سرمقاله وطن امروز
اصلاح‌طلبان این روزها حال و روزی بهتر از برجام ندارند و درست مانند دست‌پخت‌شان، دچار بحران هویت هستند، با این حال درست مانند برجام دوست دارند خم به ابرو نیاورند و کسی نگوید بالای چشم‌شان ابرو است!
کد خبر: ۹۰۲۹۰۱۰
|
۰۳ تير ۱۳۹۷ - ۰۹:۰۸

به گزارش خبرگزاری بسیج، در سرمقاله وطن امروز آمده است: اصلاح‌طلبان این روزها حال و روزی بهتر از برجام ندارند و درست مانند دست‌پخت‌شان، دچار  بحران  هویت هستند، با این حال درست مانند برجام دوست دارند خم به ابرو نیاورند و کسی نگوید بالای چشم‌شان ابرو است! زمان اما در گذر است و ناچار با آنها نیز بهتر از دست‌پخت‌شان رفتار نخواهد کرد! بر همین اساس، در شرایطی که حجم خرابکاری لیست‌های تکرار در مجلس و شورای شهر، متعصب‌ترین سمپات‌های اصلاحات را هم به نگارش نامه سرگشاده - با طعم تهدید محترمانه!- به محمد خاتمی رسانده اما مهره‌های موثر اصلاحات همچنان خواب‌های رنگی می‌بینند. عباس عبدی، چهره شناخته‌شده اصلاح‌طلب در همین فضا و پس از نگارش خیانتنامه برخی همفکرانش درباره مذاکره بلاشرط با آمریکا، گفته است: «نامه مذاکره مستقیم با آمریکا تندروهای اصولگرا را از انزوا درمی‌آورد و عقلا را به حاشیه می‌برد!»


منظور عبدی از تندروها بدون شک همان‌ها هستند که مثل علی لاریجانی و همراهانش در ماجرای برجام با آنها همداستان نبوده‌اند. عبدی واقعا چنین می‌پندارد که حالا با رو شدن افتضاح برجام هم، آنها نزد افکار عمومی منزوی نیستند و این منتقدان دولتند که در انزوا قرار دارند! چنین درک معوجی از واقعیات جامعه ایران، برای کسی که هر روز تحلیل‌های مثلا جامعه‌شناسانه به افکار عمومی تحویل می‌دهد، شگفت‌انگیز هست ولی بی‌سابقه نیست! اصلاح‌طلبان طی سال‌های متمادی یاد گرفته‌اند برای منافع حزبی و گله‌ای، از اصول خود عدول کنند. همین آقای عبدی که من اتفاقا او را از صادق‌ترین چهره‌های اصلاح‌طلب می‌دانم، سال 94 و پس از راهیابی اعضای لیست امید به مجلس نیز پیشنهاد شگفتی ارائه داده بود.


عبدی به رئیس مجلس پیشنهاد داد 2 جلد کتاب «اقتصاد برای همه» و «بینش اقتصادی برای همه»، نوشته دکتر علی سرزعیم را تهیه کرده و به رایگان جهت مطالعه در اختیار نمایندگان قرار دهد و در صورت امکان آزمون هم از آنها گرفته شود! عبدی در این باره اما توضیح نمی‌داد چرا جریان اصلاحات باید لیستی چنین نوبر را به مجلس بفرستد تا لازم باشد آنها را آموزش دهیم؟ و من چندی بعد در نقد این پیشنهاد مضحک نوشتم «مگر در کشوری که بنا به گفته معاون وزیر علوم 50 هزار دانش‌آموخته بیکار در مقطع دکترا داریم که سالانه 30 هزار نفر نیز به این آمار اضافه می‌شوند(!)، قحط‌الرجال است که پس از حمایت و راهی کردن لیست‌مان به مجلس، برای لاپوشانی دسته گل بزرگ‌مان، لازم باشد چنین پیشنهادات مضحکی بدهیم؟» اصلاح‌طلبان اما سال‌هاست از دادن چنین پیشنهادات مضحک و حتی عملی کردن آنها ابایی ندارند! امری که از منفعت‌طلبی و پراگماتیسم افراطی آنها ریشه گرفته، آنها را دچار ابعاد جدیدی از بحران هویت کرده است.


