به گزارش خبرگزاری بسیج، «چند شب پیش با دوستهامون رفته بودیم به رستورانی توی شهرک غرب. شام رو خورده بودیم و من حرف زیادی نداشتم با آدمهای اون جمع بزنم. خسته بودم و بیحوصله و سعی میکردم لبخند بزنم و مؤدب باشم و به شوخیهایی که خیلیاش رو نمیفهمیدم بخندم. یک لحظه سرم رو چرخوندم سمت راست و پشت میزی که ته رستوران بود، دیدم مردی نشسته که داره منو رو برای خانمی که کنارشه و دو پسری که جلوش نشستن میخونه و کمی بعد عینکش رو هم برداشت. و من بیشتر شک کردم. شاید هم بیشتر مطمئن شدم. فکر نمیکردم اگه روزی مصطفی مستور رو جایی ببینم بشناسمش. اسمش رو توی گوشیم جستوجو کردم و مطمئن شدم خودشه. از سر میز بلند شدیم و رفتیم پیشش. گفتم آقای مستور، میبخشید که مزاحم میشم. میخواستم بابت کتابهاتون از شما تشکر کنم. کتابهای شما از نوجوونی زندگی من رو عوض کردند. از جاش بلند شد و گرم با من برخورد کرد تا من خاطره این برخورد رو تا همیشه توی ذهنم نگه دارم. همون شب توی صفحهای خوندم که گفته بود من و خوانندگانم جهان مشترک کوچکی داریم که میتونیم توش نفس بکشیم. من هنوز توی همون جهان مشترک نفس میکشم.»
داشتم فکر میکردم برای نوشتن ریویو (معرفی کتاب) تازهترین رمان مصطفی مستور نویسنده ۵۴ ساله از چه زاویهای وارد بشوم؛ نویسندهای که رمانهایش به چاپهای متعدد رسیده و بدون هیاهو همواره پرفروش بوده است. رفتم سراغ پایگاه «گودریدز» (روایتی که در ابتدای این یادداشت خواندید یکی از آنها بود) و نظراتی که درباره این رمان نوشته شده بود را مرور کردم؛ روایتهایی از انس مخاطبان با کتابهای این نویسنده تا تفاوتهایی که احیانا در آثارش به چشمانشان آمده بود.
مصطفی مستور، نویسنده اهوازی مهندسی خواندهای که جنگ را هم دیده و از آن نویسندههایی است که پرفروش است ولی هیچگاه در باد پرفروش بودن کتابهایش نخوابیده و همواره نوشته و کمتر غر زده ولی در داستانهایش حرفهایش را بیان کرده. البته با داستان نه با بیانیه! بگذریم. وقتی نظرات مخاطبان کتاب تازه او را میخواندم، موافق و مخالف در موردش نظر داده بودند (آقای نویسنده هم به خاطر نظر منفی یا مثبت یک نفر آشفته نشده بود که ایهوار! یک نفر دقیقا در روز رونمایی از کتاب من (۱۹ بهمن مصادف ۸ فوریه) نقدی بر کتاب من نوشته و این فرد از جای خاصی تغذیه میشود، کاربری با عنوان «Masoome» نوشته: «من به شدت کارهای آقای مستور رو دوست دارم، اما این کتاب من رو راضی نکرد! و اولین بار بود که چنین احساسی به نوشتههای آقای مستور داشتم! داستان تکراری، پایانِ بسیار کلیشه و مثل سریالهای ایرانی، هپی اِند طوری! البته جوری هم نبود که فکر کنم حیف پولم یا حیف وقتم! ولی فکر میکنم بر خلاف کتابهای قبلی آقای نویسنده، از این یکی در صورتی لذت میبرید که کتابهای قبلیش رو نخونده باشید!»)
خب طبیعی است که نویسنده داستانش را برای خوانده شدن و مخاطبانش مینویسد و باز هم طبیعی است که اگر داستانی نوشته شد، نظرات موافق و مخالف در مورد آن ابراز شود. حتی ممکن است یک داستانی را امروز بخوانیم و نظری داشته باشیم ولی در رجوع مجدد نظر دیگری به آن پیدا کنیم.
به بهانه داستان «عشق و چیزهای دیگر» که در روزهای میانی ماه میانی فصل آخر سال ۹۶ رونمایی شد و با استقبال بسیاری هم روبهرو شد، نکاتی در موردش مینویسیم تا بدانید قرار است با چه کتابی روبهرو شوید.
یک ـ حجم این اثر خیلی زیاد نیست. این را اضافه کنید به کوتاه بودن فصلهای کتاب و نثر روان آن که همه اینها در کنار هم یک فرصت فوقالعاده داستانخوانی رقم میزند که مخاطب را از وارد شدن به جهان داستان نویسنده راضی میکند. کوتاه بودن فصلهای کتاب سبب میشود خواننده بتواند در موقعیتهایی که زمان زیادی ندارد هم یک فصل را بخواند و این یک ویژگی برای این اثر محسوب میشود.
