههای محله را در منزل خود راهاندازی کرد.
وی بیان کرد: ما آنقدر که منزل حسن میرفتیم، شاید منزل اقواممان نمیرفتیم. تا آنوقت که در خدمت حسن بودیم، فکر و ذکرش جوانان بود تا به نحوی آنها را در مسیر انقلاب اسلامی نگه دارد و امیدواریم این راه ادامهدار باشد.
روایت بمب اتم فرهنگی
گذشته از دوران کودکی و نوجوانی سردار شهید حسن عرب عامری، برای ما فعالیتهای رزمی و حضورش در دفاع مقدس هم اهمیت خاصی داشت.
عیدمحمد سعیدی، همرزم و معاون سردار شهید حسن عرب عامری در دوران جنگ تحمیلی بوده است. او خاطرات خوبی از شهید دارد و بخش خیلی مختصری از آن را با ما در میان میگذارد.
سعیدی در ابتدای سخنانش با اشاره به سخن مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه باید این انقلاب را بشکافید و ذرهذره بگویید و کام مردم را شیرین کنید و این شکافتن ذرهذره فقط برای اتم است، گفت: جبهههای ما هم با وجود امثال شهید حسن عربعامری یک بمب اتم فرهنگی بود.
وی با اشاره به عملیات والفجر 8 افزود: هشت سال دفاع مقدس شبیه باغ گل است که همه رایحه و زیبایی و رنگهای مختلف را میبینند و والفجر 8 گل سرسبد همه عملیات ماست.
همرزم سردار شهید حسن عربعامری با بیان اینکه با شهید حسن سه مرتبه جبهه بودم که دفعه آخر جانشین او شدم، گفت: شهید عربعامری، انسان بسیار متواضع و بااخلاقی بود و روحیه طلبگی داشت.
او درواقع طلبه بود و ما با هم جامعالمقدمات میخواندیم. شهید عربعامری انسان متواضعی بود و علاقه زیادی به خانواده داشت. بیشتر از علاقه به خانواده، به امام راحل و امام حسین (ع) عشق داشت که خود و خانواده را فدا کرد.
عکس فرزندش همیشه همراهش بود!
سعیدی با بیان اینکه شهید عربعامری عکس فرزندش همیشه دنبالش بود و چند بار به من نشان میداد و در جیبش میگذاشت، بیان کرد: یک قرآن داشت که هر جا بیکار میشد، قرآن را مطالعه میکرد و نماز شبش ترک نمیشد.
البته بودند افرادی که اینگونه عمل میکردند و هیچ عملیاتی به معنویت والفجر 8 نمیرسید؛ شهید حتی برای اذان تلنگری میزد.
وی بیان کرد: در عملیات به من گفت شما به سرستون بروید تا بقیه هم بیایند. روی پل رفتم و سه متر کار داشت که رد بشوم و روی خاکریز عراقیها قرار بگیرم که پل به سمت آب برگشت و از جایش رها شد.
شهید فردی بود که تمام چیزش را گذاشت و میخواست کاری کند که فردای قیامت مدیون امام و شهدا نباشد. ما این حسرت را میخوریم و دستمان به جایی بند نبود.
شهیدی که برنامههای عجیبی داشت
همرزم و دوست دیگر سردار شهید عربعامری هم که از راویان باسابقه عرصه ایثار و شهادت است، حرفهای زیادی برای گفتن دارد؛ اما فرصت کم بود و مجبور شدیم مختصری پای صحبتهای مرتضی احمدیان هم بنشینیم.
او با اشاره به اینکه سردار شهید عربعامری ناشناخته نبوده و رزمندگان او را میشناسند، افزود: آشنایی ما با شهید از جبهه کردستان و آزادسازی جاده بانه، سردشت و کردستان بود. در گردانی ۴۰۰ نفره با فرماندهی سردار شهید حسن عامری و شهیدان حسن و احمد نقیزاده و مهدی امینیان و خیلی از شهدای دیگر بودیم.
جمعیت گردان زیاد بود و یک دسته ویژه ترتیب داده بودند که این دسته به همه کمک برساند. فرمانده دسته، موسیالرضا امیری بود که جانباز شد. شهید مهدی امینیان بعد از جانبازی او فرمانده شد و ما در آن دسته بسیجی بودیم.
وی افزود: وارد بسیج و نیروی ویژه شدیم. لباس خاکی بر تن و به جبههها رفتوآمد داشتیم. ساعت کار بسیج هفت صبح تا 10 صبح فردا بود. آن زمان خیلی چیزها مدیون مسجد بود و شهید حسن عربعامری را در نماز شب میدیدیم. برنامههای عجیبی داشت و در جبهه و ستاد بسیج هم فعال بود.
این رزمنده دوران جنگ گفت: شهید عربعامری شاغل نیروی انسانی بسیج و شهید علیرضا قتولی هم همکار او بود. سه نفر از ما را هدایت کرد که به وجود شما نیازی نیست و ما سه نفر برگشتیم و هشت ماه طول کشید تا در والفجر 3 و 4 به میدان رفتیم.
در والفجر 3 تعداد زیادی از گروه قرآنی شهید تهرانی بودند و دوره چند ماهه باصفایی بود. شهید حسن بسیار فرهنگی و اهل مطالعه بود و کتابخانههایی که درست میکرد، قطعاً کتابهایش را مطالعه کرد.
امروز باید بدانیم که این شهید چقدر نیرو جذب انقلاب کرد و خود من بهواسطه فعالیت ایشان جذب شدم و منزل ایشان رفتوآمد داشتیم و به جهت رعایت حال خانواده، اتاق ورودی در را تجهیز کرده بود و ما صبح به خانه شهید حسن میرفتیم و در جذب بنده هم اثرگذار بود.
شهیدی نمونه در تمام جهات
به هر حال، شهید حسن عربعامری را میتوان شهیدی نمونه در تمام جهات دانست؛ شهیدی که هم در ورزش و هم در امور فرهنگی و هنری و هم در رزم و نبرد حضوری فعالانه داشت یا شاید حتی به همه این موارد عشق میورزید.
مدیریت فرهنگی و جذب جوانان به انقلاب از شاخصهای ممتاز شهید حسن عربعامری است که دوستان و همرزمانش بر آن اذعان دارند.
بسیاری از هممحلیهایش هم میگویند خیلی از افرادی که در سپاه و بسیج رشادتها انجام دادند، مدیون ارشادها، راهنماییها و کار فکری شهید حسن عربعامری هستند.
امیدواریم راهش پررهرو باشد...
استان پهناور و لالهخیز سمنان در تمام سالهای جنگ تحمیلی در کنار سایر مردم خوب کشورمان در میدان نبرد حضور داشته و همواره در تحولات مهم و اساسی نقشآفرین بوده است.
مرد و زن، پیر و جوان، کارمند و کارگر، بسیجی و سپاهی و ارتشی همه و همه در کنار یکدیگر قرار گرفتند تا نام استان سمنان در پرونده قطور دفاع مقدس به نیکی و بزرگی بدرخشد و در این میان، شهرستان شاهرود سهم قابلتوجهی در این افتخارآفرینی دارد.
شاهرود مردان بزرگی را در راه پاسداری از حرمت دین و آزادیخواهی تقدیم کرده و بدون شک، امروز بیان این دلاوریها و بزرگیها وظیفه ماست تا بتوانیم رهروی خوبی برای شهیدان، رزمندگان و آزادمردان دوران دفاع مقدس باشیم.
سردار شهید «حسن عربعامری» یکی از همین مردمی است که در راه دین و کشورش، جان شیرین را در طبق اخلاص نهاد و وارد کارزار با دشمن تا بن دندان مسلح شد.
از کوهنوردی با منافقین تا بریدگی از تفکرات انحرافی
وقتی از برادر سردار شهید حسن عربعامری درباره این شهید والامقام و خلق و خوی او پرسیدیم، به ما گفت: حسن در ۲۲ بهمن سال ۱۳۳۹ در محله شبدری به دنیا آمد و بعد به محله زینبیه رفتیم.
حسن در دوران ابتدایی در مدرسه ملی جعفری و دوران راهنمایی در مدرسه فردوسی و همچنین در دبیرستان امام مشغول به تحصیل شد؛ قبل از انقلاب فعالیت سیاسی انجام میداد و سه بار دستگیر شده بود.