بحران هویتی  آنها البته محصول امروز و دیروز نیست. چنانکه بحران هویتی امروز برجام نیز در درجه اول، محصول جنگ فکت‌شیت‌ها در فروردین  94 است، نه حضور یا عدم حضور شخصی چون ترامپ در کاخ سفید! اگر یادتان باشد حدود همان تاریخ، علی‌اکبر صالحی گفته بود: «سازمان انرژی اتمی و وزارت امور خارجه فکت‌شیت ایران را تهیه کرده‎اند و هم‌اکنون در دست وزیر امور خارجه است و در صورت صلاحدید منتشر می‌شود.» فکت‌شیت  ایران ولی تا هم‌اکنون که من این یادداشت را می‌نویسم  هم منتشر نشده است! در عوض «وندی شرمن» مذاکره‌کننده ارشد آمریکایی اخیراً گفته است: «به ایرانی‌ها گفته بودیم برای ماندن در توافق هسته‌ای تضمین نمی‌دهیم!» وضعیت درباره اصلاح‌طلبان هم همین قدر بغرنج است. آنها هنوز با وجود گذشت 21 سال از دوم خرداد 76، یک فکت‌شیت درست و حسابی از معنا، مسیر و حدود و ثغور اصلاحات ارائه نکرده‌اند.


شخص محمد خاتمی، 3 سال پس از پایان دوره دولت اصلاحات و در مرداد ماه 87 به این فکر افتاده بود که باید اصلاحات را تعریف کنیم! اصلاح‌طلبان همواره مایل بوده‌اند در روزنامه‌های زنجیره‌ای‌شان به مثابه تریبون‌هایی یکطرفه، از همه سوال کنند و طلبکار باشند.


معدود مواردی هم که یکی‌شان مثلا در همین مساله برجام روبه‌روی یک منتقد می‌نشیند و از اساس آچمز می‌شود، یکی در وزارت خارجه هست که در حمایت از او، بیانیه آتشین علیه صداوسیما، یاسر جبرائیلی، همه و همه صادر کند! همه اینها اما تفاوتی در وضعیت اصلاحات ایجاد نمی‌کند. آنها هم می‌خواهند در ساختار نظام باشند و هم دوست دارند با نهادهای قانونی آن مبارزه کنند! هم می‌خواهند قدرت را در دست داشته باشند و هم دوست دارند درباره هیچ چیز پاسخگو نباشند! به‌نظرم رسیدن به چنین هدفی، بیش از هر چیز، پوستی کلفت(!) می‌خواهد، همان که خودشان از آن به عنوان پراگماتیسم یاد می‌کنند و آن را لازمه سیاست‌ورزی مدرن تلقی می‌کنند!


سوال اما این است: حد یقف این زیست چندگانه کجاست؟ سمپات‌های اصلاح‌طلب تا کی باید هم از فتنه‌انگیزی خاتمی در 88 دفاع کنند و هم او را حامی کلیت نظام تصور کنند؟ روحانی، سخنران 23 تیر 78 است که پیاده‌نظام اصلاحات را اراذل و اوباش می‌داند یا کاندیدای اصلاحات؟! هاشمی، عالیجناب سرخپوش بوده یا «نماد آزادی» ناشناخته‌ای که اصلاح‌طلبان دیر او را کشف کردند؟ تفکر امثال ناطق‌نوری و عباس آخوندی به عنوان رقبایی که سال 76 متحجر و ضدآزادی معرفی می‌شدند، بالاخره مورد تایید است یا نه؟! علی لاریجانی چطور؟ اینکه مشاور سیاسی محمد خاتمی می‌گوید لاریجانی شاید در 1400 یکی از گزینه‌های اصلاحات باشد را کجای دل‌مان بگذاریم؟ خاتمی و دوستانش به هر حال با افشای رسوایی کنفرانس برلین توسط لاریجانی موافقند یا نه؟ با برنامه‌های «چراغ» و «هویت» صداوسیمای تحت مدیریت لاریجانی چطور؟ روی هم رفته، اگر بخواهیم وضعیت فعلی اصلاح‌طلبان را توصیف کنیم، حتما برای انتقال آن به ذهن مخاطب، واژه کم می‌آوریم. چنین جریانی نه ریشه‌ای دارد و نه البته آینده‌ای. این خط و این نشان!

ارسال نظرات