خبرهای داغ:
شاید یک گوشه ای ابن سعد مرا فرامی خواند تا به عنوان منشی یا تاریخ نگارش از شجاعت نداشته اش بنویسم تا از گندم ری هم به من بدهد.
کد خبر: ۹۰۵۷۶۴۱
|
۲۴ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۰:۴۲

خبرگزاری بسیج در قزوین: اگر در روز واقعه بودم چه می کردم؟ با خود خیلی کلنجار رفتم تا بدانم کدام سمت خواهم ایستاد! آیا اخبار را به نفع یزید خواهم نوشت تا آگهی یا رپورتاژ خوب بابت ستایش لشکریانش دریافت کنم یا اینکه خود را به خیمه ابا عبدالله رسانده و قلم خویش را می شکستم و شمشیر برداشته و اذن جهاد می خواستم.
شاید هم یک گوشه ای ابن سعد مرا فرامی خواند تا به عنوان منشی یا تاریخ نگارش از شجاعت نداشته اش بنویسم تا از گندم ری هم به من بدهد.
نمی دانم آرام آرام به سمت سیاهی لشکر حر می رفتم و مصاحبه هایی با وی و فرماندهانش انجام می دادم!
اما بعید می دانم که موفق می شدم!
شاید هم باید با روابط عمومی لشکر حر هماهنگ می شدم اما در هر صورت، اگر خبرنگار بودم همراه حسین امام مظاوم نبودم!باید از این حرفه عبور می کردم، برای کشتن بهترین امت رسول الله قطعا روزنامه ها را می بستند و اجازه انتشار نمی دادند.
یا در دام دنیا گرفتار بودم تا به سکه ای ناچیز خود را بفروشم. سخت است برایم! شاید در بدو خروج عمرسعد از خیمه ابا عبدالله ع با وی مصاحبه می کردم و از نتیجه دیدارشان سوالاتی می پرسیدم!
اما از امام مظلوم چه سوژه ای را مطالبه می کردم؟ چقدر شیرین که تا درگاه پاک ترین خلایق بروی و خبرنگار باشی تا صدای بغض آلودش را به گوش دیگران برسانی! نمی دانم اجازه داشتم به خیمه های اهل بیت نزدیک شوم یا نه! هنگام زیارت باوفاترین برادر دنیا چه حالی داشته باشم!
وقتی به شمر نزدیک می شدم قطعا از سفارشات پیامبر و علی بن ابوطالب از وی سوال می کردم! یا اینکه او را بایکوت می کردم. اما می دانم که در کنار امام مظلوم خواهم ایستاد،
قلم ها را می شکستم و شمشیر برای یاری امام بر می داشتم، همان راهی که پدرم در ۸ سال دفاع مقدس با سربند یاحسین جهاد کرد.
خبرنگاری میکردم و از رقص شمشیر ها و سرقاری قرآن می نوشتم. از اشک های زینب و گلوی بریده اصغر، از بدن مثله شده علی اکبر، از جنایت شمر و دلاوری عباس، شاید احضار و اعدام می شدم!یا اینکه در زندانها می ماندم تا قیام مختار برپا شود.
همیشه به این فکر کردم اگر در عاشورا خبرنگار بودم چه می کردم؟
چقدر شجاعت داشتم تا بتوانم مظلومیت اهل بیت را منتشر کنم. با مسلم بن عوسجه مصاحبه می کردم و از حبیب بن مظاهر آینده را می پرسیدم.
شاید تفتیش و توسط لشکر عمر سعد با غل و زنجیر نزد ابن زیاد می فرستادند.
شاید هم برای ابن زیاد اخبار را می نوشتم، شاید با کنیزکی خود را می باختم و در صف دشمنان مولای شهدا بودم!
اما رشادت و شجاعت ابا عبدالله قطعا مرا جذب می کرد و من هم طالب شهادت می شدم.
اما نمی دانم باز نمی دانم در کدامین طرف بودم.
1002/ت30/ب

ارسال نظرات
پر بیننده ها