دنیا روزهای خطرناکی را پشت سر می‌گذارد. وضعیتی که با هر دیدگاهی آینده‌ای ناامیدکننده را به ذهن می‌آورد. شرایطی‌که می‌توان آن را حاصل «آنارشی موعود» نامید که روبرت کاپلان در دهه‌های اخیر وعده‌اش را داده بود و یا همان که ساموئل هانتینگتون «برخورد تمدن‌ها» نامیده بود.
کد خبر: ۹۱۴۷۰۴۲
|
۲۲ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۹:۰۵

به گزارش سرویس بین الملل خیرگزاری بسیج فضایی، بدبینانه که بیل مک‌کیبن در پیش‌بینی‌های اجتماعی و محیط‌زیستی‌اش ترسیم کرده و یا آن مرگ محتوم دموکراسی که اغلب متفکرین پس از انتخاب دونالد ترامپ به‌عنوان رئیس‌جمهور آمریکا در قالب هشدار رسانه‌ای کرده بودند. در نقطه مقابل البته انگاره‌هایی چون افکار و آرای استیون پینکر، جاشوا گلدستاین و حتی کسی چون جان مولر هم وجود دارند که بر پیشرفت‌های حیرت‌انگیز بشر در پانصد سال اخیر تاکید کرده و خطر خشونت و دیگر فجایع انسانی را در حال حاضر به‌مراتب کمتر از همیشه تخمین زده‌اند.

به گزارش سرویس بین الملل خیرگزاری بسیج از فارین پالیسی؛ این نشریه در شماره اخیرش به قلم استفن ام.والت نگاهی انداخته به چند رخداد مهم سال‌های اخیر که اوضاع دنیا را خطرناک جلوه داده و شرایطی را ترسیم می‌کنند که می‌تواند ریسک‌های فراوانی برای دنیا در بر داشته باشد. این خطرها در این مقاله در قالب «تغییرات اقلیمی»، «صلح خاورمیانه»، «پایان کار اتحادیه اروپا» و «توافق هسته‌ای با ایران» مورد تحلیل قرار گرفته است.

تغییرات اقلیمی

هنوز دقیقا نمی‌دانیم که تغییرات اقلیمی تا چه حد محصول دست بشر بوده است، اما در این بین کتمان نمی‌توان کرد که شواهد و نشانه‌های هشداردهنده این تغییرات چنان ترسناک، نگران‌کننده و هراس‌آور هستند که منشا ایجاد این تغییرات را بی‌اهمیت جلوه می‌دهد. مهم‌تر از همه، افزایش دماست؛ چنان که پیش‌بینی شده که در بیست سال آینده بیش از دو ونیم درجه به میانگین دمای دنیا افزوده خواهد شد. یک پیش‌بینی نگران‌کننده؛ که بنا به پژوهش فراگیری که در چند وقت اخیر در آمریکا به انجام رسیده می‌تواند خسارت‌هایی بالغ بر ۵۴ تریلیون دلار به بار آورد.

این به‌خودی‌خود واقعیتی ناراحت‌کننده است. اما از آن مهم‌تر واکنش‌های خفیف و کم‌اثری است که در سال‌های اخیر در قبال این تغییرات شاهد بوده‌ایم. به‌خصوص از جانب کسانی‌که معتقدند چنین مشکل و مساله‌ای وجود خارجی ندارد و می‌خواهند همگان را متقاعد کنند که این مشکل باید نادیده گرفته شود.

در سطح جهانی، بزرگ‌ترین مصرف‌کنندگان انرژی در تلاشند تا حد ممکن سنگینی و بار هزینه‌های این امر را بر دوش دیگران اندازند. وقتی رئیس‌جمهور آمریکا اظهار می‌کند که وقوع تغییرات اقلیمی را قبول ندارد و در این راه حتی از اعلام احیای مصرف سوخت‌های فسیلی هم ابایی ندارد، بهتر معلوم می‌شود چه دردسرهایی در انتظار دنیاست. دردسرهایی که حتی تصورش نیز دشوار به‌نظر می‌رسد.

مروری حتی گذرا نشان از این دارد که غلبه بر این شرایط چه‌قدر دشوار است. همیشه اقناع دیگران مبنی بر قربانی کردن آسایش و آرامش امروزشان به‌نفع نسل‌های فردا کار دشواری بوده؛ و برای همین هم معضل بزرگ تغییرات اقلیمی یکی از ترسناک‌ترین چالش‌هایی است که نوع بشر باید از سر بگذراند.  وگرنه تمام جوامع دنیا در ریسکی بزرگ درگیر خواهد شد.

