کودک ناشنوای اردبیلی که خانوارش به دلیل فقر و تنگدستی قادر به رفع مشکل او نبودند، با یاری حامیان طرح محسنین و پزشکان خیر پس از ۱۳ سال توانست صدای مادرش را بشنود.
کد خبر: ۹۰۷۵۵۲۸
|
۱۹ آبان ۱۳۹۷ - ۰۹:۰۵

به گزارش خبرگزاری بسیج از اردبیل، «محمد حسین» که به دلیل ناشنوایی، قدرت تکلم خود را از دست داده بود و تنها از طریق ایما و اشاره با مادرش ارتباط برقرار می‌کرد، در قالب طرح محسنین به مشکلش رسیدگی شد که اینک می‌تواند بشنود و در کلاس درس حضور یافته و آینده‌ای روشن را در انتظار بنشیند.

آنچه در ادامه می‌آید شرح زندگی این مددجوی اردبیلی است:

محمد حسین 13 ساله و ساکن بخش خورش رستم از توابع شهرستان خلخال است، کودکی که به علت مسدود بودن گوش‌هایش، همیشه کلاه بر سر می‌گذاشت تا کسی متوجه مشکلش نشود. نمی‌توانست به خوبی با دیگران ارتباط برقرار کند و گوشه‌گیر بود. مادر برای رفع مشکل فرزند خود به هر دری می‌زد تا شاید درمانی پیدا شود، اما هربار به بن‌بست می‌رسید.

تنها پناه کودک، مادر بود. از طریق لب‌خوانی می‌فهمید که مادرش چه می‌گوید و فقط با او می‌توانست ارتباط برقرار کند. سر بر آغوش مادر می‌گذاشت و تمام ناآرامی‌هایش را ازیاد می‌برد. خیلی وقت‌ها در همان حال به خواب عمیقی فرو می‌رفت و هرگز دلش نمی‌خواست حتی لحظه‌ای از مادر جدا شود.

کمتر از دو ماه در مدرسه حضور پیدا کرد. به دلیل ناشنوایی نمی‌دانست که معلم چه می‌گوید و از طرفی در بخش خورش رستم مدرسه استثنایی وجود نداشت. وقتی نمی‌توانست پاسخ معلم و همکلاسی‌هایش را بدهد، سر در گریبان فرو می‌برد و گریه می‌کرد. مادر خیلی تلاش می‌کرد که حداقل سر کلاس بنشیند و به سمت اجتماع روانه شود، اما او فقط مادرش را می‌خواست.

امان از کودکانی که مشکل ناشنوایی‌اش را به سخره می‌گرفتند و او را هر لحظه گوشه‌گیرتر می‌کردند به طوری که ساعت‌ها در خانه تنها می‌نشست و بدون حضور مادر، از خانه خارج نمی‌شد. این مشکل مادرزادی به طوری بود که هر دو گوش مچاله شده و در سر فرو رفته بودند. عادت داشت کلاه بر سر بگذارد تا هیچ‌کسی گوش‌هایش را نبیند.

به غیر از خود، دو برادر بزرگ‌تر داشت که گاهی با آنها همبازی می‌شد، اما تمام زندگی‌اش مادر بود که اشک‌ها می‌ریخت و دعاها می‌کرد. مادر او را از تنهایی مطلق رهایی می‌ساخت. به کنارش می‌رفت، دست نوازش بر سرش می‌کشید، با ایما و اشاره به او می‌فهماند که چقدر دوستش دارد و امید را روانه ذهن و دل کودک می‌کرد که خدا هست و نگران هیچ چیزی نباشد.

سردردهای کودک نیز شب‌ها بیشتر می‌شد و خواب را از چشم خانوار می‌گرفت. مادر سرش را محکم بر سینه می‌فشرد تا از دردهایش بکاهد، اما او که توان تحمل دردهای متداول را نداشت، دست و پا می‌زد و گاه سرش را به در و دیوار می‌کوبید تا شاید تسکین یابد.

خیلی هزینه کرده بودند تا مشکل فرزند حل شود و از بروز سایر بیماری‌ها جلوگیری کنند، اما او از نظر روحی خود را باخته بود و با اشاره به مادرش می‌فهماند که از این وضعیت خسته شده است. مادر اشک‌هایش را از نگاه کودک پنها می‌کرد و با لبخند به وجود و کمک‌های خداوند اشاره می‌کرد.

پدر به دلیل معلولیت ذهنی قادر به انجام کار نبود. بار سنگین زندگی بر دوش‌های مادر نهاده شده بود که او نیز بخشی از درآمد خیاطی و لحاف‌دوزی را به رفع مشکل این کودک اختصاص می‌داد. به هر کجا برای رفع مشکل او مراجعه می‌کرد، پاسخی نمی‌شنید جز اینکه باید راهی تهران شوند تا پزشکان متخصص به بیماری‌اش رسیدگی کنند.

