بازخوانی زندگی شهید قاسم اسماعیلی

شهیدی که مرد و مردانه تا پای جان ایستادگی کرد

شهید قاسم اسماعیلی در سال 1344 در شهرستان محلات و در خانواده¬ای مذهبی دیده به جهان گشود. تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم در شهرستان محلات و در دبیرستان شهید بهشتی به اتمام رساند. دوران کودکی و نوجوانی¬اش را در کنار خانواده و در کسب علم و معرفت سپری کرد.
کد خبر: ۹۱۴۴۶۲۸
|
۱۲ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۲:۰۵

به گزارش خبرگزاری بسیج استان مرکزی؛ به منظور گرامیداشت یاد و خاطر شهدای استان مرکزی خبرگزاری بسیج استان به باز خوانی زندگی شهید قاسم اسماعیلی می پردازد.

در سال پیروزی انقلاب اسلامی 13 ساله بود و تقریبا از وضعیت جامعه آگاه بود و تفاوت دوران شاه را با انقلاب دیده بود، از اتفاقات و تبعیض­ها و بی­عدالتی­های زمان شاهنشاهی خبر داشت. در جشن­های انقلاب حضوری مستمر داشت.

با آغاز جنگ تحمیلی و تحمیل این جنگ بر انقلاب نوپای ایران، زمان رشادت­ها و حمایت­های نسلی بود که باید مرد و مردانه و دلاورانه، پای انقلابشان می­ماندند و به فرمان حضرت امام، مبنی بر این­که، سنگرها نباید خالی بماند ، لبیک گفتند.

شهید قاسم اسماعیلی به عنوان بسیجی داوطلب با مسئولیت تک­تیرانداز وارد میدان جنگ شد. یک ماه، مرد و مردانه ایستادگی کرد و در دومین روز از فروردین­ماه سال 1361 در عملیات فتح­المبین و در منطقۀ عملیاتی شوش(دشت عباس) بر اثر اصابت تیر مستقیم بر سر میارکش به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در شهرستان گل و زیبایی شهر محلات به خاک سپردند تا گل سرسبد این شهرستان باشد.

وصیت­نامه:

بسم الله الرحمن الرحيم

«يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحما فملاقيه» «اى انسان! تو در حال كوشش و تلاش به سوى پروردگارت هستى پس او را ملاقات خواهى كرد.»

وقت ملاقات نزديك است، راه پرپيچ و خم و طولانى كم­كم، به پايان مى­رسد، هدف نزديك می­شود و سفر خاتمه مى­يابد. وقت هجرت فرا مي­رسد و سفرى تازه را شروع مي­كنيم. هجرت به ديارى دگر و به دنيايى تازه، هجرت از سرزمينى كه داراى ابعادى است كه تشكيل شده است از ضلالت­ها، معصيت­ها، گناه­ها، گمراهي­ها و ... به سرزمينى ديگر كه از تمامى اين ابعاد و اوصاف مبرا است. ميعادگاه عاشق و معشوق، وعده­گاه ياران و ....

آرى! وقت ملاقات است. شايد، چندروزى بيش نباشد، شايد هم زودتر به اين ديدار موفق شويم. آرى! كاروانى در اين سفر به پيش مى­رود. سپاهى عظيم، لشگريانی با صفوفى پولادين و عزمى استوار به پيش مى­روند تا پس از نابودى كفر و الحاد با معشوق خويش ملاقات كنند. سپاهى در حركت است كه فرماندهى­اش را حضرت امام زمان (عج) بر عهده دارد و سربازانش افرادى هستند كه هركدامشان جلوه و مظهر ايمان ، شجاعت ، تقوى و ... اند.

مقصدش ديدار با الله، همه با هم، به پيش مى­رويم تا سرانجام به هدف و آروزى خويش برسيم. مربيان اين سپاه، همانند اباعبدالله (ع) سرور شهيدان و آزادمردان جهان كه تمام درس­هايشان را فراگرفته­اند؛ درس جوان­مردى، شجاعت، تقوى، عبادت، شهادت و ... .

آرى! همه، درس شهادت را از دل و جان فراگرفته­اند و به سوى او به پيش مى­روند تا سرانجام، برسند. مي­روند تا در اين مدرسه (جبهه)، خود را بيازمايند شايد در اين آزمون قبول شوند و به ديدار خالقشان بروند.

آرى! حسين (ع) به ما آموخت كه مرگ با عزت و مرگ در راه خدا بهتر از زندگى ذلت­بار است و ما بنا به فرموده اين ابرمرد و اين معلم، به ميدان آمده­ايم تا سينۀ كفار را بشكافيم. آرى! آمده­ايم به ميدان نبرد، ميدان مبارزه بين حق و باطل.

انگيزه­اى كه ما را به سوى ميدان نبرد جذب كرد، چه بود؟ چرا اين­گونه ديوانه­وار به سوى شوق خويش در حركتيم؟

آرى! براد و خواهر! همۀ اين­ها در يك چيز خلاصه مى­شود، در شهادت­طلبى در راه خدا، انگيزۀ شهادت را همه از سرور شهيدان حسين (ع) آموختند و اين­گونه سوى او به پرواز درآمدند.

آرى! حسين (ع) با ياران خود، در صحراى كربلا در مبارزه با دشمن به شهادت رسيدند. ما هم، اكنون به نداى «هل من ناصر ينصرنى» حسين زمان، لبيك گفته­ایم و براى مبارزه با دشمن كافر به كربلاى خوزستان آمده­ايم تا همانند ياران امام حسين به كافران بفهمانيم كه عاشقان الله و امت اسلامى ايران هميشه پشتيان و يار و وفادار اسلام و قرآن هستند. امام­شان را هرگز، تنها نخواهند گذاشت و تا آخرين قطرۀ خونى كه در بدن دارند با شما كافران ملحد مبارزه خواهند كرد.

اين را بدانيد كه ما عاشقانه، به سوى مرگ آمده­ايم و مرگ با عزت را بر زندگى ذلت­بار ترجيح مى­دهيم. (البته مرگى كه داراى هدف و مقصد باشد)

آرى! همان­طور كه امامشان فرمودند: «ما از كشته شدن بيمى نداريم.» زیرا مرگ آغازى است براى زندگى دوبارۀ ما در دنیای دیگری. آرى! شهادت ما در اصل، تولدى دوباره خواهد بود و آغازى براى زندگى دگر.

خدايا! تو خود مي­دانى كه من براى چه آمده­ام؟ خدايا! من به خاطر مقام، قدرت و ... نيامده­ام، آمده­ام تا قدمى در راه تو بردارم شايد مورد عفو واقع شوم. خدايا! مي­دانم كه قادر و توانايى. خدايا! به آرزوى ديدارت آمده­ام، خدايا! شهادت در راهت را نصيبم فرما. معبودا! مرا به آرزويم برسان. خالقا! تو خودت مي­دانى براى بار سوم است كه به جبهه مى­آيم. خدايا! از دفعات قبلى با صورتى سياه به ديارم برگشتم. خدايا! اين­بار ديگر نمى­خواهم برگردم و خودم را تنها ببينم. يارانم تمامى به ديدارت آمده باشند و من همان­طور در اين دنياى بى­ارزش باقى مانده باشم.

خدايا! تنها راه نجات من از اين دنياى بى­ارزش و از آتش جهنم شهادت در راه تو است خدايا هر چه زودتر آن را نصيبم كن.

«اللهم الرزقنى توفيق الشهاده فى سبيلك »

ارسال نظرات