برشی کوتاه از زندگی چند سردار دفاع مقدس در جنگ تحمیلی را در ادامه می‌خوانید.
کد خبر: ۹۰۶۹۲۲۷
|
۲۵ مهر ۱۳۹۷ - ۱۴:۵۴

 به گزارش  سرویس  بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت خبرگزاری بسیج، به نقل از دفاع پرس، سرداران جنگ در دوران دفاع مقدس بی ادعا و بدون کوچکترین چشمداشتی در مناطق مختلف عملیاتی و به ویژه خط مقدم نه تنها فرماندهی را به عهده داشتند، بلکه همانند سایر رزمندگان نیز در صحنه‌های نبرد می‌جنگیدند.

آنها هر کدام صفات و ویژگی‌های ممتازی از انسانیت و مردانگی را از خود به یادگار گذاشته اند در این خصوص «علی محمدی نصب» نویسنده و رزمنده دوران دفاع مقدس در مورد برخی از سرداران دفاع مقدس از استان کرمان اطلاعاتی را به خبرنگار دفاع پرس ارائه داد که در ادامه می خوانید:

سردار شهید علی عبدالله حاجبی

وی پای برهنه در خطوط پدافندی به دنبال حل مشکلات بود و بدون توجه به ظواهر دنیای مادی همواره در حال تلاش بود. علی  امید حاج «قاسم سلیمانی» و نیروهای لشکر در همه زمانها به ویژه زمان های اضطراری و سخت بود.

سردار شهید اسفندیار صابری

یکی از نورانی ترین و رشید ترین شهدای دوران دفاع مقدس در خطه کرمان بود و در خط «تبور» در هنگامی که عراقی ها با تعداد زیادی قایق به خط حمله کردند، مردانه مقاومت کرد تا یک وجب از خاک ایران اسلامی به دست دشمن نیفتد و بالاخره بعد از سالها مجاهدت به خیل شهدا در سال ۱۳۶۴ در همین خط تبور پیوست.

سردار شهید محمود پایدار

سردار پایدار یکی از فرماندهان با اخلاص و آرام بود که به بهترین شکل ممکن مسئولیت و کارهای افراد خود را پیگیری و انجام می‌داد، انسانی که آرزوی گمنامی داشت و تا امروز هم همچنان گمنام باقی مانده است، یکی از فرماندهانی که در عملیات خیبر نقش آفرین بوده است.

 وی برای انجام هر کاری وضو می‌گرفت، تمرینات صبحگاهی، سخنرانی، غذا خوردن شناسایی وضو می‌گرفت. چشم‌هایش همیشه به خاطر گریه های طولانی مدت قرمز و پف کرده بود ولی به روی خود نمی‌آورد که گریه کرده است. هرگز اجازه نمی‌داد از وی عکس بگیرند و نمی‌گذاشت سخنرانی هایش را ضبط کنند.

سردار شهید علی ماهانی

سردار ماهانی شهیدی که به عقیده بزرگان جنگ با صفاترین شهید لشکر ۴۱ ثارالله بود و دعایش سریع مستجاب می‌شد و در اوج اخلاص و جوانمردی در منطقه عملیاتی مهران در سال ۱۳۶۲ ماند تا زخمی ها را به منطقه امنی در پشت خط مقدم برساند. مادر شهید بیان می‌کند: فرزندم مرتب از من می‌خواست برای شهادتش دعا کنم و من هم به سر قبور شهدا رفته و دعا می‌کردم؛ از شهدا می‌خواستم علی را قبول کنند، صدای قرآن خواندن علی را دوست داشتم و خواستم تا فرزند دیگرم به جای علی برای من قرآن بخواند تا صوت وی هم همانند علی دلنشین شود و به شهادت فرزندم یقین کردم.

ارسال نظرات