کد خبر: ۹۱۶۱۳۶۳
|
۰۹ مرداد ۱۳۹۸ - ۲۲:۲۲
به گزارش خبرگزاری بسیج از شاهرود.
حدودا چهل ساله است، بسیار باهوش و نکته بین. سرشار از استعداد است و اخلاق برایش بسیار مهم است، کسب روزی حلال و حفظ احترام اجتماعی پله اول پولدار شدن می‌داند، در طول زندگی اش شغل‌های زیادی را نیز امتحان کرده؛ اما می‌گوید حتی دو میلیون تومان پس انداز ندارد و اگر ۱۰ روز کار نکند شکم زن و بچه اش گرسنه می‌ماند. خیلی‌ها دوست دارند با او کار کنند و حقوق خوبی هم به او می‌دهند، اما او نمی‌تواند برای کسی کار کند. شان خود را بسیار بالاتر از آن می‌داند که برای کسی کار کند. در توجیه خود، درست یا غلط؛ می‌گوید بالاخره یکی از کارهایم می‌گیرد و شش ماهه به اندازه یک عمر کارمندی برای دولت و یا دیگران درآمد خواهم داشت. همسرش غر می‌زند و خانواده اش هم از سبک زندگی اش ناراضی هستند؛ اما نمی‌تواند به شیوه دیگری زندگی کند. تنها امیدش این است که با درس گرفتن از گذشته و افزودن به تلاشش هر چه زودتر صنم موفقیت را در آغوش بکشد تا بتواند رضایت اطرافیان را نیز جلب کرده و الگویی موفق از خود بر جای بگذارد.
شاید در اطراف خود کسانی را بشناسید که دقیقا مثل این دوست قدیمی من هستند. همه ما نمونه‌هایی از این آدم‌های کمالگرا را می‌شناسیم که سرانجام موفق شده اند و اطرافیان و جامعه خود را نیز به صورت پایدار منتفع کرده اند. همچنین مصداق‌های شکست خورده اش را هم در اطرافمان می‌بینیم که اصطلاحا سال‌های کوری پیری خود را در تنهایی می‌گذرانند و نه زنی کنارشان مانده است و نه بچه ای، خودشان هم نا امید و افسرده در انتظار مرگ نشسته اند.
حکایت "ایران" هم همین است. واضح‌تر بگویم خصوصیاتی که در پاراگراف اول ذکر شد، ویژگی‌های شخصیتی "هویت جمعی ناپیدای ایرانیان" است. این ویژگی‌های هویتی جمعی در برخی از ایرانیان پر رنگ‌تر است. همان کسانی که جریان سازی می‌کنند و به اصطلاح، اسب ارابه جامعه هستند و آن را به حرکت در می‌آورند. در برخی دیگر بر اساس نوع تربیت خانوادگی و سطح ترشح هورمون هایشان متعادل‌تر و یا کمتر است. این وضعیت انحصاری کشور ما نیست. تفاوت جوامع و واحد‌های انسانی آن از تاریخ نقش اصلی را در ساختن این هویت جمعی ناپیدا دارد، کشور‌هایی مثل ما که سابقه آقایی گسترده بر پهنه‌ای از جهان را در تاریخ خود داشته اند، خواسته و یا ناخواسته میراث دار این "ژن‌های اجتماعی" هستند. البته شایان ذکر است که داشتن و یا نداشتن این نوع هویت جمعی دلیل بر موفقیت و یا عدم موفقیت هیچ قوم وو یا نژادی نیست. الگو‌های منحصر بفرد توسعه با توجه به این ویژگی‌ها طراحی می‌شود و بر اساس میزان "علمی و عملی" بودن آن، شاخصه هایِ توسعه بالا و پایین می‌شوند.
جمهوری اسلامی ایران و سیاست‌ها و ایدئولوژی اش، چه در عرصه بین المللی، چه داخلی چیزی جز نتیجه تلاش برای تحقق عینی " هویت جمعی ناپیدای ایرانی" نیست. آرمان‌هایی بسیار بلندپروازانه,؛ انسانی و متعالی که ثمره و چکیده تاریخ و فرهنگ کهن ایرانی است، منظور از فرهنگ کهن ایرانی در اینجا تمام آن چیزی است که هویت ما را شکل داده است، که شامل هویت ملی و مذهبی ماست. اما مشکل جایی آغاز می‌شود که " نهاد آسایش طلب ایرانی" رفاه فوری خود را به حرکت در مسیر پیشرانه قدرتمند "هویت ملی" ترجیح می‌دهد. در فاصله‌ای که بین این دو جزء شکل دهنده جامعه شکل می‌گیرد، عوامل خارجیِ در تعارض با ایدئولوژی ایرانی با ایجاد موانع؛ تلاش می‌کند "نهاد" عافیت طلب و واقعیت اندیش ایرانی را در برابر آرمان‌های جمعی و نسیه "هویت ناپیدایش" قرار دهند. همان اتفاقی که امروز افتاده است و عامل مستقل و قدرتمند خارجی تلاش می‌کند با در تنگنا قرار دادن معیشت و آسایش مردم، "نهاد" را به شورش علیه هویت وادارد.
