خبرهای داغ:
خاطره خواندنی رزنده 8 سال دفاع مقدس:
از قهرمانان سابق موتور سواری کشور و برادر شهید می باشد. رزمنده هشت سال دفاع مقدس، بسیجی گمنام که لقب جیران را از شهید سردار احمدکاظمی دریافت کرد و ماندگارشد.
کد خبر: ۹۱۷۳۹۰۱
|
۲۳ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۰:۲۳

خبرگزاری بسیج قزوین: واما الاغرض خاطره ی اینکه چگونه نام مستعار من در جبهه به جیران (همون بز کوهی یا آهو)تبدیل شد و چه کسی و چرا این اسم را برایم انتخاب کرد:
درسال 65بعد از عملیات والفجر 8وقبل از عملیات کربلای4
تیپ 82صاحب الامر عج قزوین جزو جمعی لشگر 8 نجف اشرف اصفهان بود ، محل استقرار و پادگان لشگر در شمال شهرستان شوشتر مابین رودخانه نهروان و شهر گتوند مستقر بود . فرمانده لشگر روحش شاد سردار شهید احمد کاظمی بود .فرمانده تیپ 82سردار سرافراز حاج عبدالله عراقی بود. فرمانده گردان امام رضا ع سردار شهید محمدحسین اکبری رضایی بود. معاون اول جناب سرهنگ حاج احمدحیدری بود. معاون دوم نیز سردار شهید اسماعیل عسگری بود که درعملیات کربلای 4بدرجه رفیع شهادت نائل آمد.

بنده حقیر نیز با توجه به رشته موتور سواریم بعنوان پیک گردان امام رضا ع انجام وظیفه میکردم واز طرفی فرمانده گردان ومعاونین علاقه خاصی به بنده حقیر داشتند.

یک روز سردار شهید حاج احمد کاظمی وسردار حاج عبدالله عراقی در کنار مقر گردان ما حاضر شدن و جهت پاره ای از مسائل با سردار شهید اکبری رضایی کار داشتند وعجله ای در کار بود .

شهید اکبری رضایی در پادگان حضور نداشت وهمراه نیروی گردان جهت راهپیمایی و آموزش به پشت کوهها وصخره های پشت پادگان رفته بودند.

باتوجه به دستور سردار کاظمی که قرار شد سریع خبر را به سردار اکبری رضایی برسانیم و او به حضور ایشان برسند که شهید عسگری وحاج احمد حیدری این امر را به بنده محول کردند و گفتند سریع برو و خبر بده که فرمانده گردان شهید اکبری رضایی به حضور سردار کاظمی برسند.

از طرفی شهید عسگری با توجه به علاقه ای که به بنده داشت و با شناختی که از موتور سواریم داشت اشاره کرد که در حین حرکت در حضور سردار کاظمی یه حرکت سریع نمایشی داشته باشم . تپه کوچک خاکی کنار سوله گردان داشتیم که از روی آن با شتاب یه پرش جفت چرخ زدم و رفتم که خبر را برسانم.

از جمع ایشان که دور شدم باخودم فکر کردم که چگونه واز کجا بروم که سریع برسم. مسیر اصلی موتور رو و ماشین رو پشت پادگان این بود که از دژبانی بیرون می رفتند و به سمت گتوند و بعد پشت کوههای پادگان که این مسیر رفت و برگشتش با موتور حداقل یک ساعت طول می کشید.

بنده با ابتکارعملی که بخرج دادم نگاهی به کوه وصخره مقابلم کردم و با توکل بر خدا مسیر صعب العبور کوه رو انتخاب و به دل کوه وصخره زدم و بالا رفتم، خبر را به شهید اکبری رضایی فرمانده گردان رساندم.

سردار کاظمی با ایشان کار مهمی دارن وایشان از کوه سرازیر شدن به طرف محل گردان وحضور سردار کاظمی
وبنده نیز با موتور برگشتم به حضور ایشان. رفت وبرگشت بنده کمتر از نیم ساعت طول کشید.

وقتی برگشتم حاج احمد حیدری فکر کرد که من هنوز نرفتم .با تندی صدا زد که چرا نرفتی؟

گفتم که رفتم .گفت از کجا .گفتم از کوه .گفت از اینجا که بز کوهی هم بالا نمیره توچطور رفتی؟ بنده هم با غرور گفتم که خب رفتم خبرمو دادم والان برادر اکبری رضایی میاد پیشتون.

واز اونجا بود که لقب جیران اسم مستعار وجهادی بنده شد. پای بیسیم هروقت با بنده کار داشتن میگفتن بگید جیران بیاد یا بره یا فلان کار رو انجام بده.

وقتی برگشتم وسریع خبرو رسوندم یه شور و شوقی در چهره ی حاج عبدالله عراقی وشهید عسگری وحاج احمد حیدری دیدم .از اینکه پیک شون که من باشم سریع خبر رو رسوندم و برگشتم.

حتی حاج عبدالله عراقی به زبان ترکی و کنایه گفت: پول ورمیشن که؟ یعنی چرا حواست به بیت المال نیست چرا با موتور پرش کردی ؟
اینجا شهید عسگری از بنده دفاع کرد وگفت عوضش خبر رو زود رسونده و برگشته که حاج عبدالله گفت شوخی کردم!
اما حاج احمد کاظمی روحش شاد مشتری من شد و با لحجه اصفهانی گفت این نیرو رو بدید به من.!! شهید عسگری سریع پرید توی حرفش وبا شوخی گفت که نه حاجی اگه ده تا نیروی اصفهانی هم بدی این نیرو رو به شما نمیدیم.
امیدوارم خداوند شهدای عزیز رو مخصوصا این سه سردار شهید رو قرین رحمتش کنه و ما را از شفاعت آنها محروم نکند و بنده حقیر وحاج عبدالله عراقی و حاج احمد حیدری سه جا مانده ی از آن جمع را وعزیزانی که این خاطره را میخوانند در رکاب امام زمان (عج) به سربازی و در پایان به شهادت به درگاه خودش ختم شود.

 

1002/گ30/ب

ارسال نظرات
پر بیننده ها