محمدرضا مرزوقی در «لبخندی برای سوفیا» یک عاشقانه آرام را در دل قحطی‌ها و ناامنی‌های جنگ جهانی دوم روایت می‌کند.او می‌گوید با یادآوری تاریخ در آثار داستانی برای نوجوانان، به دنبال انجام یک سرمایه‌گذاری بلنداست.
کد خبر: ۹۱۳۱۲۶۰
|
۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۳:۳۲

به گزارش خبرگزاری بسیج، «لبخندی برای سوفیا»، نوشته محمدرضا مرزوقی، داستان دختری لهستانی را روایت می‌کند که به همراه مادربزرگ و جمعی از مهاجران در خلال جنگ جهانی دوم وارد ایران می‌شود. این اثر جزو معدود آثار داستانی است که به مهاجران لهستانی در ایران می‌پردازد. مرزوقی در خلال روایت این داستان، نقبی می‌زند به وضعیت جامعه ایران در گیر و دار جنگ جهانی دوم؛ زمانی که کشور بین نیروهای انگلیس و روس تقسیم شده است. قحطی و نبود امنیت مهمترین مشکلات مردم ایران در این زمان است که نویسنده سعی کرده در حد مقدور به آن بپردازد.

مرزوقی در دیگر آثارش نیز تلاش دارد تا گذری بر تاریخ داشته باشد. این موضوع را می‌توان وجه مشترک اغلب آثار او دانست. «لبخندی برای سوفیا» هرچند در چند دهه قبل می‌گذرد، اما شاید داستانی باشد برای کودکان و نوجوانان جهان امروز. کودکانی که هر روز در مواجهه با جنگ قرار دارند، خانواده‌هایی که می‌جنگند تا زنده بمانند و کودکانی که در جنگ به یک‌باره بزرگ می‌شوند. مواجهه کودکان با جنگ، مهاجرت‌های اجباری، قحطی و بی‌خانمانی پدیده‌های جدیدی در خاورمیانه نیستند. داستان تلاش دارد تا از این پدیده‌ها، برخی از موضوعات را به مخاطب نوجوان یادآوری کرده و به قول خودش، سرمایه‌گذاری بلندمدت انجام دهد. مرزوقی می‌خواهد با این سطرها به تمامی نوجوانان یادآوری کند که می‌توان با مطالعه تاریخ، دست از اشتباهات تکراری برداشت و آینده بهتری رقم زد.

«لبخندی برای سوفیا» داستانی جدید در حوزه ادبیات نوجوان ایران است که نویسنده آن را از خاطرات زنی به نام «آنا» الهام گرفته است. «لبخندی برای سوفیا» هم داستان جنگ است و هم داستان عشق. داستان مهاجرت‌های اجباری است و داستان خانه‌ای نو. یک عاشقانه آرام است در دل هیاهوهای جنگ جهانی دوم. خبرگزاری تسنیمبه‌مناسبت عرضه این اثر در نمایشگاه کتاب تهران از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، با مرزوقی به گفت‌وگو پرداخته است که می‌توانید در ادامه بخوانید:

*تسنیم: آقای مرزوقی یک ویژگی مشترک در اکثر داستان‌های شما دیده می‌شود و آن توجه به موضوعات تاریخی و سیاسی است. در اغلب آثار شما، داستان در یک بستر تاریخی روایت می‌شود و در این بین، موضوعات اجتماعی و سیاسی نیز اشاره می‌شود. چرا تا این اندازه به مسائل تاریخی در کار برای مخاطب نوجوان توجه دارید و با یادآوری آن، چه هدفی دارید؟

طرح این‌گونه مسائل به همه مخاطبان و به ویژه به نوجوانان، می‌تواند کمک مؤثری کند. سرمایه‌گذاری کردن روی نوجوانان مهمتر از بزرگسالان است، چون آنها آینده بیشتری دارند و طرح این موضوعات را می‌توان یک سرمایه‌گذاری بلندمدت درنظر گرفت. ما وقتی تاریخ را بشناسیم، کمتر دچار اشتباهات تکراری می‌شویم. ما تاریخ خود را دائم فراموش می‌کنیم، حتی تاریخ نزدیک را. این مشکل همیشگی ماست.

نگاه کردن به این مسائل سبب می‌شود که ما مرتکب اشتباهات تکراری نشویم و اگر کار درستی انجام داده‌ایم، بار دیگر نیز آن را انجام دهیم. البته حضور لهستانی‌ها در جریان جنگ جهانی دوم در ایران، تقریباً در هیچ منبع مکتوب تاریخی ذکر نشده، بلکه بیشتر به صورت شفاهی و در خاطرات نقل شده است. فهمیدن و شناخت تاریخ سبب می‌شود که خودمان را بیشتر بشناسیم. ملتی که تاریخ خود را بشناسد، کمتر دچار اشتباهات تکراری می‌شود. جای طرح این موضوعات در میان ادبیات داستانی برای گروه سنی نوجوانان بسیار خالی است.

داستان‌ها سر راه نویسنده قرار می‌گیرند

*تسنیم: «لبخندی برای سوفیا» داستان زندگی یک خانواده لهستانی را روایت می‌کند که در جریان جنگ جهانی دوم مجبور است از کشوری به کشور دیگر مهاجرت کند. این موضوع از همان ابتدای کتاب آغاز می‌شود و مخاطب را با خود تا انتهای داستان، همراه خود می‌کند. مهاجرت‌های اجباری و فضای تلخی که برای آنها ایجاد می‌شود، یکی از فضاهای حاکم بر داستان است. چقدر این قضاوت‌های تلخ و فضای تاریکی که از این مهاجرت‌ها نقل می‌شود، از تجربه کودکی خودتان الهام گرفته شده است؟

داستان‌ها سر راه نویسنده قرار می‌گیرند. سال 75 وقتی در دانشگاه قبول شدم،  به منزل عمه‌ام در تهران آمدم. او همسایه خانمی به نام «آنا»، از مهاجران لهستانی، بود. آنا در فیلم «یار در خانه» خسرو سینایی نیز بازی کرده بود. من در آن زمان اولین‌بار بود که با داستان زندگی آنها آشنا شدم. در حال حاضر نیز کتاب تاریخی که مشخصاً به حضور این مهاجران بپردازد، ندیده‌ام؛ البته آثار مستندی ساخته شده است، اما کتاب خیلی کم. آنا عادت جالبی داشت که روزنگار زندگی‌اش را بنویسد. وقتی با او هم‌صحبت شدم، او داستان زندگی‌اش را برای من تعریف کرد. داستان «لبخندی برای سوفیا» دقیقاً داستان زندگی آنا نیست، اما برخی از اطلاعاتی که در کتاب آمده، برگرفته از صحبت‌های اوست؛ اطلاعاتی مانند اینکه همه آنها از طریق بندر انزلی وارد ایران شدند و ... . چند سال بعد، وقتی به انزلی سفر کردم، به قبرستان لهستانی‌ها در این شهر رفتم؛ جایی که اکنون در میان ازدحام شهر انزلی کمتر شناخته شده است و شاید نتوان آن را به خوبی یافت. این قصه همیشه در ذهن من بود و تصمیم گرفتم که داستان زندگی آنا را که در این کتاب سوفیا نام دارد، در یک کتاب مستقل بنویسم. 

من هم کودکی‌ام با جنگ گره خورد. ما در آبادان مجبور نشدیم که از ایران به کشور دیگر مهاجرت کنیم، اما بسیاری از ساکنان شهرهای مرزی مجبور شدند که از شهری به شهر دیگر مهاجرت کنند. گاه نگاه‌ها بسیار تحقیرآمیز بود و به ما «جنگ‌زده» می‌گفتند. در این امتحان برخی از ایرانی‌ها نمره قبولی نیاوردند. فکر می‌کنم که این «جنگ‌زده‌ها» فقط در تهران اذیت نشدند، چون تهران شهری مهاجرپذیر است، اما در بسیاری از شهرها جنگ‌زده‌ها بسیار آزار دیدند. من در آن زمان کودک بودم، اما با آن بچگی هم اوضاع را درک می‌کردم. جالب است برای لهستانی‌ها مهمان‌پذیر بودیم، اما برای خودمان... این در خاطرات مهاجران لهستانی بارها و بارها نقل شده است و آنها عنوان کرده‌اند که خود را مدیون ایرانی‌ها می‌دانند.

*تسنیم: داستان در برهه تاریخی رخ می‌دهد که ایران از هر سو با مشکل مواجه است؛ از جنگی ناخواسته گرفته تا قحطی و گرسنگی و ناامنی و ... . برای شکل‌دهی به این فضا از چه منابعی استفاده کردید؟

من در طول سال‌های گذشته کتاب‌های متعددی در حوزه تاریخ خوانده‌ام که کم و بیش به جنگ جهانی دوم اشاره شده است. قحطی در جنگ جهانی دوم به اندازه قحطی بزرگ در دوره جنگ جهانی اول نبود. همه این آثار می‌گویند که ایران با کمبود مواد غذایی مواجه می‌شود. دلیلش هم مانند همیشه، نگاه دلالانه برخی از افراد است. همین اتفاق در جنگ جهانی اول نیز رخ می‌دهد. کشاورزان ایرانی محصولات خود را به انگلیسی‌ها می‌فروشند و از سوی دیگر، برخی از ایرانی‌ها نیز به احتکار پرداختند و در نتیجه قحطی بزرگ و عجیبی رخ می‌دهد. در برخی از منابع تاریخی آمده است که شدت گرسنگی و قحطی به اندازه‌ای بوده که مردم هرآنچه در بیابان پیدا می‌کردند، می‌خوردند. حتی در یکی از منابع تاریخی خوانده بودم که مردی با اسبش در حال عبور از خیابان بود که تعدادی از مردم گرسنه به او حمله کرده و اسبش را می‌خورند. در جنگ جهانی دوم به آن شدت گرسنگی نداریم، اما قحطی وجود داشت که زندگی مردم را مختل کرده بود. بخشی از اطلاعات تاریخی این اثر، برگرفته از منابع تاریخی است و بخش دیگر، الهام‌گرفته از تاریخ شفاهی و خاطرات افرادی مانند پوران فرخزاد است که آن دوره را درک کرده‌اند و کتاب «لبخندی برای سوفیا» نیز به او تقدیم شده است.

نمایی از جنگ و قحطی در ایران

فرخزاد جزو آن دسته از خانواده‌هایی بود که کمتر گرسنگی را چشیدند، چون وضع مالی خوبی داشتند و پدر خانواده فرخزاد نیز از نظامیان بود. می‌گفت گندم از اراک می‌آوردند و در خانه آرد می‌کردند، اما مردم عادی نان‌هایی می‌خوردند که ترکیبی از جو و خاک اره بود؛ یعنی در نان خاک‌اره می‌ریختند تا حجم بگیرد و گاه در آنها، سوسک هم دیده می‌شد. او تعریف می‌کرد که برای خانواده آنها نیز از این قبیل نان‌ها می‌آوردند، اما چون خانواده نیازی نداشت، مادر پوران این مواد غذایی را به همسایه‌های نیازمند می‌داد. همچنین از خاطرات پدرم نیز استفاده کرده‌ام. پدرم تعریف می‌کرد که در بوشهر مردم برای چند عدد پیاز پوسیده نیز دعوا می‌کردند. در این زمان، چنانکه در کتاب هم به آن اشاره شده است، کمبود مواد غذایی در کشور وجود دارد، غذا از شمال کشور به باقی استان‌ها ارسال می‌شد و در این شرایط، ایرانی‌ها از لهستانی‌ها حمایت کردند. 

هیچ چیز حس کنجکاوی ما را برنمی‌انگیزد

مشکلات و قحطی‌هایی که در ایران رخ می‌دهد، از زمان ناصرالدین‌شاه تا دوران جنگ جهانی اول و دوم و ... همگی شبیه هم هستند. اگر تاریخ را مطالعه کنیم، می‌توانیم شباهت‌هایی بین آنها بیابیم. در کنار کارهایی که نیروهای خارجی می‌کردند، این حرص و طمع ما ایرانی‌ها بود که این شرایط را ایجاد کرد. به همین دلیل لازم است که این مطالب را در کتاب‌های کودکان و نوجوانان یادآوری کرد تا در آینده کمتر با این پدیده‌ها مواجه باشیم. در واقع می‌خواهم یک حس جمعی را یادآوری کنم که با خواندن این تجربه‌ها، می‌توان این اشتباهات را تکرار نکرد. تمام این اطلاعات در فضای مجازی به تفصیل آمده است. کودکان ما و کلاً مردم ایران خیلی از اینترنت استفاده می‌کنند، اما کمتر به خود زحمت می‌دهند تا در این رابطه مطالعه کنند؛ حتی از اوقاتی که در اتوبوس هستیم و ... نیز جست‌وجو نمی‌کنیم. انگار هیچ‌چیز حس کنجکاوی ما را برنمی‌انگیزد.

