خبرهای داغ:
وصیت نامه شهید غلامرضا صالحی با درود به بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و مردم شریف و قهرمان پرور ایران، وصیتم به دوستان و برادران این است که قرآن را سرلوحه زندگی خود قرار دهند، من آگاهانه این راه را انتخاب کردم چرا که خون سرخ شهیدان از هابیل تا حسین (ع) و از حسین (ع) تا شهدای جنوب و غرب ایران صدایم می زنند برای چه نشسته ای؟!
کد خبر: ۹۱۸۸۹۹۰
|
۱۸ آبان ۱۳۹۸ - ۰۸:۴۹

شهید غلامرضاصالحی از شهدای گرانقدر مسجدسلیمان به عنوان رزمنده در جبهه های حق علیه باطل هشت سال جنگ تحمیلی شرکت کرد که پس از پنج سال جهاد فی سبیل الله در 14 آبان ماه 65 در یک عملیات چریکی شبانه در منطقه عملیاتی فاو، به شهادت رسید به مناسبت فرارسیدن سی و سومین سالگرد این مرد اسمانی به تشریح بخشی از زندگی این شهید بزرگوار پرداختیم که ماحصل ان را در زیر می خوانید:

در ارتباط با زندگینامه این شهید بزرگوار به نقل از نگارنده باید اظهار کرد: شهید غلامرضا صالحی در سال 1341 ه.ش در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود و به دلیل علاقه مندی من و خانواده به ائمه ی معصومین(علیهم السلام) به خصوص امام رضا (علیه السلام) نامش را غلامرضا گذاشتیم تا در میدان آزمایشی به نام زندگی، از صحابه ائمه(ع) باشد.

شهید غلامرضا که گویی روح پر فتوحش بیش از تولد هدایت یافته بود قسمت های اولیه آشنایی با دین و مذهب را در داخل خانواده فرا گرفت و از اوایل کودکی با شرکت در مجالس مذهبی به خصوص ماه محرم و رمضان روحش را برای آینده آماده می ساخت ؛
وی دوران تحصیل خود را در دبستان سینا، مدرسه راهنمایی راضی و دبیرستان سینا گذراند. بیش از 15 سال نداشت که در کوران حوادث انقلاب اسلامی علیه طاغوت قرار گرفت و مبارزات سیاسی خود را از دوران دبیرستان آغاز کرد و در راهپیمایی ها و تظاهرات و اعتصابات و درگیری های خیابانی شرکت فعال داشت و چندین بار تحت تعقیب قرار گرفت حتی خانه ایشان را بازرسی نمودند .

بعد از پیروزی شکوه مند انقلاب اسلامی فعالیت خود را بیش از پیش ادامه داد ابتدا در مسجد محل در ارتباط با نهاد های انقلاب همانند سپاه او از اولین کسانی بود که وارد بسیج شد و به قول خودش انگیزه عضویت در بسیج را این گونه توضیح می دهد: که هر شهیدی را نگاه کنی و به زندگی او توجه کنی مراحل رشد خود را از بسیج و پایگاه شروع کرد و وصیت کرده که جبهه و پشت جبهه را پر کنید و ما هم پیروان شهدا می باشیم و می خواهیم رشد کنیم .

