خبرهای داغ:
تن داستان این کتاب ۴۰ گام دارد و در هر گام با دستمایه قرار دادن داستان زمان حال طوبی‌ و پیاده‌روی او به سمت کربلا با رجوع به گذشته، نوجوانی، جوانی و میان‌سالی او است.
کد خبر: ۹۰۷۰۷۷۰
|
۳۰ مهر ۱۳۹۷ - ۱۳:۳۷

به گزارش خبرگزاری بسیج، داستان این رمان درباره طوبی دختری نوجوان است که در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پدرش را از دست می‌دهد و در روزهای یتیمی به ازدواج تاجری عراقی درمی‌آید و در بصره همسایه هوویی زبان‌نفهم می‌شود.

اوضاع زندگی بر وفق مراد نیست اما طوبی تصمیم می‌گیرد به‌جای فرار بماند و فرزندانی تربیت کند که افتخار همسرش عبدالله باشند. سال‌هایی توام با شادی و مرارت برای طوبی سپری می‌شود تا اینکه ارتش بعثی صدام به ایران حمله می‌کند. پسران طوبی باید به ارتش ملحق شوند اما طوبی‌ جنگیدن با خمینی را برای فرزندانش حرام می‌کند و... شخصیت طوبی داستان زندگی خود را در مسیر پیاده‌روی اربعین از بصره تا کربلا برای نوه‌هایش تعریف می‌کند.

متن داستان این کتاب ۴۰ گام دارد و در هر گام با دستمایه قرار دادن داستان زمان حال طوبی‌ و پیاده‌روی او به سمت کربلا با رجوع به گذشته، نوجوانی، جوانی و میان‌سالی او که در بر دارنده حال و هوای بخش‌هایی از تاریخ معاصر دو سرزمین ایران و عراق است، روایت می‌شود. این داستان برگرفته از واقعیت است. در بخشی از کتاب آمده است: «خانه عبدالله، خانه بزرگی بود اما همان روز اول دلم برای همه کودکی‌ام تنگ شد. خوب شد مامانی همراهم آمده بود و الا دق‌مرگ می‌شدم. مامانی حال و روزش از من بدتر بود و یک هوس زیارت سرپا نگهش می‌داشت. روز سوم شد و هوویم پا به خانه‌اش نگذاشت. مامانی حالش دست خودش نبود. هر وقت این‌طوری می‌شد می‌نشست پای چرخ خیاطی‌اش و هی می‌دوخت و هی می‌دوخت تا خستگی جای فکر و خیالش را بگیرد. اما اینجا فقط باید دور خودش بچرخد. دو پر چادرش را گره زد به کمرش، یک یاعلی محکم گفت و خانه را آب و جارو کرد.

عبدالله که برگشت کلی شرمنده شده بود و می‌خواست دست مامانی را ببوسد اما هنوز بین‌شان یک کوه یخِ آب نشده فاصله بود. عبدالله با زبان بی‌زبانی به مامان فهماند که زن اولش فعلا روی پاشنه لج افتاده و قصد آمدن ندارد. مامان خنده‌ای کرد و بعد به آذری چیزهایی گفت که عبدالله نفهمد. مضمون حرف‌های ترکی مامانی این بود، به ما گفته بودند عراقی‌ها میهمان‌نوازند. این بود رسمش؟ خودتان از خودتان چهارتا چهارتایش را می‌گیرید حالا چه شده برای ما ناز و کرشمه می‌آیید؟ دختر یتیممو سپردم به زینب خاتون. ابالفضل بزنه به کمر هرکی باهاش بد تا کنه... .»

 

 

منبع: فرهیختگان

ارسال نظرات
پر بیننده ها