دو ـ «مسئله» داشتن شاید مهمترین وجهی است که درباره رمانهای مستور میتوان مورد اشاره قرار داد. در این کتاب هم آقای نویسنده باز هم یکی ـ دو مسئلهای که همواره برایش مطرح است مانند پرسش از هستی و مرگ و تولد و عشق را مطرح میکند. این نکته به طور کلی رمانهای مصطفی مستور را متمایز از دیگر نویسندهها میکند. به تعبیری باید گفت اگر تاکنون سراغ آثار این نویسنده نرفتهاید، خودتان را آماده کنید که قرار است با پرسشهایی روبهرو شوید و نویسنده شما را به چالش فکر کردن دعوت میکند.
سه ـ شاید وقتی این رمان را بخوانید تصور کنید که «هانی یادگاری» شخصیت اصلی است. البته تصور شما درست است ولی به نظر میرسد پیش بردن بخش «عشق» داستان بر عهده او است؛ ولی در دنباله آن یعنی «چیزهای دیگر» او نقشی ندارد. شاید بتوان اینطور تفسیر کرد که نویسنده از جوانهای امروزی توقع «چیز دیگری» ندارد و تنها عاشق شدن را برای آنها متصور است. زیرا طرح پرسشها و حتی گشودن گرهها برعهده «احمد سرمه» و «موسی نقره» است که به نظر پختهتر میآیند. از این رو بدون دقت از کنار شخصیتهای داستان مستور رد نشوید. حتی «کریم جوجو»! او به مسئلهای مانند خلقت و پرسشهایی از این دست آنقدر هنرمندانه با چیرهدستی پاسخ میدهد که مخاطب را متحیر میکند. «من واقعا نمیفهمم کسی که از بیرون اومدن سیبی از چناری شگفتزده میشه چهطور خود سیب و چنار مبهوتش نمیکنه؟!» (صفحه ۶۱)
چهار ـ نگاه از بالا به پایین در شخصیت اصلی قصه وجود دارد. این نگاه شاید ناشی از نوع تربیتی است که همنسلان او با آن بزرگ شدهاند. سلوکی که در شخصیتهای دیگر داستانهای مستور سراغ نداریم. «هانی» که معلم خصوصی فیزیک است وقتی به خانه افراد پولدار ولنجکنشین میرود در نظرش آنها نهایتا افراد کمهوش و بیاستعداد هستند؛ ولی وقتی برای بچههای جنوب شهر تدریس میکند که همان ویژگیها را دارند آنها را «کودن» خطاب میکند. شاید بتوان گفت این نسل قضاوتهایش تحتتاثیر ثروت و قدرت شکل میگیرد، اتفاقی که در نسلهای سوم و چهارم بروز بسیاری دارد. حتی شخصیت «کریم جوجو» هم به شکلی است که فقط پول برایش اصالت دارد و موفقیت برای او در پول خلاصه شده است. در جایی از زبان او میخوانیم: «پول یا لذت میآره یا رنج رو کم میکنه».
پنج ـ جغرافیا داشتن مهمترین ویژگی اثر مستور است. او در این اثر حرف از بیمارستان نجمیه، بانک پاسارگاد شعبه امیرآباد یا میدان آرژانتین و ... میزند و سعی میکند خواننده را در نزدیک شدن به موقعیتهایی که توصیف میکند یاری کند و این به واسطه اسمدار شدن مکانهایی مانند بیمارستان، بانک، کتابفروشی و ... میسر شده است. حتی او در اطلاعاتی که از یک اسلحه میدهد به نحوی عمل میکند که خواننده کنجکاو شود تا تصویری از آنها ببیند و اطلاعاتی کسب کند. پس توصیه میکنم قبل از خواندن کتاب، «ماکاروف» روسی را ببینید! علاوه بر مکان (همان جغرافیا)، زمانمندی شاید ویژگی دیگر رمان او باشد، او برای تمام اتفاقاتی که بازگو میکند یک تاریخ ذکر میکند و اینطور خواننده را در ارتباط بیشتر با داستانش سهیم میکند. حتی به نقش و تاثیر جنگ بر شخصیتهای داستانش به زیبایی اشاره میکند. او نشان میدهد که پس از آتشبس هم جنگ ادامه داشته و اثراتش از بین نرفته است.
و آخر ـ مصطفی مستور در این اثر نشان داد که پابهپای مخاطب و جامعه پیش میآید و این نکته به گواه آثارش قابل تایید است. او هم از معضلات جوانان آگاه است و هم به مسائل فرهنگی گوشه چشمی دارد. این موضوع نثر مستور را متمایز میکند. برخلاف آثاری که آپارتمانی بوده و دردی ندارند و در خلا روی میدهند. به تعبیری باید گفت پای آثار او روی زمین است و یکی از کاربران «گودریدز» نوشته بود: «من همین قلم واقعی رو دوست دارم!»
در پایان باید گفت «آقای مصطفی مستور باز هم برایمان بنویسید!»