خبرهای داغ:
روایت مهمانی زیبا در روز سخت و سرد پاییزی؛
خانه ای کوچک که از همان سردرب اصلی ساختمان تا داخل اتاق مزین شده بود به عکس شهید و این تصاویر سهم زیادی از فضای اتاق را متعلق به خود کرده بود، به هرطرف که نگاه می کردی عکس و یادگاری از شهید بود، معلوم بود که خانواده با شهیدشان زندگی می کنند و البته این در سخنان همسر شهید هم کاملا پیدا بود، آنجایی که می گفت " بعضی شبها دوتا چایی میزارم توسینی و میگم افشین این چایی هم برای تو، اما دیگه افشینی نیست که چایی رو بخوره"
کد خبر: ۹۱۸۸۸۴۶
|
۱۶ آبان ۱۳۹۸ - ۲۳:۰۷

به گزارش خبرگزاری بسیج گلستان ،اواخر اسفند۹۵ بود که مادرم به رسم هرساله تقویم های دیواری تک برگی بزرگ که در مسجد محل توزیع می کردند گرفت و درجای ثابت آن یعنی روی یخچال آشپزخانه چسباند و با همین تقویمهای خط درشت تاریخ روز و ماه و سال را خوب می دانست.

همیشه در انتخاب تقویم هایی که از مسجد می گرفت به اندازه و درشتی خط آن توجه داشت اما در تقویم سال 96 برق چشمان پر محبت شهیدی جذبش کرد و گفت این تقویم را به خاطر عکس این شهید انتخاب کردم و همان شد اولین دیدار ما با شهید افشین ذورقی هشتمین شهید مدافع حرم که تصویرش در کنار عکسی از حرم علی ابن موسی الرضا تقویم سالمان را جذابتر کرد.

جذبه این نگاه  باعث شد تا دو سال تقویم روی یخچال خانه مان بماند، عادت به نگاه پر از لبخند یا جذبه نگاه شهید بود نمیدانم هرچه که بود جرات تعویض تقویم قدیمی را از ما گرفته بود.

دوست داشتم روزی مهمان خانه شهیدی شوم که دوسال صبحمان را با سلام به او شروع می کردیم تا اینکه این آرزو در یکی از روزهای سرد پاییزی امسال همراه با جمعی از دوستان بسیج رسانه خواهران محقق شد.

خانه ای کوچک که از همان سردرب اصلی ساختمان تا داخل اتاق مزین شده بود به عکس شهید و این تصاویر سهم زیادی از فضای اتاق را متعلق به خود کرده بود، به هرطرف که نگاه می کردی عکس و یادگاری از شهید بود، معلوم بود که خانواده با شهیدشان زندگی می کنند و البته این در سخنان همسر شهید هم کاملا پیدا بود، آنجایی که می گفت " بعضی شبها دوتا چایی میزارم توسینی و میگم افشین این چایی هم برای تو، اما دیگه افشینی نیست که چایی رو بخوره"

image 2019 11 5 15 55 21 506 cDm

هرچه که سوال دوستانم از خانم کشانی در مورد همسرش بیشتر می شد و او در مورد خصوصیات شهید می گفت بیشتر متوجه جاذبه و خلوص شهید ذورقی میشدم .

رفتارهای یک جوان دهه 60 که تداعی کننده خلوص فرماندهان دوران دفاع مقدس بود و چه خوب حق پاسداری از انقلاب و آرمانهای شهدا را به جا اورد و باعث انتخاب شدنش در خیل شهدا شد.

تاکید و توجه شهید به همسرو فرزندانِش، به خانواده های نیازمند ، توجه به مسائل فرهنگی و جوانان،  برای ما اهالی رسانه  کتاب درسی بود که باید سرلوحه خود قرار دهیم.

اخلاص و یکی بودن حرف و عمل  یکی از دلایل ایجاد محبت در قلوب مومنین است چیزی که به گفته خانم کشانی شهید ذورقی همیشه برآن تاکید داشت و برای همین بود که او می گفت من دانشجوی شهید ذورقی هستم چون هیچوقت تناقض حرف و عمل در افشین وجود نداشت و حتی به من هم سفارش میکرد اینگونه رفتار کنم.

همین سفارشها باعث شد تا خانم کشانی که می خواست برایمان از اهمیت خانواده و تربیت فرزندان بگوید به خاطر بحثهای مادرو فرزندی که بین خودش و پسرانش قبل از ورود ما پیش امده بود از ارائه این مباحث خوداری کند و بگوید اگر من این حرفها را برایتان بزنم شاید حرف و عمل امروزم با هم یکی نباشد.

بحث مان به واسطه یک اتفاق غیر منتظره به سمت حجاب و توجه ای که شهید به مسئله حجاب داشت سوق پیدا کرد.

همسرشهید برایمان گفت هرسال به مناسبت تولد حضرت معصومه شهید ذورقی پارچه چادری تهیه می کرد و من هم پارچه ها را در اندازه و قواره دختران نوجوان برش میزدم و میدوختم و در روز تولد به آنها هدیه میدادیم و این رسم هرساله ما بود.اما بعد از شهادت  به خاطر مشغله و درگیری های زندگی فراموش کردم این کار را ادامه دهم ولی نمیدانم چه سری هست که هر ساله به مناسبتی یک مراسم هدیه چادر به بانوان در منزلمان اتفاق می افتد و من این را از عنایت شهیدم میدانم.

خانم کشانی همچنان از شهید ذورقی می گفت و ما مشتاقانه  بدون اینکه متوجه گذر زمان شویم به خاطرات خوشی که با شهید داشت گوش میدادیم ، گویی بازهم تنها دلخوشی زندگیش مرورهمان خاطرات است ، تنها زمانی لبخند بر لبش نقش می بست که از افشین و خاطرات باهم بودنشان میگفت.

 آن لحظه دوست داشتم کسانی که با بی انصافی درباره مدافعان حرم حرف می زنند و مدعی دریافت پولهای میلیونی بودند در جمع ما و در این خانه کوچک حضور داشتند و پاسخ می دادند بغض همسر شهید زمانی که می گفت «دیگر افشینی نیست که چایی برایش ریختم را بخورد، چند می ارزد؟!»

image 2019 11 5 15 55 14 822 HlQ

مهمانی زیبا در یک روز سخت پاییزی البته برای خانم کشانی که می بایست فرزند بیمارش را به درمانگاه میبرد و به جلسه مدرسه پسر کوچکترش میرسید و خریدهایی که قبلا تنها با یک تلفن، همسرش تهیه می کرد و در آن روز بارانی شدید خودش باید به همه این کارها می رسید و بعد از ظهر هم  پذیرایی از مهمانان شهید و..با گرفتن عکس یادگاری مشترک به پایان رسید و مهمانها به امید دعوت مجدد، ازهمسر شهید خداحافظی کردند.

به قلم؛لیلا هاشمی

ارسال نظرات
پر بیننده ها