" سودای کربلا "

کد خبر: ۹۱۷۳۰۵۹
|
۱۸ شهريور ۱۳۹۸ - ۲۳:۰۷

این جذبه ای که می کشدم،سوی کربلا

در یافته ، به فطرت خود ، بوی آشنا

 

مرز میان ما و من،ازهم گسسته است

در جان ما عجین شده ، سودای کربلا

 

پروانه ی دلم ، به طوافش، کشیده پر

تا عرضه ی حبیب کند،شور و حال ما

 

با و ر نمی کنی؟ ،به سر ا غ دلم بیا

بشکاف وبین،که خون شده ازنام نینوا

 

سرمایه ی حیات بود،شیعه راحسین"ع"

نام مبارک اش ، به خدا هست ، دلربا

 

ا هد ا ف او ، بلند تر از ماه و آفتاب

خاک درش ، به دیده ی عشاق توتیا

 

راه حسین"ع"طهارت وپاکی طلب کند

گر پاک نیستی ، به طریق حسین نیا

سروده "عبدالمجیدفرائی"

 ****

"میزان هستی"

 

مرایک قبله،آن کوی حسین است

د لم ، د ر بند ابروی حسین است

 

طواف کربلا ، خو ا هد و جو د م

د لم ،پروانه ی کوی حسین است

 

به من آموخت یا ر م، اسم اعظم

هما نا ، نا م دلجو ی حسین است

 

مشامم می ر سد ، بو ئی ز جنت

یقین دارم،که آن بوی حسین است

 

میان خیر و شر ، میز ا ن هستی

عیار حق ،تر ا ز و ی حسین است

 

تو می بینی ، تنم ا ینجا ست ا ما

دل دیوانه، پهلوی حسین"ع"است

 

توجنب وجوش می بینی ،درایندل

همه ازلطف ونیروی حسین است

 

بخو ا ند فا خته کو کو ، بد ا نید

همان سودای کوکوی حسین است

 

همه مستند ، از جام حسینی

چنین مستی هم ازسوی حسین است

 

مسلمان ، گبر و ترسا و کلیمی

یکایک محو هوهوی حسین است

 

اگر درمان د ر د خویش خواهی

طبیبم گفت :داروی حسین است

 

" فرائی " شا ه بیت ز ند گا نی

به شیعه،رسم والگوی حسین است

 

****

"رشته ای برگردنم افکنده است"

؛--------------------------؛

ظاهرا،لیلی به من گوید:بیا"۱"

باطنا ، مو لا کشا ند کربلا"۲"

 

میرسدبرگوش جان،آوای دوست

سوی خودخواند مرا، آن آشنا

 

ای فدای مهربانیهای دوست

می نوازد باعطوفت، هرکجا

 

رشته ای برگردنم، افکنده است

می کشاند وه چه شیرین،ای خدا

 

باکه گویم: اختیار ازدست رفت

شد فراموش ، اقتضا و ابتلا

 

واژه حیران است،میماندسخن

تا سراید ، لطف ناب یار ما

 

کربلا دانشسرای دیگراست

دکترای عشق دارد ، از خدا

 

فیلسوفان،طفل مکتب خانه اند

گر نباشد غمزه ای ، از ماورا

 

کربلارا ساقی وصدها در است

استغاثه می رود ، زان جا سما

 

ساقی ایثار ،جامش لب به لب

پر کند پیمانه ها را ، در خفا

 

ساقیان دیگری،جامی به دست

میزبان و میهمان ،هردو رضا

 

سالهاگفتیم:ازدل،یاحسین"ع"

قلب ما را نام او ، داده جلا

 

ا ی فدای نام پر آوازه اش

می دهدبرجان عاشق،اعتلا

 

مهراو،باجان ماگشته عجین

پادشاهی همنفس بایک گدا

 

این صدا ازاین دهان،آوای اوست

زان سبب این شعر باشد، دلگشا

 

در نجف ، اسرار دیگرجلوه گر

ازنجف راهی گشوده ، تا حرا

 

محورعشق است هرجا،کارشان

جلوه عشق است،ساطع هرکجا

 

مسجدکوفه،فغان دارد ،به لب

ازعلی"ع"گوید:به زیرگوش ما

 

سهله را،حال وهوای دیگراست

سایه ی مولاست ، آن جا دلربا

 

درمیان عاشقان،رسمی خوش است

نر د می با ز ند ، ا ما با حیا

 

کاظمین وسامره،دل می برند

ا ز تما م مخلصان بی ر یا

 

یک درازآنجاست،تاباغ بهشت

دیده واکن ، تا ببینی رازها

 

فاش گویم: ازتشکر،عاجزم

از عنایات عجیب پیشوا

 

"عبدالمجیدفرائی"

تاریخ ۸۲/۹/۲۸"درراه کربلا"

؛----------------------------؛

۱-۲"بظاهر،همسرم می گوید:

تا تونیائی به"مرزخسروی"مرابه

کربلاراه نمی دهند. ولی درباطن

این مولاست که،مرامی کشاند.

 

" حضرت عباس،ع"

 

درجسم تو،روح تو به تنگ آمده بود

ابلیس،به کید و مکر جنگ آمده بود

 

عباس "ع"علی"ع"چگونه آرام شود

عزت به فنا رفته و ، ننگ آمده بود

***

 

کربلا ، خاک توهم حزن دلم بیرون کرد

یارم آمد بنظر، ختم سخن،دل خون کرد

 

دست عشق آمد وآن خاک معطر فرمود

گاه،آن خاک،غم ازجان ودلم بیرون کرد

 

***

"مشق رهائی"

 

نی نو ا ی نینو ا ئی سر د هد

آ یه ها ی کبر یا ئی سر د هد

 

هرچه می گویدبه گوش جان شنو

با تو ا و مشق رهائی سر دهد

 

 سروده «عبدالمجیدفرائی»

 

ارسال نظرات