راه‌حل دو مرحله‌ای

برای نزدیک به سه دهه، ایده «دو کشور برای دو ملت» تنها راه حل منازعه اسرائیل و فلسطین قلمداد می‌شده و هدف اصلی حداقل سه رئیس‌جمهور آمریکا، بیشتر رهبران فلسطینی، میانجی‌گران و صلح‌طلبان خاورمیانه و البته چند تن از نخست‌وزیران اسرائیل (نه همه‌شان) اجرایی کردن این ایده بوده است. راه‌حلی که بی‌تردید بهترین ایده برای حل منازعه طولانی‌مدت فلسطین و اسرائیل نبوده، اما با توجه به مسایل موجود بین دو ملت که ریشه در تاریخی پرفرازونشیب دارند، پیشنهادی بهتر از این برای مصالحه ارائه نشده بود.

در حال حاضر معلوم نیست در چند روز آتی جارد کوشنر چه خرگوشی از کلاهش بیرون خواهد آورد، اما بی‌تردید این کار در جهت رسیدن به ایده «دو کشور برای دو ملت» کاربردی نخواهد داشت. درواقع با توجه به راستگرایی مفرط در سیاست‌های داخلی اسرائیل راه‌حل کوشنر را حتی می‌توان میخ آخر بر تابوت این ایده نیز نامید. به‌خصوص که دولت ترامپ این اواخر حتی آن تظاهر به بی‌طرفی را نیز کنار گذاشته و علنا خود را در جانب اسرائیلی‌ها قرار داده، که شاهد این مثال صحبت‌های سفیر آمریکا در اسرائیل است که هفته گذشته گفت که «اسرائیل یک اسلحه سری در اختیار دارد و آن این است که خدا در جانب آن‌هاست»!!

البته در این بین عده‌ای حتی نخست‌وزیران سابق اسرائیل از جمله ایهود باراک و ایهود اولمرت این راه‌حل جدید را آلترناتیو مناسبی برای ایده دو کشور برای دو ملت نمی‌دانند و بر این باورند که «اگر کنترل این سیاست جدید بر عهده اسرائیل گذاشته شود که در آن صورت شاهد آپارتاید کامل خواهیم بود و شاید هم یک پاکسازی و نسل‌کشی آشکار، که می‌تواند یا آشکارا رخ دهد و یا خیلی ظریف در قالب غیرممکن کردن اسکان فلسطینی‌ها در سرزمین‌شان».

فراموش نباید کرد که هرکدام از این سناریوها اگر رخ دهند، یک جنایت آشکار علیه بشریت خواهد بود و بار تقصیر آن هم بی‌تردید بر گردن آمریکا خواهد بود.

پایان اتحادیه اروپا

شاید تشکیل اتحادیه اروپا خیلی آرمانگرایانه بوده باشد، ولی من ایده اصلی آن را دوست دارم- که خیلی خلاقانه بوده و باعث رشد اقتصادی اروپا و البته رشد دموکراسی و تساهل و مدارا در طی این سال‌ها شده است.

اما متاسفانه چشم‌انداز چندان امیدوارکننده‌ای پیش‌روی اتحادیه اروپا دیده نمی‌شود. بریتانیا دیر یا زود اتحادیه اروپا را ترک خواهد کرد و رفتارهای خصمانه آمریکای ترامپ هم در قبال این اتحادیه کتمان‌نشدنی است.  پوپولیست‌های ضداتحادیه اروپا هم در کشورهای مختلف اروپا روز به‌روز محبوبیت بیشتری پیدا می‌کنند (حتی در اعضای قدرتمندی چون آلمان و ایتالیا) و بروکسل نمی‌تواند از پس ملی‌گراهای ضدلیبرالی چون ویکتور اوربان در مجارستان یا حزب عدالت و قانون در لهستان براید. چنین می‌شود که تلاش‌های مکرر اتحادیه اروپا در زمینه اتخاذ سیاست‌هایی اروپایی به‌خصوص در زمینه سیاست خارجی به جایی نمی‌رسد- همان‌گونه که در زمینه برجام شاهد بودیم که ایستادگی اتحادیه اروپا در مقابل تشدید تحریم‌ها علیه ایران به جایی نرسید.

همه این‌ها هشدارهایی هستند که امکان فروپاشی قریب‌الوقوع اتحادیه اروپا را فریاد می‌زنند. البته شاید هم این اتفاق نیفتد و این اتحادیه برای دهه‌های متمادی به راهش ادامه دهد، اما راستش چشم‌انداز چندان امیدوارکننده نیست.