محمدمهدی عربعامری با بیان اینکه سردار شهید حسن عربعامری کتابهای شهید مطهری و دکتر شریعتی را مطالعه میکرد، میگوید: شهید آن زمان با منافقین کوهنوردی میرفت و وقتی متوجه شد که چه رویهای دارند، از آنها جدا شد.
بعد انقلاب در مسجد زینبیه و مسجد جوادالائمه (ع) فعالیت برنامههای فرهنگی و افتتاح کتابخانه در مسجد زینبیه و راهآهن و پایگاه بسیج در مسجد جوادالائمه داشتند.
حسن قبل از انقلاب هم امر به معروف و نهی از منکر میکرد و کتک هم خورده بود. عملکرد او همیشه جذاب و جذبکننده بود. مسائل ورزشی و کوهپیمایی هم زیاد انجام میداد.
عربعامری با اشاره به جنگ و حضور در بانه و سردشت و بعد ورود به بسیج افزود: سردار شهید حسن عربعامری در عملیات والفجر مقدماتی و 3 و 4 مجروح شد و در بسیج ادارات و دانشجویی هم مسؤولیت فرماندهی داشت.
وی با اشاره به خاطرهای از قبل از اعزام به عملیات والفجر 8 گفت: من کادر گردان بودم؛ اما نرفتم و شهید ثبتنام شده و اخوی عرب، فرمانده گردان کربلا گفت چرا نیامدی؟ این بار راه برگشت نداریم و بیا برویم و راه باز است.
احساس کردم برگشتنی در کار نیست
برادر سردار شهید حسن عربعامری ادامه میدهد: شهید موقع اعزام بیمار شد. گفتم تو بمان و ما برویم که گفت اینها گذراست، اسم نوشتیم و باید برویم.
شهید فرزند شش ماهه داشت و حالش که بهتر شد، رفت. با هم خداحافظی هم نکردیم تا اینکه عملیات نزدیک بود. به حمیدیه رفتیم و حسرت آن روزها در دل من هنوز هم مانده است. به او گفتم حسن نرو اما لبخند میزد و چهره بشاشی داشت.
او ادامه میدهد: شب را گذراندیم؛ اما دیدیم حسن رفتنی است. خداحافظی کردیم و احساس کردم برگشتنی در کار نیست. عملیات هم حساس بود و بعد از عملیات گفتند که عدهای مفقود شدهاند که حسن جزو آنها بود.
من که میدانستم نمیآید، هم منتظر بودم
برادر شهید عربعامری افزود: یک شب مانده بود که بچهها بیایند. گفتند به خانواده بگویید که حسن مفقود است و باید شما بگویید. ما ترسیدیم و همه جلوی سپاه جمع شدیم.
دیدیم همه شهدا دارند میآیند و من که میدانستم نمیآید، هم منتظر بودم. ورود شهدا تمام شد. خانواده جمع شده بودند و سؤال میکردند که جریان چیست. با هزار زحمت گفتیم که حسن جزو مفقودان است.
تا آن زمان مفقود نداشتیم. پدر ما 10 سال چشم انتظار بود و هر روز به سپاه میرفت و سؤال میکرد.
۲۴ مرداد سال 1374 پیکرش را آوردند. پدر هر روز نگاه میکرد و منتظر بود و وقتی جنازهاش را آوردند، آرام شد و چهار ماه بعد هم به رحمت خدا رفت.
وضع وخیمی بود و حسن از بچهها مراقبت میکرد...
علیاصغر بازوی را در محفل روایتگری شهدا در منزل سردار شهید حسن عربعامری پیدا کردیم. او دوست دوران نوجوانی و جوانی شهید بود. بررسی رفاقتهای آنها و خاطراتش هم برای ما جلبکننده بود. از او درباره رفیق شهیدش پرسیدیم و به ما پاسخ داد.
بازوی گفت: دوران نوجوانی و جوانی ما با حسن سپری شد. قبل از انقلاب نوجوان بودیم. رقابتهای دوی استقامت 12 کیلومتری شرکت و مقام دوم را با هم کسب کردیم و برای بازیهای استانی انتخاب شدیم.