در ارتباط با دوران زندگی این شهید باید به نقل از نگارنده باید افزود: حوادث فشرده پس از به ثمر رسیدن انقلاب خونین اسلامی یکی بعد از دیگری فرا رسید و این شهید بزرگوار در تمام این لحظه ها چهره ای موفق و مقاوم بود و در تمام حوادث اعم از درگیری با منافقین و گروه های ملحد و ماجرای لیبرال ها تحت توجیحات روحانیت در خط امام مهره ای ثابت بوده و با برخورد با این جریانات انحرافی یکی از افشاء کنندگان این خطوط انحرافی بود.
پس از شروع جنگ تحمیلی نیز این شهید گرانقدر که مقلد راستین پیر جماران خمینی کبیر در اجرای فرامین امام خود مبنی بر رفتن به جبهه بود پس از آموزش کوتاهی رهسپار جبهه های حق علیه باطل شد.
و در خصوص شهادت این بزرگمرد به نقل از نگارنده باید گفت : افسوس خیل میثم ها به دار عشق جانها باختند و بالاخره غلام رضا نیز که نزدیک به 5 سال در جبهه به جهاد ایستاده بود، درتاریخ 14 آبان ماه 65 در یک عملیات چریکی شبانه در منطقه عملیاتی فاو، در حالی که مامور بود برقومی که خورشید ایمان بر آنان غروب کرده بود بتازد، خود نیز به یکباره فرو ریخت و عشق وصال او را همچون شهابی تیر پرواز به سوی یاران به دیدار معشوق فرستاد .
در این ارتباط سرکار خانم تاجماه صالحی مادر شهید غلامرضا صالحی در گفت وگو با خبرنگار خبرگزاری بسیج از مسجدسلیمان در ارتباط با ویژگی های این شهید بزرگوار در گفت وگو با خبرنگار بسیج اظهار کردند: شهید ساده بود و صمیمی و دلش عاشورایی، او در بین رزمندگان چهره ای محبوب و منحصر به فرد، در بین دوستان مایه آرامش و غم خوار دیگران به شمار می رفت، قدرت بدنی و بازوان پر قدرتش و تبحر وی در فنون مختلف رزمی و انفرادی او را از دیگران متمایز ساخته بود.
در ادامه باید افزود با توجه به این که محله سرکوره ها (کوی شهید اسفندیار موسوی) مسجدسلیمان یکی از مراکز اصلی مبارزه با شاه بود و شاید تنها محله ای بود که چندین روز جاده اصلی روبروی محله را بر روی نیروهای ارتش و شهربانی بستند و مرکز اصلی مبارزه در این شهر بود و یکی از خانواده هایی که بیشتر نقش داشت خانواده این شهید بزرگوار بود در این خصوص این مادر بزرگوار در بیان یکی خاطرات دی ماه سال ۱۳۵۷ پرداخت و عنوان کردند: با توجه به اینکه کتاب های استاد مرتضی مطهری و دکتر علی شریعتی و پیام های امام توسط برادر بزرگ شهید علیرضا صالحی و سردار کریم پور از قم آورده شده بود و در خانه نگهداری و بین نیروهای انقلابی و مردم پخش می شد و معمولاً به وسیله ی برادر کوچکتر و بچه های محل که انقلابی بودند توزیع می شدند در بین همسایه ها دو نفر بودند که با ساواک همکاری می کردند و یکی از بچه های همسایه در خانه آمد و گفت دایی ام که کارمند ساواک است گفته امروز بعد از ظهر قرار است بیایند و خانه ی شما را تفتیش کنند و دنبال کتاب ها و نوار و اعلامیه های امام خمینی هستند که بچه ها بلافاصله کتاب ها و نوارها را به خانه ی عمه شان که در نزدیکی ما بود منتقل کردند و به آنها گفتیم که شما هم همانجا بمانید و از درب پشت خانه فرار کردند.
وی ادامه داد: غلام رضا تازه از درب اصلی خانه وارد شد که یک مرتبه یک ماشین کلانتری و یک ماشین شخصی با چند سرنشین با کت و شلوار و کروات وارد حیاط خانه شدند به محض ورود، یکی از همان لباس شخصی ها سیلی ای به غلام رضا که تازه در مقطع راهنمایی درس می خواند زد و من خودم را به روی پسرم انداختم و نگذاشتم او را کتک بزنند، آنها همه ی اتاق ها را گشتند و بعضی از وسایل را شکستند امّا چیزی پیدا نکردند و وقتی پدر غلام رضا آمد و فهمید که او را کتک زده اند با همان ساواکی درگیر شد، آنها که رو دست خورده بودند دور خانه را می گشتند و همه ی افراد که در نزدیکی بودند را کتک می زدند؛ همسایه ها که متوجه این وضعیت شدند مشغول جمع کردن سنگ شدند و با انداختن سنگ به نیروهای ارتشی و شهربانی باعث فرار آنها شدند.
خانم صالحی تصریح کردند: از همان موقع بود که جاده اصلی محل سرکوره ها را بچه های انقلابی بستند و به ارتشی ها که این طرف شهر بودنداجازه نمی دادند به کمک شهربانی بروند و در همین زمان بود که مسجدسلیمان اولین شهید خود را به نام سرکوره ها ثبت کرد و نامش کوی شهید اسفندیار موسوی شد.
این مادر بزرگوار در ارتباط با نحوه ورود این شهید به سپاه خاطر نشان کرد:بالاخره در اوایل سال 1362 وارد سپاه شد، لباس سبز پاسداری را بر تن کرد و در پرونده پرسنلی خود نوشت: «تا این لباس به خون آغشته نشود آن را از تن بیرون نمی آورم» و در این دوران بود که همواره در جبهه بود و کمتر در شهر دیده می شد،