مساله اتمی ایران

هدف اصلی غربی‌ها از انعقاد توافق‌نامه اتمی با ایران دور نگه داشتن تهران از دست‌یابی به سلاح اتمی و خریدن زمان بود تا شاید راه‌حل‌های دیگر آمریکا و دیگر قدرت‌های جهانی علیه جمهوری اسلامی ایران کارگر افتد. توافقی که البته از همان ابتدا مورد لعن و نفرین کشورهایی چون اسرائیل، عربستان سعودی و امارات متحده عربی، سازمان‌هایی مانند دفاع از دموکراسی و اتحاد علیه ایران اتمی و البته جمهوری‌خواهانی چون شلدون ادلسون قرار گرفت…

متاسفانه در ادامه، این گروه‌ها و کشورها توانستند رئیس‌جمهور آمریکا را متقاعد کنند که این توافق که در ایران برجام نامیده می‌شود «توافقی وحشتناک» بوده و تماما به نفع ایران منعقد شده؛ و ترامپ را قانع کردند آن را زیر پا گذاشته و به‌جایش برای کشاندن ایران پای میز مذاکره مجدد از سیاست فشار حداکثری استفاده کند. سیاستی که در یادداشت قبلی‌ام نیز نوشتم که معلوم نیست قرار است آمریکا را (و دنیا را) به کجا برساند و به چه دستاوردهایی بیش از توافقی که باراک اوباما منعقد کرده بود، برسد. اما در کل درباره این سیاست که توسط ترامپ، جان بولتون و مایک پمپئو پی گرفته می‌شود باید گفت که آمریکا با این سیاست قصد دارد بازی را در محوطه جریمه ایران دنبال کرده و با قطع روابط جمهوری اسلامی ایران با کشورهای دیگر تا حد ممکن این کشور را ضعیف کند.

اما قائلان به سیاست فشار حداکثری از این واقعیت بی‌اطلاعند که چنین سیاستی نه تنها جمهوری اسلامی را در موضع ضعف و سرنگونی قرار نمی‌دهد، بلکه حتی چهره‌ها و صداهای میانه‌رو را نیز به ابراز مخالفت با آمریکا می‌کشاند. از نظر فعالیت‌های هسته‌ای نیز فشار حداکثری باعث می‌شود ایران با اصرار و تاکید بیشتری فعالیت‌های هسته‌ای را ادامه دهد.

خیلی‌ها ترامپ را آدمی دمدمی می‌دانند. شاهد این ادعا همین تناقض‌های آشکارش در زمینه فعالیت‌های هسته‌ای است. او با کیم جونگ اون که بمب هسته‌ای در اختیار دارد و از نظر سیاسی هم آشکارا نزدیکان و رقبایش را سر به نیست می‌کند، رودررو  صحبت کرده و حتی به شوخی یا جدی می‌گوید که عاشق او شده است. در عوض در قبال ایران که تاکنون دست به تولید بمب هسته‌ای نزده (با این‌که اگر بخواهد می‌تواند) شدیدترین تحریم‌ها را تحمیل می‌کند، نیروهای نظامی‌اش را به خلیج فارس می‌برد و ایران را به حملات نظامی تهدید می‌کند (با این‌که همگان می‌دانند حداقل در آن نقطه ایران دست بالا را در درگیری نظامی خواهد داشت) و خیلی کارهای دیگر که بسیاری از کارشناسان اعتقاد دارند تنها با هدف تغییر رژیم به انجام می‌ رسد. آیا با مشاهده این دوگانگی در رفتار ترامپ، ایران یا هر کشور دیگری وسوسه نمی‌شود چنین باور کند که مدارای آمریکا با کره شمالی تنها به‌دلیل آگاهی از این واقعیت است که کره شمالی زرادخانه سلاح‌های اتمی‌اش را رو به اهداف و علایق آمریکا در منطقه دوخته و از طریق این تهدید آشکار زمان و مدارای آمریکا را می‌خرد؟

این یک خطر بزرگ برای دنیای آینده است. آمادگی اذهان آمریکایی‌ها برای یک درگیری قریب‌الوقوع هم دیگر خطری است که دنیا را تهدید می‌کند. درواقع دولتمردان آمریکا چند دهه می‌شود که مردمانشان را درباره این‌که یک مواجهه پیشگیری‌کننده با ایران شاید بتواند اهداف آمریکا را براورده سازد، آماده کرده‌اند و به همین دلیل هم هست که وقتی ترامپ می‌خواهد خطر جنگ را از آمریکا دور بنامد، به واشینگتن‌پست می‌گوید که «الان وقت مناسبی برای جنگ با ایران نیست»، انگار همه‌چیز حل شده و هیچ مشکلی نمانده، جز زمان درگیری- که الان مناسب نیست و شاید فردا مناسب باشد!

منبع:سرویس ترجمه شفقنا

 

ارسال نظرات