*تسنیم: «لبخندی برای سوفیا» جزو آثار خلاق تألیفی است که در سال گذشته منتشر شده است. همانطور که اطلاع دارید، در سال‌های گذشته شمار آثار ترجمه در بازار کتاب کودک و نوجوان رو به افزایش است. برخی از کارشناسان این امر را یک فرصت می‌دانند و معتقدند که می‌تواند دریچه جدیدی به روی نویسنده ایرانی بگشاید؛ از سوی دیگر عده‌ای دیگر نیز بر این باورند که شمار روزافزون آثار ترجمه، مانع رشد ادبیات بومی و ایرانی است. شما چه فکر می‌کنید؟

وقتی در پس انجام کاری، نیت خیرخواهانه باشد، حتماً نتیجه خوبی خواهد داد. در مورد ترجمه من این امید را ندارم که نتیجه خیر دهد؛ چون نیت خیری پشت آن وجود ندارد. ترجمه‌های انجام شده بیشتر با نیت سود راحت به دست آوردن انجام می‌شود. ما در این زمینه غیر قانونی عمل می‌کنیم؛ از مسئولان گرفته تا مترجم و ناشر و... . کپی رایتی پرداخت نمی‌شود، به همین دلیل کتاب را به هر شکل که دوست داریم،‌ آن را منتشر می‌کنیم.

بیشتر بخوانید

کتاب‌های داستانی جذابی در حوزه تصویری در دیگر کشورها منتشر می‌شود. در حوزه محتوایی فکر نمی‌کنم که آثار ما پایین‌تر از این قبیل کارها باشد. آنها برای تصویرگری هزینه می‌کنند، اما در اینجا ناشر دیگر لازم نیست برای تصویرگری هزینه کند؛ در نتیجه به سود ناشر است که از این دست از آثار را منتشر کند. تصویرگری در حوزه کودک و نوجوان از نظر زمان و مالی هزینه‌بردار است، اما وقتی کتاب ترجمه می‌شود، ناشر دیگر این هزینه‌ها را نمی‌پردازد. من نویسنده ایرانی نمی‌تواند با این همه آثار ترجمه رقابت کند؛ در نتیجه زندگی روزمره هر روز برای من نویسنده سخت و سخت‌تر می‌شود؛ چون ناشر نیز کمتر به آثار تألیفی اقبال نشان می‌دهند. مخاطب ما هم اینطور تربیت شده‌اند که مرغ همسایه غاز است،‌در نتیجه کتاب من نویسنده ایرانی نمی‌توانم با آثار ترجمه شده رقابت کنم.

چرا این همه کتاب ترجمه می‌شود؟

ترجمه در زمانی با وسواس انجام می‌شد و می‌توانست به مخاطب خط و جهت فکری دهد، اما الان کارهای ترجمه شده اینطور انتخاب نمی‌شود و این پرسش پیش می‌آید که چرا این کتاب ترجمه شد؟ چه در تازه‌ای به روی مخاطب و نویسنده باز کرده است؟ و... دوستانم که در دیگر کشورها زندگی می‌کنند، می‌گویند که اصلاً ترجمه در بازار این کشورها مانند ایران نیست و هر کتابی برگردانده نمی‌شود.

از سوی دیگر، جایگاه مترجم در سال‌های اخیر، بالاتر از مؤلف قرار می‌گیرد. منِ نویسنده همیشه یک رده پایین‌تر از مترجم قرار دارم. این مترجم است که انگار یک اثر تولید کرده است. این نوع نگاه سبب شده تا برخی از دوستانم که نویسنده بودند، زبان آموختند و الان مترجم شده‌اند. تألیفات ما هرچقدر بد باشد، مؤلفه‌های خودمان را دارد. همیشه شعار می‌دهیم که از کالای ایرانی حمایت کنیم،‌ اما وقتی به انتخاب کتاب می‌رسد، این قضیه فراموش می‌شود.

ارسال نظرات