سال ۹۴، این خانوار تحت حمایت کمیته امداد استان اردبیل قرار گرفت تا با حمایت‌های این نهاد علاوه بر رفع مشکلات زندگی، بتوانند بیماری کودک‌شان را نیز حل کنند. امید از روزنه زندگی بر دل مادر می‌تابید که بسیار خوش‌بین به حل مسئله فرزندش بود.

شب‌ها رو به قبله دست به دعا می‌نشست و با خدا نجوا می‌کرد که گره از مشکلات‌شان بگشاید و چهره غمگین کودکش را خندان کند. اشک‌ها و دعاها کار خود را کرد. فرزند بیمار در قالب طرح محسنین قرار گرفت تا از طریق این طرح و حمایت‌های حامیان به مشکلش رسیدگی شود.

امدادگران کمیته امداد با پزشکان متخصص استان اردبیل رایزنی می‌کردند تا چاره‌ای برای کودک پیدا شود، حتی چندین بار آنها روانه مرکز استان شدند و در دیدارهای چهره‌به‌چهره با متخصصان، راهکارهای لازم را بررسی کردند.

شش حامی محسنین حمایت از این کودک بیمار را برعهده گرفتند که با حمایت‌های خود بخشی از هزینه‌های درمانی و دارویی را پرداخت کنند. یکی از خیران که ساکن تهران بود، با پزشک متخصصی رایزنی کرد که می‌توانست گامی موثر برای شنوایی کودک بردارد.

صحبت‌ها نتیجه داد و مادر و فرزند با یاری کمیته امداد راهی تهران شدند. حدود یک هفته در این کلان‌شهر ساکن شدند تا کودک مورد معاینه تخصصی قرار گیرد. دل مادر خیلی روشن بود که گوش‌های فرزندش ترمیم خواهد شد.

هزینه‌های عمل جراحی همراه با تهیه سمعک، حدود ۷۰ میلیون تومان برآورد شده بود که خانوار نمی‌توانست از عهده آن برآید. به همین منظور بار دیگر غمی بزرگ جان و دل مادر را تسخیر کرد اما توکل به پروردگار، گره مشکلات را گشود.

دکتر محمدتقی خرسند، متخصص گوش و حلق و بینی اعلام کرد عمل جراحی که حدود ۳۰ میلیون تومان هزینه در برداشت را به صورت رایگان انجام خواهد داد. مادر به قدری خوشحال شد که از شادی نمی‌دانست چه باید بکند. دستانش را سوی آسمان گرفت و تا توانست خدا را شاکر شد. حامیان و خیران نیز ۳۵ میلیون تومان هزینه خریداری «سمعک کاشت استخوانی» را پرداخت کردند تا مراحل عمل سریع‌تر طی شود.

آبان ۹۶، در بیمارستان امیراعلم تهران، مجرای گوش مناسب‌سازی شد و کاشت حلزون شنوایی توسط پزشک متخصص صورت گرفت. از زمان عمل تا آن هنگام که کودک از اتاق عمل خارج شود، مادر بین زمین و آسمان معلق بود. جگر گوشه‌اش را به داخل اتاق عمل برده بودند و هر ثانیه به اندازه یک ساعت می‌گذشت. بالاخره عمل جراحی به پایان رسید و فرزندش را با سری باند پیچی شده تماشا کرد.

پس از عمل جراحی که با موفقیت همراه بود، مادر در کنار تخت فرزندش نشست. دستش را به آرامی فشرد و منتظر ماند تا چشمانش را بگشاید تا دوباره چشم به نگاه کودکش بسپارد. ساعت‌ها گذشت تا کودک به هوش آمد و مادر را دید که با اشک شوق نگاهش می‌کند.

فردای آن روز، مادر در حالی که دست نوازش بر سر کودک می‌کشید، لالایی می‌خواند تا آسوده بخوابد. به یکباره کودک از جا برخاست، مادر حیرت‌زده دست او را گرفت و هراسان پرسید: «چه شده؟!» باورش سخت بود، اما او پس از ۱۳ سال صدای مادر را می‌شنید. بهت‌زده به چشمان نگران مادر نگاه کرد و با دست به گوش‌هایش اشاره کرد.

مادر بلند شد و ایستاد، پس از چند دقیقه که نمی‌دانست چه بگوید، بار دیگر لالایی برای فرزندش خواند. کودک می‌شنید و لبخند می‌زد. مادر پرستار و دکترها را صدا زد تا معجزه خدا را تماشا کنند. معجزه‌ای که به دست حامیان و پزشکان خیر رقم خورده بود.

اینک «محمد حسین» به مدرسه می‌رود،  با اینکه حدود پنج سال از تحصیل بازمانده بود، اما شوق بسیار برای یادگیری و طی مراحل تحصیلی دارد. با نشاط و شادابی بسیار در کنار همنوعان و همکلاسی‌هایش بازی می‌کند.

ارسال نظرات