به گزارش خبرگزاری بسیج، گفتن از امام رضا(ع) در حد و توان واژگان نیست، اما با وجود این اشعار بسیاری طی سالها تلاش کردهاند تا به وصف جمالی از صفات اامام خوبیها بپردازد؛ تلاش قطرههای برای رسیدن به دریا. هر چند سخن گفتن از اولیاالله دریایی است که در حجم اندک و ناتوان شعر جای نمیگیرد، اما شاعران تلاش کردهاند تا از این دریا به حد خود برگیرند.
ادبیات فارسی از سرآغاز مزین به نام ائمه اطهار(ع) بوده است، این امر هم در دیوان شاعران سیعی و هم در میان سرایندگان اهل سنت قابل دیدن است. در سه دهه انقلاب به دلیل ایجاد فضای گسترده و دینی، شاعران بسیاری در حوزه ادبیات آیینی کار کرده و قلم زدهاند. در میان اشعار آیینی این سالها شعر عاشورایی و سپس شعر رضوی از نظر کمیت در اوج هستند؛ هر چند شاید زیباترین سرودههای آیینی را هم بتوان در این حوزه جست.
اظهار ارادت شاعران فارسیزبان به ساحت مقدس علی ابن موسیالرضا(ع) پیر و جوان نمیشناسد. هر کس که محبت حضرت شمس الشموس نصیبش شد، زبان به مدح سرورش گشوده است. رضا اسماعیلی، از شاعران آیینی کشور، در آستانه میلاد مبارک امام رضا(ع)، 20 رباعی جدید در وصف سیره ایشان سروده است. رباعیهای اسماعیلی برگرفته از این حدیث رضوی است که فرمود: علم گنجینههای کمال است و کلیدهای آن گنجینهها پرسش کردن است. (الحدیث .جلد 2 . صفحه 1)
1
همواره در اندیشۀ پُرسیدن باش
دلباختۀ بصیرت و دیدن باش
با لهجۀ معرفت از «او» صحبت کن
عالِم به حقیقت پَرستیدن باش
2
تردید مکن، سوال چیز خوبیست
عالِم شدن و کمال، چیز خوبیست
بال است برای اهل عرفان پرسش
در چشم پرنده، بال چیز خوبیست
3
عارف نشدی، کمالِ پُرسیدن را
شاعر نشدی، خیالِ پُرسیدن را
در جان تو نور پرسشی روشن نیست
پیداست عزیز ! حالِ پُرسیدن را ... ؟!
4
نورانی و رو سپید بر میخیزی
چون خندۀ صبح عید بر میخیزی
امروز اگر خردنشینی، فردا؛
در محضر «او»، شهید بر میخیزی
5
حیف است ز نور عقل، غافل ماندن
در خواب عمیق جهل، در گِل ماندن
با لهجۀ روشن خِرد، هستی را
عیب است نپرسیدن و جاهل ماندن
6
حیف است به شاخه، سیب نارَس باشی
همسایه خار و همدم خس باشی
طاووس هزار جلوهای، انسانی
حیف است که همنشین کرکس باشی!
7
گر در صف اهل طاعتی، اندیشه
گر مشتری سعادتی، اندیشه
برتر بُوَد از عبادت صد ساله
در دیدۀ دوست، ساعتی اندیشه
8
تر کن لبی از زلال اندیشیدن
روشن شو تو از خیال اندیشیدن
در گوش دلت بلند و پابرجا باد
همواره صدای بال اندیشیدن
9
احساسِ بدون عقل، خُسران دارد
انسان جَهول، میل عُصیان دارد
بیدیدۀ معرفت، محبت کور است
شیداییِ محض، طعم شیطان دارد
10
خوبست به نور عقل، برتر باشی
از خندۀ روشنی مُعطر باشی
«تردید» و «سوال»، والدینت باشند
با حکمت و معرفت ، برادر باشی
11
تا با ظلماتِ جهل همپیمانی
همسایۀ غول و همدم دیوانی
با عقل نشین و معرفت آیین شو
گر طالب روشنایی انسانی
12
در عالَم خاک، تشنۀ حکمت باش
با پیر خِرد، انیس و همصحبت باش
انسان بطلب، ز دیو و دَد هجرت کن
همزاد فرشته و پری طلعت باش
13
نور است خدا، تو نور باید باشی
از ذلت جهل، دور باید باشی
«ن والقلم ... » است آیۀ دین، یعنی:
با عقل تو جفت و جور باید باشی
14
ای حضرت عشق، حضرت اندیشه!
در مزرع معرفت تو داری ریشه
بر نور قسم، وارث خاتم، آدم!
جز زمزمه عقل، نداری پیشه
15
اسلام حقیقت است و قرآن نور است
از جهل و خرافه، بینهایت دور است
با این همه، عقل همچنان مظلوم است
در دین خِرَد نشان ما، مهجور است!
16
اسلام، حقیقتی خِرد آیین است
از حضرت عقل، شیوهاش تمکین است
با جهل و خرافه و تحَجُر در جنگ
دارای نگاه پاک روشنبین است
17
اسلام به جز ظهور دانایی نیست
جز مهر و سلام و عشق و زیبایی نیست
از جهل و خرافه و خشونت دور است
جز جلوه نور عقل و بینایی نیست
18
در رخوت جهل، میشوی بیمایه
با ظلمت دیو، میشوی همسایه
گر طالب روشنایی انسانی
باید بشوی تو با خِرد همپایه
19
یا نور! مدد کن که مسلمان باشم
آیینهای از تبار سلمان باشم
از ظلمت غول و دیو و دَد برگردم
در پرتو نور عشق، انسان باشم
20
یا نور! ز دل مراقبت میخواهم
چون آینه، حُسن عاقبت میخواهم
بیمعرفت تو، بنده بودن سخت است
یک جُرعه شراب معرفت میخواهم