همسر شهید مدافع حرم:
همسر شهید سامانلو از شهدای مدافع حرم که دختر شهید رباط جزی نیز هست، آرزو دارد روزی به افتخار مادر شهید بودن نیز نایل شود.
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، «راه من» عنوان برنامهای در ۴۰ قسمت و به مناسبت پاسداشت چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی است برنامهای گفت: وگومحور که میکوشد در هر برنامه، اسوهای از اسوههای این انقلاب شکوهمند را به مردم معرفی کند اسوههایی که یکی از آن ها، شهید مدافع حرم، سعید سامانلو است.
«راه من» در برنامه این هفته خود، میزبان همسر ایثارگر شهید مدافع حرم، شهید سعید سامانلو بود.
سارا سادات رباط جزی، خود فرزند شهیدی است که پس از سالها مجاهدت در جنگ تحمیلی و تحمل جانبازی و ایثارگری، در سالهای پس از دفاع مقدس و با ناجوانمردی منافقان کوردل، شربت شهادت نوشید.
وقتی سعید به خواستگاری دختر شهید رباط جزی آمد وی دانشجوی رشته روانشناسی بود و سعید هم در دانشگاه، حسابداری میخواند.
در جلسه خواستگاری، سعید چنین گفت که از شهید رباط جزی خواسته است تا اگر لیاقت همسری دخترش را دارد برایش دعا کند و البته سعید از خود سارا سادات هم خواست تا دعا کند توفیق شهادت نصیب او هم بشود.
زندگی این زوج خوشبخت از سال ۱۳۸۱ آغاز شد و پس از چندی از شروع این زندگی، سعید در دانشگاه امام حسین (ع) پذیرفته شد تا فصل جدیدی از زندگی این زوج عاشق سامان گیرد.
سارا سادات از آن روزها این چنین یاد میکند:
«سعید در داخل خانه بسیار شوخ بود و مسائل بیرون از خانه را به درون خانه نمیآورد.
او در زندگی تلاش میکرد تا مرا برای جانبازی یا شهادت خود راضی کند.
زندگی مشترک ما، آغاز چالشی جدید برای من بود. میگفت: شهادت هر شهید به این معناست که گویی واقعه عاشورا در حال تکرار شدن است.
وقتی بحث دفاع از حرم پیش آمد؛ به من میگفت: این عزاداریهای ما برای شهدای مدافع حرم، به این معناست که ما هم برای یاری امام حسین (ع) و یارانش آماده ایم؛ پس باید در عمل هم به یاری آنان برویم.
از من میپرسید: این حرفها را قبول داری؟ قبول داری که نباید امام را تنها بگذاریم؟ اگر اجازه ندهی که برای دفاع از حرم بروم؛ نمیروم؛ اما خودت جواب عمه جانت، حضرت زینب (س) را بده.
این حرفها را در چند نوبت و آرام آرام با من در میان میگذاشت و در حقیقت مرا با چالشی جدید در زندگی مواجه میکرد.
من پیش از آن که همسر سعید بشوم؛ فرزند شهید بودم؛ اما در حقیقت این سعید بود که نگاه مرا به این جریان کامل کرد و سبب شد تا با خیال راحت و با آرامش باطن، با رفتنش برای دفاع از حرم موافقت کنم.»
سعید، اما هر بار که از سوریه باز میگشت باز آن چنان محیط خانه را برای همسر و دو فرزندش، علی و محمدحسین بانشاط میکرد که همه دلتنگیها از بین میرفت؛ و هر بار هم که مجددا اعزام میشد از سارا سادات و علی و محمدحسین میخواست تا دم در وی را بدرقه کنند. لحظه خداحافظی هم از آنان میخواست تا پشت سر مسافر آب بریزند و در همان لحظه، خود را جلو میانداخت و خیس میشد و میگفت: حالا که خیس شدم؛ دیگر معلوم نیست برگردم یا نه.
سعید سرانجام پس از سه بار اعزام از قم و ۱۳ سال زندگی مشترک آسمانی شد، اما همسرش هنوز هم او را در زندگی، یار و یاور خود میبیند:
«بدون اغراق عرض میکنم که الان اصلاً این احساس را ندارم که سعیدم را از دست داده ام، البته بُعد فیزیکی ایشان ظاهرا در کنار من نیست، اما وقتی از او کمک میخواهم واقعا مرا یاری میدهد.
این مسئله حتی برای علی و به ویژه محمدحسین هم مصداق دارد یعنی گاهی محمدحسین کارهایی را انجام میدهد که من و علی مطمئن هستیم بدون کمک ما نمیتوانسته آن کار را انجام دهد و وقتی از او درباره انجام آن کار میپرسیم میگوید که بابا آمد و مرا کمک کرد و رفت و گفت: دوباره بر میگردم.»
و قطعا این کمکها تداوم خواهد داشت چراکه وعده الهی همین است که «اگر خدا را یاری کنیم او هم ما را یاری خواهد کرد و گام هایمان را استوار میسازد».
اکنون سارا سادات رباط جزی به عنوان یک فرزند شهید و همسر شهید، آرزوی متعالی دیگری هم در ذهن دارد:
«امیدوارم که با دعای خیر همه، توفیق داشته باشم که عنوان مادر شهید را نیز داشته باشم و فرزندانم نیز در رکاب آقا امام زمان (عج) به سعادت و شهادت نائل آیند.»
کلام پایانی همسر شهید سامانلو نیز دعایی برآمده از عُمق جان بود:
«دعای همیشگی ام این است که إن شاء الله همه از شیعیان واقعی و یاوران حقیقی آقا امام زمان (عج) باشیم و مثل شهدایمان زندگی کنیم و راهشان را ادامه دهیم.»
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها