عصر خاطره شهید احمد کرمی همزمان با سی ودومین سالروز شهادت این شهید به همت دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری انقلاب اسلامی استان کردستان درپردیس سینمایی بهمن سنندج برگزار شد.
کد خبر: ۹۰۶۷۳۴۶
|
۱۹ مهر ۱۳۹۷ - ۰۷:۱۷
به گزارش خبرگزاری بسیج از کردستان، ، عصر سه شنبه 17 مهرماه 97 سالن شماره 2 پردیس سینمایی بهمن سنندج میزبان محفل خاطره گویی به نام یکی از شهدای کردستان بود که در دوران جوانی به شهادت رسیدند و پیکر مطهرشان بعد از 11 سال توسط گروه تجسس شناسایی و در 17 مهر ماه 76 به زادگاهش سریش آباد بازگشت و در گلزار شهدای این شهر به خاک سپرده شد .
 

در این مراسم خاطره گویی همه آمده بودند، فرمانده لشکر 28 پیاده کردستان ، مدیرکل تبلیغات اسلامی استان ، مدیرکل کمیته امداد امام خمینی (ره) ، مدیر کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ، فرماندهان سپاهی و ارتشی ، همسنگران و دوستان شهید و برادران و فرزندان شهید .
 

آمده بودند تا بگویند از خوبی ها و ویژگی های زندگی احمد کرمی ، می خواستند احمد را بشناسانند بیشتر از آنچه که شناخته شده بود .
 
مرضیه کرمی دختر بزرگ شهید که اکنون خود پزشکی است اولین راوی این شب خاطره بود که آمد و از روی نوشته ای با بغضی ناشی از غم ندیدن پدر صحبت کرد و از پیام شهداء گفت .
 
توصیه شهداء را تکرار کرد ، پیروی از رهبر و ادامه راه شهداء و تلاش در جهت رفع مشکلات . ساده صحبت کرد اما محکم و با صلابت . بیشتر غم درونش را باز هم برای خود و خواهر کوجکترش نگاه داشت و رفت تا شنونده خاطرات همسنگران پدرش باشد . خاطراتی که شاید بارها شنیده باشد اما باز هم دوست داشت بشنود .

حجت الاسلام بلال عربیان رئیس شورای هماهنگی اصولگرایان استان کردستان دومین خاطره گوی مراسم بود . او که یک سال از شهید کوچکتر بود و هم بازی دوران کودکی و همرزم دوران نوجوانی و جوانی شهید بود ، در ابتدا از زنده بودن شهداء بر اساس آیات قرآنی گفت و با اشاره به غزوات دوران پیغمبر از فلسفه شهید و ویژگی های شهداء گفت . وقتی به خاطرات خود می رسد بغضش می ترکد و می گوید تا به لحظه بازگشت پیکر شهید می رسد و دیدن دختران و همسر شهید را در لحظه خاکسپاری به یاد می آورد . وقتی حاج بلال عربیان از بهت و جستجوی دختران در انتظار دیدن پدر حتی برای یک بار می گوید سالن غرق در اشک می شود. او صبر و بردباری خانواده شهداء را می ستاید ، خاطراتی از دیگر شهدای همرزمش را می گوید و لوح یادبود و تندیس من انقلابی ام را با احترام تحویل می گیرد و در سالن می نشیند .
 

پسر دایی ، همرزم و همبازی دوران کودکی شهید، حاج یونس شیخ جعفری بر روی جعبه مهمات قرارداده شده روی سن
می نشیند و از روی کاغذ شروع به خواندن می کند . برگه کاغذ که ورق های امتحانی همان دهه 60 و70 است جلب توجه
می کند .
 
از روی برگه می خواند ، بغض می کند و گاهی سکوت تا اشک های جمع شده بر روی مردمک چشمانش به او اجازه بدهند تا کاغذ های نوشته شده را بخواند . از خوبی های شهید می گوید و گاهی سوگند یاد می کند آنچه که می گوید همه و همه را دیده است و باید بگوید تا همه بدانند شهیدان در زمان زندگیشان چگونه بوده اند .
 
از احترام به والدین ، از فراگیری قرآن در دوران کودکی توسط پدر که خود یک قاری ومعلم قرآن بود ، از نمازهای شب و از کمک به کودکان خانواده های نیازمند جهت تأمین لوازم التحریر در روستاهای منطقه که بعد از دوران شهادتشان معلوم می گردد . وقت تنگ است و بسیاری از خاطرات را می گذارد برای بعد تا فرصت به دیگر همسنگران شهید برسد .

سردار ایرج عبدی وقتی به روی سن می آید ، نمی نشیند ، می گوید نمی توانم در برابر بزرگی این شهید بنشینم و کمی متمایل به تصویر شهید و روبه جمعیت حاضر در سالن صحبت می کند . بسیار آرام و با متانت صحبت می کند .
 
از خاطراتش می گوید و از فراهم شدن ازدواجش توسط این شهید و از شوخی های شهید که یکی از ویژگی های خاص آن شهید بوده است . وقتی خاطرات را تعریف می کند همه از ته دل می خندند .

حاج اسماعیل اسفندیاری و علی اکبر قنبری هم از شهید گفتند و بر تصویر شهید با احترام بوسه زدند .

برادر شهید اقای هادی کرمی به نمایندگی از خانواده شهید برای تقدیرو تشکر از برگزار کننده برنامه و مهمانان به روی سن
می رودند .
 
از انقلاب وادامه راه شهداء و امنیت حاصل از جانفشانی ها می گویند . از انتظار خانواده مفقودان می گویند و از چشم به راهی مادران ، بغض می کند و گریه امانش نمی دهد سالن با صلواتی به او دلداری می دهد . چشم انتظاری مادرش را به یاد می آورد و مادرانی که هنوز در انتظار خبری از فرزند انشان ، موقع اذان مغرب را و ضرورت خواندن نماز به موقع را که توصیه شهیدان است را یادآوری می کندو به سخنانش پایان می دهد.
 
انتهای پیام/7727
ارسال نظرات