وی ازدوران حضوراین شهید در جبهه اینگونه توضیح داد: در دوران جنگ غلام رضا اکثر اوقات جبهه بود و چند بار مجروح شد یک بار در گردان مالک اشتر بود که ترکش به گردن او اصابت کرد و مدت ها از درد به خود می پیچید مخصوصاً بعضی از شب ها که کم پیش می آمد که درخانه باشد می دیدیم چقدر درد دارد هرچند به روی خود نمی آورد. و وقتی می گفتم هنوز خوب نشده ای می گفت مادر خوبم من که بچه نیستم. یک بار هم ترکش پشت کمرش خورده بود و به اندازه ی یک توپ پینگ پنگ تو رفته بود و بعد از خارج کردن ترکش خود م آن را پانسمان می کردم ؛ خیلی قوی بود حتی آخ هم نمی گفت..
وی در خصوص فعالیت ورزشی این شهید عنوان کردند: شهید غلام رضا صالحی فوتبالیست تیم فوتبال دارائی و قدس و منتخب جوانان مسجدسلیمان بود وی سنبل جوانمردی و ایثار در میادین ورزشی بود ضمن اینکه در خصوص ویژگی های اخلاقی اش باید افزود با همه افراد خوب بود و همیشه می گفت: «من از همه کوچکتر هستم ... .»
این مادر شهید تاکید کرد: مسئولین مملکت و مردمی که در آرامش هستند بدانند که امثال ما مادران شهداء حتی یک شب با آرامش نخوابیده ایم، پس به انقلاب و مردم خیانت نکنید یادتان باشند فرزندان ما از ساواک کتک خوردند، با منافقین مبارزه کردند، جهاد کردند، ترکش خوردند و بالأخره در خون خود غلطیدند.

 

درابتدای برگی از دفتر یادداشت این شهید بزرگوار این جمله نوشته شده است : سرسبزی مزرعه اسلام از شهادت این گلگون کفنان است

 

وصیت نامه پاسدار شهید غلامرضا صالحی :

با درود به بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و مردم شریف و قهرمان پرور ایران، وصیتم به دوستان و برادران این است که قرآن را سرلوحه زندگی خود قرار دهند، من آگاهانه این راه را انتخاب کردم چرا که خون سرخ شهیدان از هابیل تا حسین (ع) و از حسین (ع) تا شهدای جنوب و غرب ایران صدایم می زنند برای چه نشسته ای؟!
ما در عصری زندگی می کنیم که ظلم سراسر جهان را فرا گرفته ما باید آنقدر خون بدهیم و آنقدر شهید بدهیم تا اسلام عزیز با ظهور مهدی موعود(عج) پیروز شود و قسط و عدل الهی در سایه توحید بر قرار گرد

این شهید بزرگوار در عشق وصال چنین می گوید:

«من همچون شهیدان آن گلوله سرخ را دوست میدارم که قلبم را سوراخ سوراخ کند، و آن خمپاره و ترکش را دوست میدارم که پیکرم را پاره پاره کند؛ چرا که از این خاک دان پست رهایی می بخشد و به معبودم می رسم.»

 

ارسال نظرات
پر بیننده ها