کد خبر: ۹۱۷۵۳۷۵
|
۲۸ شهريور ۱۳۹۸ - ۰۰:۰۵

 

 

 

 

«حیدربابا به ماهم»

 

ترکان پارسی گوی،چون شهریارمستند

یک جرعه سرکشیده ،از باده ی الستند

 

در چار چوب ایمان ،بازی کنند ،با جان

بت های این زمانه،باعقل ودین شکستند

 

د ر مکتب و لا یت ، آ مو ختند دانش

در پیشگاه جانان هم ،خاکسارهستند

 

بردند گوی سبقت ، از پارسی سرایان

پیوند عهد و پیمان ، بازلف یار بستند

 

درراهشان نهادند ،صد دام رنگ وارنگ

اما به لطف ایزد ، ازهرچه دام جستند

 

درگردشان حصاری، تادشمنان کشیدند

ترکان اهل غیرت،آن رشته ها،گسستند

 

حیدر بابا به ما هم ، رسم و فا بیاموز

اسرار پاکبازان ،درکوی یار مستند

 

زنجانی ام"فرائی"، شاگرد شهریارم

دلبستگان"بهجت" امروزه می پرستند

 

سروده "بداهه" عبدالمجیدفرائی "

" تقدیم به شهریارغزل ایران وجهان "

 

 

"همای رحمت او"

 

برای شعر و ادب ،شهریاراستاداست

بدان،به حافظ شیراز،همچوهمزاداست

 

به غافلان و فرورفتگان،به خواب بگو

همای رحمت او،شیعه راچوفریاداست

 

زسوزعشق،به معشوقه می دهدپیغام

قلم به دست چنان،تیشه کرده فرهاداست

 

برای صید سخن های ناب عرفانی

تاملی بکنی ، شهریار صیاداست

 

به انزوا گرویده ، رها زقید زمان

در آسمان ادب،مثل باز آزاداست

 

رفیق بادصبامی شود،سپیده دمان

اگر نظاره کنی،درمسیر اوتاداست

 

مگر به شهدشکر،واژگان درآمیزد

چنین قریحه بشاعر،یقین خداداداست

 

همیشه شعر،دراین آب وخاک،پابرجاست

بگو :به خیره سران، باغ شعرآباداست

 

بنای شعر"فرائی" نمی شود ویران

شعوروشعردرآمیخته،به سرواداست*

 

*--سرواد -شعر ،سخن منظوم ،سرود

 

ارسال نظرات