تبریز- در بخشی از خاطرات پرستار تبریزی دوران جنگ آمده است؛ ساعت سه شب پیش از عملیات پیروزی خرمشهر در گوشه از راهرو دعای توسل را بادلی شکسته خواندم.
کد خبر: ۹۴۳۴۲۶۶
|
۰۲ خرداد ۱۴۰۱ - ۰۰:۲۰

به گزارش خبرنگار خبرگزاری بسیج از آذربایجان شرقی، زنان در دوران دفاع مقدس از نمونه های بارز مقاومت و ایستادگی بودند که در سنگرهای محتلف پشتیبانی به یاری رزمندگان شتافتند تا به خوبی فریاد کنند که «چو ایران نباشد تن من مباد».

زهرا حسین زاده از جمله این بانوانی است که جدا از فعالیت ایشان در پیش از پیروزی انقلاب، وقتی خاطراتشان را ورق می زنیم می بینیم با عزمی راسخ در بیش از یازده عملیات حضور داشته است که عملیات بیت المقدس که منجر به آزادسازی خرمشهر شد نمونه آن است.

آنچه می خوانید برشی کوتاه از خاطرات این پرستار ذوران دفاع مقدس از آن دوران است که به مناسبت سوم خرداد سالروز آزادسازی خرمشهر فقط به این بخش از دوران دفاع مقدس پرداخت شده است؛

در عملیات آزادسازی خرمشهر مجروحان نیاز به مراقبت های ویژه و حمام داشتند به طوری که خودشان می گفتند دوماه و نیم است به حمام نرفته اند و 25 روز بود به بدنشان آب نخورده بود. در چنین شرایطی نقش خواهران امدادگر بسیار مهم بود، علاوه بر امدادگری با زحمت بسیار صبح تا شب لباس این رزمنده ها را می شستند و وصله می زدند و تحویل رزمنده ها می دادند.

در بیمارستان شهید بهشتی مجروحی 17 ساله به اسم علی اثنی عشری بود که او را اسیر گرفته بودند و علاوه بر زدن تیر به شانه اش، تیر خلاص به قلبش زده بودند که این تیر خوشبختانه به ریه اش خورده بود و او با حبس نفس خود، عراقی ها را از مرگ خویش مطمئن کره بود. سپس مسافت شش کیلومتری را به صورت سینه خیز تا بیمارستان آمده بود که پس از عمل جراحی در بخش بستری شد.  این نوجوان به قدری از قرآن با فصاحت و بلاغت سخن می گفت که همه دوست داشتند در فرصت های به دست آمده پای صحبت های او بنشینند، شیرین صحبت می کرد پس از بهبود در عملیات رمضان دوباره از چند ناحیه زخمی شد.

در عملیات آزادسازی خرمشهر در نقاهتگاه های ورزشگاه تختی مجروحان زیادی داشتیم. خانم ها ملافه های گلدوزی شده به بیمارستان می آوردند. شگفت آور اینجاست که با وجود تعداد کم ملافه ها هیچ رزمنده ای در ملافه مجروح قبلی نخوابید. این ها از معجزات الهی بود که ملافه های کثیف توسط خواهران در محل شستشو و تحویل داده می شد.

برای پانسمان هیچ وقت باکس گاز(محل نگهداری گاز پانسمان ) را خالی ندیدیم. با داروی مختصری به همه می رسیدیم و حتی برای راهشان هم دارو می گذاشتیم. سپاه به تعداد 700نفر کمپوت در اختیار رزمندگان گذاشته بود ولی به برکت الهی این کمپوت ها قوت یک ماه مجروحان شد و اضافه آن را هم به سپاه برگرداندیم.(مجروحان به علت کمبود کمپوت، آن ها را به همدیگر تعارف می کردند)

ساعت سه شب پیش از عملیات پیروزی خرمشهر فرصت کردم و در گوشه از راهرو دعای توسل را بادلی شکسته خواندم و با امید پیروزی خوابیدیم و نذر کردم اولین نفری باشم که شیرینی در بین رزمنده ها پخش کنم.

فردای آن روز ساعت یک ظهر خرشهر آزاد شد رزمنده ها شادی می کردند و من هم با دوربینم این لحظه ها را شکار می کردم صبح ساعت هشت از راننده خواستم برای ادای نذرم شیرینی بخرد که گفت اصلا شیرینی در قنادی ها نمانده است بالاخره از هر جایی که شده بود مقداری شیرینی تهیه و در بین مجروحان و رزمنده ها پخش کردم.

به علت زیادی مجروحان نه تعویض شیفت، نه تغذیه و نه رفع خستگی برایمان مقدور نبود و 24ساعت رسیدگی به مجروحان(پانسمان کردن، دارو دادن، بهداشت آن ها، خوراک، ترخیص و پذیرش) کار ما بود، رزمنده های مجروح که شاهد اعمال ما بودند پس از رفتنشان نامه هایی می نوشتند که چکیده آن اینگونه است: (البته برای تبرک،این نامه هارا کپی می کردیم و نگه می داشتیم)

«شما فرشته اید، زمینی نیستید، شما زینب وار ایثار می کنید ما فکر می کردیم کار بزرگی می کنیم، اما کار ما در مقابل کار شما هیچ است».

البته این شکسته نفسی آنها را می رساند حتی مجروحی بود که می گفت من فکر می کردم اینجا که زخمی هستم غریبم، ولی با وجود پرستاری های مادرانه شما، احساس غربت نمی کنیم.

 

رقیه غلامی

 

ارسال نظرات