به مثال بالا بر می‌گردیم. اگر دوست قدیمی من را، ایران بینگاریم؛ نارضایتی که در جامعه دیده می‌شود را می‌توان به "غرزدن‌های همسر و خانواده" تعبیر کرد. خانواده‌ای که حق خود می‌داند در رفاه زندگی کند و مرد خانواده برایش "آسایش" به ارمغان بیاورد. خانواده ابتدا آسایش می‌خواهد و برای رسیدن به این مورد کوتاهترین مسیر را ترجیح می‌دهد. اما همین خانواده، قربانی شدن عزت و شئونات خود برای کسب پول؛ راننده کس دیگر شدن ولو این که آخرین مدل اتومبیل دنیا باشد و زندگی کردن در یک قصر به عنوان "سرایدار" را به هیچ عنوان نمی‌پذیرد. در واقع پیشنهادغرب به عنوان کوتاهترین مسیر برای "خوشبخت شدن" به جامعه ایرانی، چیزی جز کاخ نشینی به عنوان یک سرایدار نیست. شبیه آن چیزی که این روز‌ها به سر شالیکاران شمال‌ی خودمان آمده است. زمین‌های شالیکاریشان را با پایین‌ترین قیمت به تهرانی‌ها فروخته اند؛ سر همان زمین کارگری کرده اند و در ویلایی که در ملک خودشان ساخته شده است به عنوان سرایدار استخدام شده اند. شاید در یک نگاه ساده این گونه به نظر آید که از کار طاقت فرسا در شالیزار رهایی یافته و در خانه‌ای مجلل اسکان یافته اند و از همه بهتر ماهانه حقوق خوبی هم می‌گیرند و از لهو و لعب‌های صاحب ویلا هم فیض می‌برند، اما آیا همه ماجرا همین است؟
بسته پیشنهادی غرب شاید برای برخی از جوامع و کشور‌های اطراف ما که هویت ملی شان شبیه آنچه که ما داریم نیست؛ جذاب باشد، ولی مسلما، با شرافت ایرانی سازگاری ندارد. نگاهی اجمالی به نوع ارتباط کشور‌هایی مانند امارات، بحرین و به خصوص عربستان سعودی با غرب به خصوص ایالات متحده موید این ادعاست. در جواب عزیزانی که ممکن است بگویند نگاه غرب به ما متفاوت از نوع نگاهشان به این گونه کشور‌هایی که نام بردیم؛ است باید گفت که در دیدگاه نظام سرمایه داری، نام ایران یادآوری کننده حافظ و سعدی و مولانا نیست و تنها چیزی که آن‌ها به عنوان ایران می‌شناسند بوی سرمست کننده نفت خام است همان بویی که از کشور‌های ذکر شده به مشامشان می‌رسد و چیزی جز آن الگوی ارتباطی در ذهنشان وجود ندارد.
تجربه تاریخی ایرانیان از اواسط دوره قاجار که آغاز تعامل مثبت با جهان غرب است ثابت کرده است که نگاه آنان به ایرانی آن نگاهی نیست که ما به خودمان داریم. همین تفاوت نگاه باعث شده است که عده‌ای در درون کشور با احساس حقارت از چیزی که واقعا هستیم؛ تمام تلاش خود را بکنند تا "از فرق سر تا ناخن پا" شبیه اروپایی‌ها شوند. این تلاش ساده انگارانه‌ی "نهاد آسایش طلب" که به مدت هفتاد سال ادامه داشت؛ همواره در تعارض با "هویت جمعی ناپیدای ایرانی" که غرور شاخصه اصلی اش بود قرار می‌گرفت. همین عدم توجه به هویت ملی باعث شد تمام پیشرفت‌هایی که حاصل هفت دهه تلاش ایرانی برای رسیدن به دروازه‌های تمدن باشد؛ چون قلعه‌هایی از شن که بر ساحل دریا ساخته می‌شوند با موجی بلند به نام انقلاب اسلامی فرو بریزد. جمهوری اسلامی ایران ایدئولوژی اش به نظر نگارنده چیزی جز "هویت جمعی ناپیدای جامعه ایرانی" نیست در دهه‌های اخیر نتوانسته آنچنان که باید و شاید "نهاد آسایش طلب ایرانی" را ارضاء کند. همانگونه که در سطور بالاتر ذکر شد عامل مستقل قدرتمند خارجی با ایجاد جنگ و یا تحریم نقش اساسی در شکل گیری این تعارض داشته است؛ اما عوامل ریشه ای‌تر دیگری هم هست که در درون سیستم به این عامل خارجی ضریب تخریب بیشتری می‌دهد.

* نویسنده و فعال رسانه‌ای
ارسال نظرات
پر بیننده ها