منزل او پایگاه فرهنگی بود و بچههای محل را جذب میکرد. همه در مسجد دور حسن بودند و با حسن ارتباط داشتند. وضع فرهنگی آن زمان خیلی خراب بود و حسن بر جذب جوانان تأکید داشت و نوجوانان ۱۳ و ۱۴ ساله محل را جذب و برنامههای فرهنگی اجرا میکرد.
بازوی میافزاید: در محله ما خانه فساد و قمارخانه هم وجود داشت و مادران ما دنبال ما میآمدند که درگیر اینها نشویم. وضع وخیمی بود و راحت بچههای مردم را به فساد میکشیدند. حسن با کار فرهنگی، بچهها را جذب میکرد و هوای آنها را داشت. در سن ۱۴ سالگی ما کتابهای جلال آلاحمد و علی سبزواری را میخواندیم که با اسم مستعار در دسترس ما قرار میگرفت.
گروه مقاومت 80 نفره تشکیل دادیم
دوست دوران نوجوانی سردار شهید حسن عربعامری ادامه میدهد: بعد از انقلاب، حسن راهش را با شدت بیشتر ادامه داد. گروه مقاومت ما 80 نفر عضو داشت. در محله و حتی مسجد زینبیه میخواستیم پایگاه بسیج بزنیم که چون مسجد جوادالائمه وجود داشت، به ما مجوز ندادند پایگاه بزنیم.
او میگوید: شهید بچههای کوچک را جذب میکردند که خیلیها مثل هوشنگ طاهری و علی رحیمی بعداً شهید شدند. بعد از شهادت شهید بازوی، کتابخانه مسجد زینبیه را راهاندازی کرد و دنبال تهیه کتاب بود. مثل عاشقان دنبال کتاب میگشت و برای گرفتن یک جلد کتاب الغدیر کلی زحمت کشید. نوارخانه را هم راهاندازی کرد. انگیزه اصلی را حسن به همه میداد و عاشقانه کار میکرد. جلسه قرآن برای بچههای محله را در منزل خود راهاندازی کرد.
وی بیان کرد: ما آنقدر که منزل حسن میرفتیم، شاید منزل اقواممان نمیرفتیم. تا آنوقت که در خدمت حسن بودیم، فکر و ذکرش جوانان بود تا به نحوی آنها را در مسیر انقلاب اسلامی نگه دارد و امیدواریم این راه ادامهدار باشد.
روایت بمب اتم فرهنگی
گذشته از دوران کودکی و نوجوانی سردار شهید حسن عرب عامری، برای ما فعالیتهای رزمی و حضورش در دفاع مقدس هم اهمیت خاصی داشت.
عیدمحمد سعیدی، همرزم و معاون سردار شهید حسن عرب عامری در دوران جنگ تحمیلی بوده است. او خاطرات خوبی از شهید دارد و بخش خیلی مختصری از آن را با ما در میان میگذارد.
سعیدی در ابتدای سخنانش با اشاره به سخن مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه باید این انقلاب را بشکافید و ذرهذره بگویید و کام مردم را شیرین کنید و این شکافتن ذرهذره فقط برای اتم است، گفت: جبهههای ما هم با وجود امثال شهید حسن عربعامری یک بمب اتم فرهنگی بود.
وی با اشاره به عملیات والفجر 8 افزود: هشت سال دفاع مقدس شبیه باغ گل است که همه رایحه و زیبایی و رنگهای مختلف را میبینند و والفجر 8 گل سرسبد همه عملیات ماست.
همرزم سردار شهید حسن عربعامری با بیان اینکه با شهید حسن سه مرتبه جبهه بودم که دفعه آخر جانشین او شدم، گفت: شهید عربعامری، انسان بسیار متواضع و بااخلاقی بود و روحیه طلبگی داشت.
او درواقع طلبه بود و ما با هم جامعالمقدمات میخواندیم. شهید عربعامری انسان متواضعی بود و علاقه زیادی به خانواده داشت. بیشتر از علاقه به خانواده، به امام راحل و امام حسین (ع) عشق داشت که خود و خانواده را فدا کرد.
عکس فرزندش همیشه همراهش بود!
سعیدی با بیان اینکه شهید عربعامری عکس فرزندش همیشه دنبالش بود و چند بار به من نشان میداد و در جیبش میگذاشت، بیان کرد: یک قرآن داشت که هر جا بیکار میشد، قرآن را مطالعه میکرد و نماز شبش ترک نمیشد.
