مردان به ظاهر كوچكي كه بزرگند
اینکه بوی پونه های کنار رودخانه از همه تعلقات رهایم می کرد و خنکای نسیمی که از میان گندمزارها در پیچش خود به سمت درختان تبریزی سرشار از بودنم می ساخت؛ حسی است که هر سال با فرا رسیدن تابستان و آغاز تعطیلات ناگاه ذهنم را به سمت خاطراتم می کشد، خاطراتی که از دوران کودکی آن را دوست داشتم و بهتر است بگویم به ارث برده ام و هر سال یادآوری آن لحظات خوشی را برایم رقم می زند.
تابستان با همه خصوصیات خاصی که دارد، ویژگی مهمش برای من همین اوقات فراغت و گذراندن آن کنار طبیعت بود که علاوه بر شرکت در طرح تابستانی موجب می شد روزهای خوبی را تجربه کنم اما هنوز حسرت دوستانم که نمی توانستند به علت برخی مشکلات با من باشند سخت پریشان خاطرم می سازد.
با همین افکار در کلنجار هستم که ناگهان نوجوانی 12 یا 13 ساله ریز نقش، ذهنم را از این همه خیالات و خاطرات به طرف خود معطوف می کند، نوجوانی که هنوز شانه های کوچکش آن گونه که باید ورزیده باشند نیست اما چه مردانه دست به کار شده تا شاید بتواند باری از دوش خانواده در این تعطیلات بردارد و كمي از خرج و مخارج تحصیلي خود را برای سال آینده پس انداز کند.
چند قدم جلوتر رفتم تا با او صحبتی داشته باشم اما جرات نکردم، پرسیدن ندارد وقتی خانواده هایی دغدغه نان شبشان همه ساعات روز و شبشان را فرا گرفته دیگر فرصتی نيست که بتوانند برای کودکان و نوجوانان خود برنامه ریزی کنند که فرزندانشان اوقات فراغت خود را با کلاس های آموزشی، تقویتی، برنامه های تفریحی و حتی مسافرت با خانواده پر کنند.
با آغاز تعطيلات به خصوص تعطيلات تابستاني همیشه از نهادها و رسانه ها می شنویم برای تعطیلات تابستان و اوقات فراغت سفر خوب بوده و مسافرت خانوادگی صفای خود را دارد، کلاس هاي آموزشی، هنری، تفریحی و تقویتی بستر مناسبی است برای ارتقای سطح علمی و آموزشی کودکان و نوجوانان تا استعدادهایشان شکوفا شود اما دریغ که هیچوقت از خود نپرسیده ایم که چرا با شروع تعطیلات، مدارس و خیابان ها با این همه دست فروش کودک و نوجوان روبروست و چرا نوجوانان کم سن و سال مجبورند با جسمانی نحیف، بار سنگین کارگری را بر دوش بگیرند.
جامعه شناسان علل همه این معضلات را فقر فرهنگی خانواده ها و یا فقر مالی آنها بیان می کنند، هر چند در این میان عده ای هستند با وجود مشکلات بسیار و نداشتن مال و دارایی، با همه توانی که دارند تلاش می کنند و با به آب و آتش زدن خودشان، شب و روز را به هم گره می زنند تا مبادا آب توی دل فرزندانشان تکان بخورد اما عده ای هم هستند که مجبورند فرزندان خود را به کار دستفروشی و کار در کارگاه ها و کارگری بگمارند تا کمک خرجی داشته باشند و در کنار آنها هستند کسانی که به خاطر رفاه و متمول بودن، با ثبت نام فرزندان خود در برخی از کلاس ها، آن ها را از سر خود باز می کنند تا به امورات دنیوی خود برسند.
آنچه در این موضوع بیشتر به چشم می خورد سخنان متولیان آموزش و پرورش و از این قبیل نهادهاست که با فرارسیدن تعطیلات آنها را به فکر فرو می برد تا فکر برنامه ای باشند و عده ای هم در این میان تئوریسین های خوبی از آب در می آیند.
چرا هیچ موقع این برنامه صورت نمی گیرد که مربیان مدارس و آموزشگاه ها اطلاعات درست و دقیقی از دانش آموزان و وضعیت خانوادگی آنها داشته باشند و نسبت به آن برنامه ریزی و سیاست گذاری كنند مگر نه این که آموزش و پرورش در کنار خانواده از جمله مهم ترین نهاد های اجتماعی برای تربیت افراد جامعه است.
ساعتی است که در این افکار غوطه ورم و نوجوان ریز نقش همچنان مشغول جابه جایی مصالح ساختمانی و کار!
همراه با آرزوهای خوب برای کودکان ایران اسلامی از آن محل دور می شوم اما فکر این که این گونه کودکان و نوجوانان نه تنها در تابستان از هیچ تفریحی برخوردار نمی شوند و هیچ حس خوبی را کنار رودها و کوه ها مزمزه نمی کنند چون غربتی عجیب بر شانه هایم سنگینی می کند اما فکر این که این مردان کوچک مردانه بار زندگی را با خانواده سهیم می شوند خوشحالم می کند و به حضور چنين مردان كوچك بلند همتي فخر می ورزم، چرا که از این قسم مردان کم نبودند که توانستند با کارکردن از همان آغاز نوجوانی به رتبه های علمی بالایی دست یابند.
به فلکه دانشگاه که می رسم، نگاهم میخکوب می شود، پشت چراغ قرمز می ایستم، پسرک گلفروش ...
رقیه غلامی