خبرگزاری بسیج: استاد عبدالمجید فرائی به مناسبت فرا رسیدن سال نو، عاشقانه ها و عیدانه هایی زیبا از جنس بهار تقدیم می کند:
کد خبر: ۹۱۲۱۴۵۷
|
۰۱ فروردين ۱۳۹۸ - ۲۱:۰۰

"عیدعاشقان" *

عیدتان ، عید عا شقا ن باشد

جانتان ، جان عا ر فا ن  باشد

 

جسمتان،چون گل همیشه بهار

عمرتان ، عمر جاودان باشد *

 

کاشکی  د ر نظا م  این  عالم

بخت تان، تا ابد جوان  باشد

 

سروده "عبدالمجیدفرائی"

توضیح:منظورازعمرجاودان همان

شعراستادسخن سعدی(ره)است

(دولت جاویدیافت،هرکه نکونام زیست)

 

 

"می رقصید"

 

عیدشد، دیده ی دل،مست تماشا گردید

بیدمجنون، به نسیم سحری می خندید

 

عید آغاز بها ر است ، تما شا ی نگار

گل به آهنگ نهان،عشوه کنان می رقصید

 

***

" دعای عید "

یامقلب ،قلب ما ، مقلوب کن

یامحول ، حال ما را خوب کن

 

یامدبر،روزشب دردست تست

فکروذکروفعل مامرغوب کن

***

 "عیدروزی است،درآن روز"

عید روزی است،درآن روزگناهی نشود

روشنی جلوه گر و، هیچ سیاهی نشود

 

عید روزی است، خدا را ، نبریم ازخاطر

خا طر آ ز ر د ه  زما ، قلب الهی نشود

 

 ***

" عید وجهان "*

تجد ید حیا ت کر د ه با عید ، جهان

خوب است،بگوئیم:جهان گشته جوان

 

این عودت عید می دهد ،مژده به ما

 چشمی همه جاهست،به هستی نگران

***

 " عیدپالایش دل "

 

عید،یک نیمه نگاه است،به سوی ملکوت

عید،پالایش دل ،درصلوات است وقنوت

 

عید، فرمان طبیعت، ز خداوند دل است

عید ،در یافتن خویش ،به هنگام سکوت

***

" بوسه وعید" 

 

تیرعشقت ازنگاهت ، بردلم کرده کمانه

در سر پیری سرایم ، شعرهای عاشقانه

 

هرگرامی می دهدعیدی،کندبنده نوازی

بوسه ازآن لب ستانم، عیدرا کردم بهانه

"عید ونزدیکی به خدا" *

عیدروزیست،که انسان،به خدانزدیک است

مطمئن باش ، سز ا و ا ر ترین تبریک است

***

 

عید،آیا خانه ی توپا گذاشت؟

رفت هرجا،خانه ماجاگذاشت

 

دید ، یار ناز من رفته سفر

داغ برقلب من تنها گذاشت

***

عید آمد ، قلب عالم شادکرد

بانسیمی،عاشقان را یادکرد

 

دید خفته لیلی من، زیرخاک

شدپشیمان،ناگهان فریادکرد

 

***

عیدآمد ، یار در منزل نبود

خاربودو یک اثر از گل نبود

 

خواست بادل،لحظه ای شوخی کند

دیده گردانید ، اما دل نبود

***

عیدآمد،غصه ی مادید، رفت

داستان درد ما، بشنید، رفت

 

دید، صاحبخانه درمنزل نبود

شرمگین شدازبرماعید،رفت

 

***

عید آمد ، خانه ی ما بسته دید

قلب ماراهمچنان بشکسته دید

 

درشگفت آمدچه شدلیلی کجاست

گرد غم ، بر روی ما بنشسته دید

 

***

رفتی وبعدازتودیگرعیدنیست

زندگی شایسته  تمجیدنیست

 

رنگ خودرا باخته ،نوروزوعید

در وجودم،ذره ای امیدنیست

 

لذتی دیگر نمانده ، در حیات

تلخکامم، وندرین تردیدنیست

 

***

عید آمد ، یار  بیرون رفته بود

ازدل صدچاک ماخون رفته بود

 

برزبان آمد،بگو:لیلی کجاست

گفتمش:برخاک مجنون رفته بود

 

***

بی توبرمن عید،هرگز،عیدنیست

رفتی  و در خانه ام ، امیدنیست

 

روزگار عمرمن، ظلمت سراست

روزمی آید، ولی خورشیدنیست

 

***

" بهاریه " ۲

 

بهار اندر بهار آن روز باشد ، که نگارآید

عزیز فاطمه  خوشحال ، بعد از انتظارآید

 

چه خرم می شودعیدی،میان جمع ماباشد

اگرآید ، به جمع بیقر ا ر ا نش  ،قرار آید

 

جهان سرسبزباشد،ازقدوم حضرت مهدی

ز کوی و برزن  آوای  دل انگیز نگار آید

 

گل وگلشن،به وجدآیند،ازبوی خوش دلبر

سرودعشق ازما دل برد، آن جا،که یارآید

 

زروی وموی وبوی او،وزد گربادنوروزی

جهان مسروروخندان می شودبوی بهارآید

 

به هرکس آوردازاو ، نشانی مژدگانی ده

بگو:عیداست،آن روزیکه، یارخوش عیارآید

 

مرا این آرزو دردل ، هماره زنده می ماند

مخورغم ای "فرائی" ،زاده دلدل سوار آید

 

 

ارسال نظرات