البته بودند افرادی که اینگونه عمل میکردند و هیچ عملیاتی به معنویت والفجر 8 نمیرسید؛ شهید حتی برای اذان تلنگری میزد.
وی بیان کرد: در عملیات به من گفت شما به سرستون بروید تا بقیه هم بیایند. روی پل رفتم و سه متر کار داشت که رد بشوم و روی خاکریز عراقیها قرار بگیرم که پل به سمت آب برگشت و از جایش رها شد.
شهید فردی بود که تمام چیزش را گذاشت و میخواست کاری کند که فردای قیامت مدیون امام و شهدا نباشد. ما این حسرت را میخوریم و دستمان به جایی بند نبود.
شهیدی که برنامههای عجیبی داشت
همرزم و دوست دیگر سردار شهید عربعامری هم که از راویان باسابقه عرصه ایثار و شهادت است، حرفهای زیادی برای گفتن دارد؛ اما فرصت کم بود و مجبور شدیم مختصری پای صحبتهای مرتضی احمدیان هم بنشینیم.
او با اشاره به اینکه سردار شهید عربعامری ناشناخته نبوده و رزمندگان او را میشناسند، افزود: آشنایی ما با شهید از جبهه کردستان و آزادسازی جاده بانه، سردشت و کردستان بود. در گردانی ۴۰۰ نفره با فرماندهی سردار شهید حسن عامری و شهیدان حسن و احمد نقیزاده و مهدی امینیان و خیلی از شهدای دیگر بودیم.
جمعیت گردان زیاد بود و یک دسته ویژه ترتیب داده بودند که این دسته به همه کمک برساند. فرمانده دسته، موسیالرضا امیری بود که جانباز شد. شهید مهدی امینیان بعد از جانبازی او فرمانده شد و ما در آن دسته بسیجی بودیم.
وی افزود: وارد بسیج و نیروی ویژه شدیم. لباس خاکی بر تن و به جبههها رفتوآمد داشتیم. ساعت کار بسیج هفت صبح تا 10 صبح فردا بود. آن زمان خیلی چیزها مدیون مسجد بود و شهید حسن عربعامری را در نماز شب میدیدیم. برنامههای عجیبی داشت و در جبهه و ستاد بسیج هم فعال بود.
این رزمنده دوران جنگ گفت: شهید عربعامری شاغل نیروی انسانی بسیج و شهید علیرضا قتولی هم همکار او بود. سه نفر از ما را هدایت کرد که به وجود شما نیازی نیست و ما سه نفر برگشتیم و هشت ماه طول کشید تا در والفجر 3 و 4 به میدان رفتیم.
در والفجر 3 تعداد زیادی از گروه قرآنی شهید تهرانی بودند و دوره چند ماهه باصفایی بود. شهید حسن بسیار فرهنگی و اهل مطالعه بود و کتابخانههایی که درست میکرد، قطعاً کتابهایش را مطالعه کرد.
امروز باید بدانیم که این شهید چقدر نیرو جذب انقلاب کرد و خود من بهواسطه فعالیت ایشان جذب شدم و منزل ایشان رفتوآمد داشتیم و به جهت رعایت حال خانواده، اتاق ورودی در را تجهیز کرده بود و ما صبح به خانه شهید حسن میرفتیم و در جذب بنده هم اثرگذار بود.
شهیدی نمونه در تمام جهات
به هر حال، شهید حسن عربعامری را میتوان شهیدی نمونه در تمام جهات دانست؛ شهیدی که هم در ورزش و هم در امور فرهنگی و هنری و هم در رزم و نبرد حضوری فعالانه داشت یا شاید حتی به همه این موارد عشق میورزید.
مدیریت فرهنگی و جذب جوانان به انقلاب از شاخصهای ممتاز شهید حسن عربعامری است که دوستان و همرزمانش بر آن اذعان دارند.
بسیاری از هممحلیهایش هم میگویند خیلی از افرادی که در سپاه و بسیج رشادتها انجام دادند، مدیون ارشادها، راهنماییها و کار فکری شهید حسن عربعامری هستند.
امیدواریم راهش پررهرو باشد...
گزارش از: سپیده سیر و علی عامری
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار