خبرهای داغ:
درس اخلاق آیت‌‌الله قرهی

خزائن خداوند کجاست/ خصلتی که باید از شیطان آموخت

کد خبر: ۸۵۹۳۵۷۱
|
۲۳ آبان ۱۳۹۴ - ۱۱:۰۹

به گزارش خبرگزاری بسیج، آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع مراقبه با محوریت «خواطر شیطانی» پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

*تفاوت خواطر شیطانی و نفسانی

حسب آیات شریفه قرآن کریم و مجید الهی و روایات شریفه، درگیری دائمی بین فجور و تقوا، تا لحظه مرگ وجود دارد. هنر اولیاء خدا این است که بر این فجور به‌واسطه تقوا که همان عقل سلیم است، غلبه پیدا می­کنند. لذا آن‌ها که عاقل هستند، به معنای حقیقی راه نفوذ بر جایگاه شیطان و فجور را می‌گیرند که این جایگاه نفوذ، خواطر است.

این که نفس دون، اعداء عدو همه وجود انسان را به‌ واسطه خواطر نفسانی و شیطانی به سیطره خودش در می‌آورد و شیطان بیرونی؛ ابلیس و ایادی آن، به‌ واسطه همین دشمن درونی، اعداء عدو، غلبه بر همه اعضاء و جوارح می­‌کنند، اولیاء خدا تبیین می‌فرمایند: اوّل مبحث، همین نفوذ بر قلب و بر ذهن است، آن هم به طریق خواطر، که اگر این خواطر کنترل شد، همه مطالب کنترل می‌شود. لذا اینکه ما در این مبحث توّقف کردیم و مطالبی را داریم بیان می­‌کنیم، علّت آن همین است.

اولیاء خدا نکته‌­ای را بر اساس آیات و روایات شریفه تذکار دادند و آن اینکه اوّلاً فرق بین این خواطر نفسانی و شیطانی چیست، ثانیاً راه مقابله با نفوذشان چیست که این نکته بسیار مهم است.

اعاظم، بزرگان و اولیاء خدا در این تقسیم‌بندی، این نکته را اشاره کردند که نفس در این خواطر می­‌کوشد و تا به مقصد و هدف نرسد، دست‌بردار نیست؛ یعنی پافشاری و الحاح، خصوصیّت آن است. اتّفاقاً خواطر شیطانی این است که او را تشویق می­‌کند که حتماً جلو برو و حتماً به آنچه که دلت می­‌خواهد و طلب می­‌کند، دست پیدا می­‌کنی. به تعبیر دیگر، ابزاری می‌­شود برای خواطر نفسانی و می­‌رود تا آنجا که به مقصد برسد و پافشاری هم می­کند. منتها اگر نشد، یک خصوصیّتی که در خواطر شیطانی است، این است که وسوسه‌گر قوی است و می‌گوید: می‌توانی.

*شباهت‌های جبهه حق و باطل!

جالب است، اولیاء تمثیل زیبایی زدند، بیان کردند: اینکه پروردگار عالم، عالم را به دو حزب شیطان و حزب خدا، جبهه حق و جبهه باطل تقسیم کرده است، در هر دوی این عوالم، امر به استقامت است. خیلی عجیب است، پروردگار عالم امر به استقامت می‌فرمایند: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْت»‏ و یکی از خصائص وسوسه هم در خواطر شیطانی این است که به نفس دون در این خواطر نفسانی، به‌واسطه این وسوسه که می­توانی، تبیین به استقامت می­کند. عجیب است هر دو جبهه این نکته را دارند.

همان‌طور که هر دو جبهه هم، چه جبهه حق؛ حزب الله و چه جبهه باطل؛ حزب الشیطان، چه پروردگار عالم که دعوت می­کند و چه شیطان ملعون که دعوت می­کند، هر دو از باب حب وارد می­شوند که این هم یک نکته بسیار عجیب است.

اولیاء خدا می­‌گویند: شیطان می‌­داند که آن خمیر مایه انسان از چه چیزی تشکیل شده و ذوالجلال و الاکرام او را در چه بستری خواسته و تبیین کرده و لذا او هم از همین‌ها استفاده می­کند، نه از چیز دیگر. خیلی عجیب است، فرمود: «هل‏ الدّین‏ إلّا الحبّ‏» آیا دین به جز محبّت است و فرمود: «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ». اتّفاقاً شیطان هم از همین حب استفاده می­‌کند؛ یعنی هر آنچه که پروردگار عالم خواست؛ یعنی حب، از همان حب، شیطان ملعون بهره‌برداری می­کند، منتها این سمت، حبّ فی‌الله است، حبّ بالله و حب مِن‌الله است که هر کدام معانی خاصّ خودش را دارد و فی ذاته همه در بستر حب است، آن طرف هم همین‌طور است، از قاعده حب استفاده می­کند، منتها حبّ به دنیا، «حب‏ الدنیا رأس‏ کل‏ خطیئة» . از حبّ به ظواهر و مطالب فانیّه استفاده می‌کند، منتها اسّ و اساس در وساوس شیطانی و خواطر شیطانی، وسوسه است؛ چون شیطان خودش کاری نمی­کند؛ یعنی اصلاً کاری از او برنمی­آید که انجام دهد. این را بدانید و اشتباه تصوّر نکنید که شیطان کاری می­کند، اصلاً کاری از او برنمی­آید که انجام دهد.

لذا جالب است، همان‌طور که هادیان الهی از جنس ما هستند، ایادی شیطان ملعون که فرمود: «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس»، آن‌ها هم از جنس ما هستند. هر دو هم از یک بستر، بستر حب استفاده می‌کنند و هر دو هم دعوت به استقامت می‌کنند؛ «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْت»‏، پروردگار عالم می‌گوید و اتّفاقاً شیطان هم همین را بیان می­کند که استقامت کن، به نتیجه می‌­رسی. منتها همان‌طور که می­‌دانید یک فرق است، فرق این است که صورت ظواهر اعمال به دست من و شماست، امّا آنجا نصرت مِن ناحیه‌الله است و همه چیز خود خداست «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى». افعال و کردکار را خدا عنایت کرده که انسان توفیق آن را دارد. اولیاء خدا این را بیان می­کنند که این توفیق اگر مِن ناحیه‌الله نباشد، اصلاً میسور نیست و محقق نمی­شود، انسان پیروز نمی­شود، امّا اینجا شیطان نیست.

لذا فردای قیامت هم در آن محاجّه‌­ای که بین انسان و ابلیس می­‌شود، شیطان می‌گوید: من نبودم. تنها کاری که آن ملعون می‌­کند وسوسه است و در این خواطر شیطانی، کار شیطان وسوسه است، این که جدّی به انسان بگوید: می­‌توانی امّا افعال و کردار و اعمال از ناحیه خود انسان است. این خود انسان است که گرفتار می­‌شود.

شیطان به‌ واسطه وسوسه به کردار، رفتار و سکنات انسان ورود پیدا می‌­کند و نفس دون آن را عملیاتی می‌­کند؛ چون می­‌داند ذات بشر به این است که «لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى» نیست برای انسان الّا به آن چیزی که سعی و کوشش کند. لذا می‌داند باید استقامت کند، الحاح دارد و برای رسیدن به مطلب پافشاری می­‌کند. همان‌طور که مؤمنین همین‌طورند، می­‌دانند ذات انسان این‌گونه است و شیطان هم چون از همین ذات باخبر است، بهره‌مند است و بهره­‌مندی او به این است که مدام وسوسه کند، بگوید: می­‌شود، نشد نداریم و او را مبتلا و گرفتار کند. این یک نکته بسیار بسیار مهم است.

منتها در باب وسوسه؛ چون می‌­خواهد او را به هر طریقی که شده گمراه کند، اگر یک جاهایی دیدید یک کسی بعد از پافشاری به آن نتیجه به ظاهر نرسید، راه دیگری را به او نشان می­دهد؛ یعنی این‌طور نیست که دست‌بردار باشد. کما اینکه ظاهر امر این است که خلقت جن هم همین حال را دارد مصرّ است و اصرار به این مطلب دارد.

*مجاهد نستوه در بدی­‌ها

لذا اولیاء خدا می­‌گویند دو چیز را از شیطان یاد بگیرید؛ یکی اینکه شیطان خستگی‌ناپذیر است، اصلاً خسته نمی­شود، به تعبیری شیطان هم یک نوع مجاهدت دارد، مجاهد نستوه است، منتها در بدی‌­ها، پلشتی­‌ها و زشتی­‌ها. اصلاً خسته نمی‌­شود و دست‌بردار نیست. قسم هم خورده که دست‌بردار نیستم. عجیب است، خودش می­‌گوید: من گاهی بر سر راه می­نشینم و با طرق مختلف وسوسه می‌کنم و به ایادی و سپاه خودم هم یاد می­‌دهم که «و لا تیأسوا الّا بالموت» مأیوس نشوید مگر این که مرگشان برسد؛ یعنی تا آن لحظه‌ای که مرگ هست، ما هستیم، من شیطان هستم و سپاه من هست. منتها اگر به این طریق نشد، از طریق دیگر وسوسه می­‌کنند. یک طریقی را می­­‌بیند، امتحان می­‌کند، آزمایش می­‌کند، نشد از طریق دیگر.

در دوران جوانی به طریق نعوذبالله، شهوت، بعد به طریق مال، بعد به طریق فخر، به همین که قرآن می­فرماید: مال و بنون،‏ فرزندان، گاه از طریق سواد که ظاهراً می­‌گوییم علم که من مصرّم بگویم سواد؛ چون «الْعِلْمُ‏ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاءُ». نور با ظلمت متفاوت است، نور که نمی­‌تواند در آن انحراف باشد. سواد سوده است، سیاهی­‌هاست که می­‌خوانیم، امّا علم نور است، پس نمی­‌تواند در آن انحرافی باشد. اگر انحراف هست در سواد است، ولی ما اسم علم بر آن گذاشتیم. پس آنچه که همه ما می­‌خوانیم سواد است و لذا انحراف هم در آن هست. فقه آن سواد است. مگر نبود که به ظاهر مرجع هم بود، امّا اوّل انقلاب در مقابل امام راحل عظیم‌الشأن ایستاد. در زمان طاغوت، آیت‌الله العظمی گلپایگانی فرموده بودند: این فرد اگر ضرر به اسلام نزند هیچ نفعی برای دین ندارد. ایشان آن شخص را شناخته بود.

لذا فقه، اصول، مکانیک، متالوژی، جبر، آنالیز و ...، همه این‌ها سواد هستند و علم نیستند. اتّفاقاً اینجاست که شیطان از همین علم، از همین سواد سوء استفاده می­‌کند. پس به طرق مختلف می­‌رود، اگر اینطور شد به این طریق، اگر آن طور شد به طریق دیگر.

*تا دم مرگ در خطر هستیم

لذا تفاوت خواطر نفسانی و شیطانی این است که در خواطر نفسانی، انسان مصر می‌شود و با فشار و الحاح می‌خواهد به آن قضیه برسد. امّا خواطر شیطانی‌ این‌گونه است که او را دائم ترغیب و وسوسه می‌کند که اگر شد، شد، اگر نشد، راه دیگر جلوی او می­گذارد و به او می­‌گوید تو می­‌توانی و تا او را زمین­‌گیر نکند، دست برنمی­‌دارد، الّا بالموت؛ یعنی مگر اینکه طرف بمیرد که در آن روایت هم داریم که دم مرگ هم می­‌آید و او را به تشکیک می­‌اندازد و ایمان او را ضعیف می­‌کند.

لذا می­‌دانید دعای عدیله، یکی از دعاهایی است که بیان می­‌کنند بالای سر محتضر، موقع سکرات بخوانید. این دعا یک دوره تبیین معارف به او است. حتّی اینکه بیان کردیم تلقین چند مرحله دارد، اتّفاقاً یک تلقین، قبل از این تلقینی است که وقتی در قبر می‌گذارند، برای میت می‌خوانند. بعضی باید هوشیار باشند و این تلقین را بالای سر میّت بخوانند، تازه اگر کسی اطراف انسان باشد. یک موقع انسان در بیابان می­‌میرد یا در دریا غرق می­‌شود و ... که خیلی سخت است. ولی شیطان، آن طوری که پروردگار عالم او را آزاد گذاشت، همه جا هست و قسم خورد که «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین»‏، همه را به اغوا می­‌کشم، «إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصین»، مگر مخلَصین. نفرمود: مخلِصین. بیان کردیم که در آن روایت فرمود: «و المخلصین فی خطر عظیم» مخلِصین هم در خطر عظیم هستند.ِ این یک هشدار است و انسان باید مواظب باشد.

ابوالعرفا، آیت‌الله العظمی ادیب می‌فرمودند: چند چیز را انسان باید هر روز مرور کند. یکی این روایت را که بدانید باید اتصال باشد و اگر اتصال نباشد، وساوس شیطان ملعون گرفتارتان می­‌کند و آن روایت این است که «لکل شى‏ء معدن و معدن‏ التقوى‏ قلوب‏ العارفین‏»، برای هر چیزی معدنی است، معدن طلا، نقره، ذغال سنگ و ... و معدن تقوا، قلوب عارفین است. اینکه انسان بداند باید آنجا متصل شود و در حصن حصین قرار بگیرد. یک روایت هم همین که «الناس کلهم هالکون الا العابدون و العابدون کلهم هالکون الا العالمون و العالمون کلهم هالکون الا العاملون و العاملون کلهم هالکون الا المخلصون و المخلصین فی خطر عظیم»، همه مردم در هلاکتند، الّا آن‌هایی که عبادت می‌­کنند و همه آن‌هایی که عبادت می­‌کنند، در هلاکتند، الّا عالمان و عالمان هم در هلاکتند، الا عاملان، آن‌هایی که اهل عملند - علم بدون عمل بدتر است، وزر و وبال می­‌شود و گرفتاری و مسئولیت تو را بیشتر می­‌کند و تو را زمین‌گیر می­‌کند -  و عاملان هم در هلاکتند، مگر آن‌ها که مخلصند.

راجع به مخلص در مباحث اخلاص و ریا، مفصل بحث کردیم. در کتاب شذرات هم معارفی است که بسیار عجیب است. مخلص یعنی می‌­خوابد، بلند می­‌شود، می­‌خندد، رحم می‌کند، خشم می­‌کند و ...، همه برای خدا است و هیچ کس در آن شریک نیست. نه نگاه می­‌کند که چه کرده است، نه سلام و صلوات برایش مهم است و نه لعن و نفرین؛ چون فقط برای خدا کار می­‌کند و همه چیزش برای خدا می­‌شود. جز پروردگار عالم هیچ کس را نمی‌بیند. تازه چنین کسی که مخلص است، می‌فرمایند: «فی خطر عظیم». کسی که همه چیزش برای خدا باشد، عشق‌ورزی و محبتش، همه مطالبش برای خدا باشد، آن‌وقت او در خطر عظیم است.  

این‌طور نیست که فکر کنید با دو رکعت نماز و با دو تا ذکر و ... است. شوخی بردار نیست. اگر بخواهیم واقعاً به مقام انسانیت و آن مقام حقیقی تقوا برسیم و رشد کنیم، آن‌طور که اولیاء خدا بودند، بشویم، خطر دارد.

لذا بارها بیان کردم، عزیزان! بدانید و به ذهنتان بسپارید که هیچ موقع ذوالجلال و الاکرام نمی­خواهد که فقط آیت‌الله العظمی بهجت باشد. پروردگار عالم می­‌خواهد همه انسان‌ها این‌طور باشند؛ چون همه مخلوق خودش هستند و فرقی نمی­‌کند. باور می­‌کنید که پروردگار عالم نمی­‌خواهد که شمر باشد! ولی چه کرد که شمر شد؟ این اصلاً دور از عقل است که پروردگار عالم بخواهد شمر، شمر باشد و یا یزید باشد، نه اینکه اصلاً دور از عدالت پروردگار عالم است و دیگر اصلاً گناهی برای آن‌ها نیست. اگر آن‌طور فکر کنیم، دیگر نعوذبالله شمر و یزید گناهی ندارند؛ چون خود خدا خواسته که این‌ها این‌طور باشند، پس چه گناهی دارند؟! خداوند می‌خواهد همه، شیخنا الاعظم، حضرت مفید باشند، منتها دیگر اینجا دنیای عمل است و اختیار با ماست. ذوالجلال و الاکرام تبییین حق و باطل را کرده است و هادیان الهی را فرستاده تا بشارت و انذار دهند و این دیگر ما هستیم که چه می­‌کنیم و می­‌توانیم این طرف باشیم یا آن طرف.

*این ذکر را دائم بیان کنید

لذا خواطر شیطانی این است که از او کاری بر نمی‌آید و فقط وسوسه­‌گر عظیم است. اگر بداند انسانی که مصر است این کار را انجام بدهد و نتوانست، می‌گوید نگران نباش، راه دیگری هست. از مال نشد، بنون هست، از این نشد فخر به علم هست. رها نمی‌­کند. یکی دو تا نیست که فکر کنیم رها می­‌کند.

اولیاء خدا ذکری را بیان کردند که بسیار مهم است و فرمودند: دائم بیان کنید و آن اینکه وجود مقدّس امام جعفر صادق(ع) فرمودند که بگویید: «تَوَکَّلتُ علی الحیِّ الّذی لا یموت و الحمدللّه الّذی لم یَتَّخِذ صاحبةً و لا وَلَداً و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولی مِن الذُّلِ و کَبِّرهُ تَکبیراً». همراه با ذکر «لا حول و لا قوة الّا باللّه العلی العظیم». قبل و بعدش هم یکی «لا اله الّا اللّه» بگویید و دیگر اینکه ابتدا و انتهایش را هم صلوات بر محمد و آل محمد بفرستید.

اولیاء خدا سرّی را بیان کردند که می‌فرمایند: علّت اینکه این‌ها باید برای خودش تکرار شود، این است که خیلی از مواقع ما خودمان نمی‌توانیم. وقتی می­فرماید: «و المخلصین فی خطر عظیم»، آیا واقعاً ما می‌توانیم؟!

لذا این اذکار خیلی عجیب است. اس و اساس حقیقی هر ذکری این است که انسان خودش را در محضر ذوالجلال و الاکرام قرار دهد. «اعوذ باللّه السمیع العلیم من همزات الشیاطین و اعوذ باللّه ان یحضرون انّ اللّه هو السمیع العلیم» هم ده مرتبه قبل از طلوع آفتاب و ده مرتبه قبل از غروب آفتاب بیان شده است. بعضی از اولیاء خدا فرمودند: طی روز هم صد بار بگویید که خیلی مؤثر است.

می­‌دانید دلیل این تبیین اذکار چیست؟ دلیلش این است که ما بگوییم خودمان به تنهایی نمی­توانیم. درست است که عند الاولیاء جلوات دنیا هیچ و پوچ است، امّا عند الاولیا است. امثال من بیچاره که نمی­‌توانند. لذا این اذکار، سرّش این است که ما به زبانمان داریم می‌گوییم و در قلبمان هم این است که «لا حول و لا قوة الّا باللّه» هیچ حول و قوه‌­ای نیست، مگر از ناحیه تو. من قوّت و قدرت ندارم و توکلم به توست، حتّی به مراقبه.

مراقبه باید دائمی باشد. خاطرتان باشد همان طور که شیطان به ایادی­اش می‌­گوید که تا دم مرگ دست بر ندارید، من و شما هم باید تا دم مرگ مراقبه داشته باشیم. لذا تنها چیزی که اولیاء خدا می­‌گویند: مرحله بعدی ندارد، مراقبه است.

اولیاء خدا بیان می­‌کنند: تنها چیزی که اول باید باشد، تخلیه است که باید درونش را از زشتی‌ها، پلشتی‌ها و رذایل تهی کند، بعد تحلیه، بعد تجلیه که تجلی پیدا می­‌شود. در تخلیه رذایل، باید روحت را از همه رذایل تخلیه کنی تا آخر عمر. تنها چیزی که مرحله بعد ندارد، بلکه همه چیزها در همین بستر است، آن هم در این ظرف وجودیش هست، مراقبه است که انسان دائم مراقبه داشته باشد. اگر یک لحظه مراقبه نکند، گرفتار می‌­شود.

*شیطان همه جا با ماست

برادران عزیز! خواهران گرامی! یکی از نکاتی که ابوالعرفا می‌­فرمودند و باید در آن تأمل کنیم که خیلی مهم است، این است که بدانیم این همیشگی بودن شیطان با ما، باید یک ملکه وجودی برای ما شود. هر جا برویم شیطان با ماست. همه جا شیطان با ماست. خودم را ایمن ندانم از شیطان و دائم بدانم شیطان با من است و آنکه نداند شیطان با اوست، شیطان فریبش داده که من اصلاً با تو نیستم، آدم خوبه و بهترینه تو هستی. این که خودمان را به خودمان خوب جلوه می­‌دهد، خطر است. اگر یک موقعی از خودت احساس رضایت کردی، بدان ابتدای خطر است. می­‌گوید: الحمدلله، تو که در راهی و در صراط مستقیم هستی. لذا این خواطر نفسانی و شیطانی این است که چنان او را گرفتار می­کند که باورش می­‌شود خوب است.

شما بگردید یک جا پیدا کنید که اولیاء خدا گفته باشند: ما خوبیم. آن‌ها دائم ظن و گمان به خودشان دارند. اتّفاقاً ظن و گمان خوبی اولیاء خدا به این است که دائم به خود ظن و گمان بد دارند؛ چون اگر یک کسی از خودش راضی شود، تمام است و همان لحظه­‌ای که رضایت نفسانی به‌ وجود آمد، یکی از وساوس شیطان است.

*اجازه نده لحظه‌ای رضایت از عملت پیدا کنی

عزیز دلم! یکی از خطورات شیطانی این است که به تو می­‌گوید من راضی هستم. لذا وقتی شما ذکر می­‌گویید، همان ذکری که بیان شد، ابتدا صلوات می‌فرستید و می­گویید: «لا اله الّا اللّه» بعد می­‌گویید: «لا حول و لا قوة الّا باللّه» بعد «توکلت علی الحی الذی لا یموت»؛ یعنی من توکل به خدا دارم، به خودم، به عملم، به نمازم، به روزه‌ام و به صدقاتم توکل ندارم. این هم لطف خودش بوده تا این‌جا توانستم جلو بیایم، صدقه بدهم، نماز بخوانم، روزه می­توانم بگیرم، همه این‌ها لطف خودش بوده است. یک زخم معده بگیرم، دیگر روزه هم نمی­توانم بگیرم، تمام شد. گاهی به شدّت به دنیا مشغول شوم، دیگر نماز شب هم نمی­توانم بخوانم، خیلی تصور نکنم هنرمندم، به‌به من اهل نماز شب هستم. هیچ هنری نداری. «توکلت علی الحی الذی لا یموت».

اتّفاقاً گاهی برای همان نماز شبت جلو می­‌آید. همین که بگوید: تو اهل نماز شبی، تو هم دلت خوش باشد. این نکته‌ای است که نکته من النکات است. اینکه انسان بداند واقعاً هیچ ندارد. اگر رضایت نفس به‌وجود بیاید تمام است. من که اهل نماز شب هستم. بله توفیقی است من ناحیه الله که شما به ظاهر اهل نماز شب هستی، امّا اینکه بگویم هستم، بدبختم و شیطان هم از همین استفاده می­‌کند.

اتفاقاً یکی از وساوسی که می­‌شود خطورات شیطانی همین است که ورود پیدا می­‌کند. این که می­‌گوییم همه راه‌های نفوذ باید بسته شود، این راه‌های نفوذ همین است که اجازه ندهی لحظه‌ای هم رضایت از عملت پیدا کنی ولو آن عمل، بهترین و خوبترین عمل هم هست و بالاترین ثواب را هم دارد؛ یعنی انجام ندهم؟ چرا انجام بده، امّا راضی به آن عمل نباش.

راضی نباش یعنی چه؟ یعنی اینکه اولاً توقف نکن، برای اعمال دیگر جلو برو. ثانیاً از خود آن عملی که انجام دادی، رضایت قلبی نداشته باش، بگو لطف خدا است. خیلی خوشت نیاید که من چه کاری انجام دادم، کاری کردم کارستان. خیر، لطف خدا بوده، برای نماز شب توفیق پیدا کردی.

*استغفار برای اعمال صحیحه!

ما بعضی چیزها را نمی‌­فهمیم که اولیاء خدا چه می­‌گویند، امّا عجیب است. می­‌گویند: اولیاء خدا به خاطر دو چیز این مطالب را می­‌گویند، یک: چون حال درونی آن‌ها این‌طور است و تصوّرشان این است که ما می­‌فهمیم. دوم اینکه می­‌گویند که به ما بگویند یک موقعی تصوّر نکنید جدّی جدّی کسی شدید، باید روش و منشتان این‌طور باشد و آن این است که اولیاء خدا، بزرگان و اعاظم می‌گویند: ما استغفاراتی برای اعمال صحیحه داریم!

استغفار برای گناه داریم، آن‌ها برای اعمال صحیحه استغفار می‌­کنند؟! این استغفارات چیست؟ یعنی استغفار می­‌کنند به‌واسطه این که دیشب نماز شب خواندم؟! حالا نماز شب خوانده، آیا این استغفرالله دارد؟! تازه انسان باید شکر کند توفیق پیدا کرده نماز شب خوانده است. استغفار می­کند برای این که نکند نماز شبش نماز شب نبوده. ما این‌ها را نمی­فهمیم، واقعاً هم نمی­فهمیم یعنی چه؟

بله، عزیز دلم! او می­گوید من می­ترسم از این که یک لحظه تصوّر کنم من که بالاخره اهل نماز شب هستم، اگر دست من را نگیرد، دست چه کسی را در این عالم بگیرد؟ مگر چند نفر در این عالم اهل نماز شب هستند؟ مگر چقدر گریه برای ابی عبدالله می‌­کنند؟

این کد را به خاطر بسپارید: آن‌ها برای اعمال صحیحه استغفار می­‌کنند، برای اینکه جلوگیری کنند از ورود خواطر شیطانی که نفس را غلبه پیدا نکند؛ چون وقتی دید از طریق مال و بنون نشد، حالا از طریق عبادت می­‌آید. «الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ»، «الَّذی یُوَسْوِسُ فی‏ صُدُورِ النَّاسِ»، ناس که بیان شد کلیّت است، مؤمن را هم شامل می­‌شود، مسلم و کافر و مشرک را هم شامل می­‌شود. ناس، همه را شامل می‌شود. «الَّذی یُوَسْوِسُ فی‏ صُدُورِ النَّاسِ».

*بازار رنگارنگ شیطان

شیطان برای هر کسی هم یک چیزی بلد است، همه را هم با یک طریق نمی­‌شود وسوسه کرد. وساوس جمع وسوسه است. بلد است، هر کسی را با همان چیزی که دارد وسوسه می‌کند، یکی را با همان درسش، سوادش و علمش و یکی را هم به همان نماز شبش.  اولیاء خدا برای همان نماز شبشان استغفار می­کنند، برای اینکه یک موقع فریب نخورند.

بازار بسیار خطرناکی است. بعضی از اولیاء خدا می­‌گویند: شیطان چیزی به نام سوق الالوان دارد. سوق الالوان همین بازار رنگارنگ است. در آن بازاری که همه چیز هست؛ یکیش نماز شب است؛ یکی قرآن؛ یکی دعا؛ یکی زیارت و یکی اشک. اصلاً انسان نمی‌داند چکار باید بکند.

ما کجا هستیم، اولیاء خدا کجا هستند؟ چه چیزهایی را بیان می­‌کنند؟ برای همین است که بعضی که نمی­‌فهمند، ایراد هم می­‌گیرند، می­‌گویند: آقا! خیلی برای مردم سخت نکنید، دیگر این‌طور هم نیست. بله، اتّفاقاً این‌ها هم راست می­‌گویند؛ چون ما نمی‌فهمیم و حال اولیاء خدا را واقعاً درک نمی‌­کنیم، لذا تصور به سخت کردن می­‌شود. حق هم برای آن‌ها هست. آن‌ها هم از جهتی راست می­‌گویند، می­‌گویند: طرف نماز شب خوانده، روضه شرکت کرده، گریه کرده، حالا برای این‌ها استغفار هم بکند؟! یعنی چه؟! این چه حرفی است که شما می­‌زنید؟! او هم راست می­‌گوید. این بحث‌ها اندازه معرفت است.

*خواطر شیطانی و پاک کردن عمل ذنبیه از ذهن

لذا این نکته بسیار مهم است: خواطر نفسانی این است که بعد از گناهی که انسان مرتکب می‌­شود، باز دنبال مطلب دیگر می­‌گردد، امّا خواطر شیطانی این است که به شرّ جدید دعوت می­‌کند و در خواطر نفسانی، گناهان قبلی را پاک می­‌کند؛ یعنی می­‌گوید: تو کاری نکردی.

در مثال مناقشه نیست، مثلاً در اداره اضافه کاری می‌ایستد، خودش هم می‌­داند که اینجا مثمر ثمر نیست، امّا بی‌خودی می‌ایستد، می­‌گوید: روی همین پنجاه ساعت، صد ساعت چقدر فلان می‌­دهند. روی این حساب باز کرده، بالاخره یک طوری این ساعت‌ها را پر می‌کند، بعد توجیه می­‌کند که تو اصلاً کاری نکردی.

اوّل وسوسه می­‌کند که او بالاخره بایستد، می‌گوید: تو نیاز داری، زن داری بچّه داری، زن باردار داری، این‌ها نامردند، رسیدگی نمی­‌کنند، آن بالایی‌ها بخور بخور راه انداختند، تو بدبخت کارمند ذلیل شده توسری خور هیچی نداری. شیطان مدام می­‌گوید: تو اینی، تو بدبختی، بیچاره‌ای، تا اینکه باعث می‌شود این نفس بایستد و انجام بدهد، بعد از آن پاکش می­کند؛ یعنی کار دیگر خواطر شیطانی این است که عمل ذنبیه را از ذهن او پاک می­کند و بعد باز وسوسه دیگر. وسوسه دیگر چیست؟ اینکه تو اصلاً حقت بود، تو کاری نکردی، میلیاردی می­خورند، ببین هر چند وقت یک‌ دفعه یک نفر اسمش می‌­آید میلیارد میلیارد می‌­برند، وزیرش که مولتی میلیاردر باشد، اصلاً از تو فقیر بیچاره جنوب شهرنشین خبر ندارد؟ یک مو از خرس کندن غنیمت است و ... .

در حالی که عقل سلیم بر عکس این را می­‌گوید، می‌گوید: اولاً غلط است نباید این کار را انجام دهی، نباید توجیه کنی که چون او این کار را می­‌کند، من هم بکنم. اتفاقاً خواطر ملکی می­‌گوید: تو امروز اینقدر دستت می‌­رسد که پنج ساعت، ده ساعت اضافه کار بیخود و بی‌جهت که می­دانی هم مفید نیستی برداری، امّا فردا اگر دستت برسد تو هم میلیاردی برمی‌داری. پس اینجا را مواظب باش که اگر یک موقعی تو هم مدیر کلان شدی، حالا که این‌جا نتوانستی دست بکشی، معلوم است آن‌جا هم نمی­‌توانی از میلیاردی دست بکشی و نمی­‌کشی. به تعبیر عامیانه دستت به گوشت نمی­‌رسد، می­‌گویی بو می‌­دهد، اگر برسد و بشود، اینجا نشان دادی که شناگر خوبی هم هستی.

این چند ساعت اضافه کار را از باب مثال گفتم، خواطر شیطانی در همه مطالب این‌گونه است؛ یعنی اول وسوسه می­‌کند و عامل می­‌شود برای انجام عمل و مرحله بعدی این است که به خواطر نفسانی می­گوید: تو کاری نکردی و آن را پاک می­‌کند؛ یعنی آن عمل ذنبیه را به‌واسطه خواطر شیطانی تطهیر می‌کند و از بین می‌برد، می‌گوید: هیچ خبری هم نشده، کأن لم یکن شیئاً مذکورا، هیچ اتّفاقی هم برایت به‌وجود نیامده است. این یکی از آن مطالبی است که باید خیلی دقّت کنیم.

لذا اولیاء خدا می­‌گویند: همین‌ اینجا باید مراقبت و دقّت کرد که اگر همین‌ جا دقّت کردی برنده‌ای والّا گرفتار می­‌شوی، طوری که دیگر اصلاً نمی‌توانی به هیچ عنوان رهایی پیدا کنی.

*خزائن پروردگار عالم کجاست؟

لذا این روایت، روایت بسیار عجیبی است. مولی‌الموالی، امیرالمؤمنین، علی‌ بن‌ ابیطالب(ع) جمله‌ای دارند که زراره این جمله را از وجود مقدّس امام باقر(ع) سؤال می­‌کند که آقا توضیح دهند. بسیار زیبا است. حضرت می­‌فرمایند: «فیا لها حسرة على‏ کلّ‏ ذی‏ غفلة أن یکون عمره علیه حجّة»؛ ای دریغا! ای افسوس! بر هر غافلی که عمرش ضدش می­‌شود، خود این عمرش علیه او حجّت می­‌شود و شهادت می­‌دهد، «أو تؤدّیه امامه على شقوة» و آن کسی که روزهایش او را به سوی بدبختی می­‌کشاند.

زراره از حضرت سؤال می­‌کند: آقاجان! «لماذا هذا الکلام من امیرالمؤمنین(ع)» این کلام چه کلامی است؟ حضرت می­‌فرمایند: پیغمبر اکرم، محمد مصطفی(ص) فرمودند: داوود با پروردگار عالم مناجات می­‌کرد، یک‌ دفعه مطلبی به ذهنش خطور کرد، در آن مناجات به پروردگار عالم عرضه داشت: «ناجی داوود ربه فقال الهی لکل ملک خزائن، فأین خزائنتک» خدایا! هر کسی که پادشاه و مَلک هست، خزانه‌­ای دارد، خزانه شما کجاست؟

حضرت داوود نبی(ع) از این باب سؤال می­‌کند که می­‌خواهد به مردم اعلان کند و الّا خود می­‌داند. بارها بیان کردم این هم مع‌الأسف یک اصل است که ما مخلوقیم و مخلوق با محسوسات و ملموسات سر و کار دارد، مگر اینکه انسان از این مراحل جسمانی بالا برود، حالت روحانی حقیقی پیدا کند که آن موقع است که می­‌فهمد، و الّا در ظاهر، ما معمولاً با محسوسات و ملموسات سر و کار داریم.

این­که ابراهیم خلیل(ع) بیان کرد: خدایا! چگونه خلق می‌­کنی؟ این­جا معلوم می­‌شود که ابراهیم خلیل(ع) می‌داند. خطاب آمد نمی­‌دانی؟ بیان کرد: بله! من که می­‌دانم، «لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی»، از بابت اطمینان قلب است، از باب این است که وقتی می‌­روم برای مردم اعلام کنم حجّت و برهان داشته باشم. اولیاء خدا معنی این آیه را این می­‌گویند که یعنی من بروم حجّت و دلیل با مردم داشته باشم.

می­‌دانید آن داستانی که قرآن فرموده است که پروردگار عالم هم فرمود: آن چهار پرنده را بگیر و سر این­ها را ذبح کن و با هم مخلوط کن و چهار تکّه از این مخلوطی که معلوم نیست کدام پرنده در کدام قسمت است، بردار و سر چهار کوه بگذار و بعد صدا بزن، مثلاً بگو کلاغ، بعد ببین که چطور یک دفعه مجدّد به همان پرنده‌­ای که بودند تبدیل می­‌شود و می‌­آیند. پروردگار عالم این­جا دیگر خیلی حدّ را بالا برده که این­ها با هم مخلوط می­‌شوند و بعد هم چهار نقطه متفاوت قرار می‌گیرند و می‌فرماید: حالا صدا بزن، ببین هر کدام چطور می‌­آیند؛ چون یک مقدار از اجزاء هر پرنده این طرف است و یک مقدارش آن طرف است و ...، چرا؟ چون ما با محسوسات و معلومات سر و کار داریم.

این­جا هم داوود نبی(ع) همین را سؤال می­‌کند از باب اینکه به ما تفهیم شود. می‌فرماید: پادشاهان عالم خزائنی دارند، خدایا خزائن تو چیست؟ «قال جلّ و جلاله لی خزائن اعظم من العرش» پروردگار عالم فرمود: خزائنی دارم که از عرش بالاتر است. عرش، خزینه من نیست؛ چون همه چیز بر عرش خدا استوار است و قبل از خلقت همه مطالب، عرش بوده و قبل از خود عرش، مافوق عرش، انوار قدسیه حضرات معصومین(ع) بوده است - که روایتش را در ایّام فاطمیه که مباحثش موجود است و یکی هم در مبحث نور لولاکیه پیامبر عظیم­‌الشأن بیان کردم. بارها هم گفتم نکات خوبی است، حتماً آن بحث نور لولاکیه را مجدّد چند مرتبه گوش دهید -.

خدا می­‌فرماید: خزینه من از عرش هم بزرگ­تر است «و اوسع من الکرسی» از کرسی وسیع­‌تر است. این کرسی چیست؟ کرسی تبیین به این است آنچه که پایه‌­های همه خلقت و عرش بر روی اوست. «و اطیب من الجنّه» و خوش­بوتر از بهشت.

*خدایا! ما را از عالم ملکوت بیرون ببر

«و ازین من الملکوت» و زیباتر از ملکوت است. اولیاء خدا بیان می­‌کنند: عالم ملکوت، عالم تجلّی اسماء و صفات به صورت جمالیه و کمالیه آن اسماء و صفات است. لذا بسیار زیباست و اولیاء خدا بعد از طی مراحل وقتی به آن­جا رسیدند وحشت دارند که نکند آن­جا بمانند.

یکی از گریه­‌های شبانه اولیاء خدا این است که خدایا ما را از عالم ملکوت بیرون ببر. یعنی چه؟ ما دو تا جلوات داریم، یکی جلوات دنیوی که این برای نفس دون است، این­ها نفس دون را فریب می­دهد، این ظواهر دنیا، این قشنگی­ها، این ماشین فلان، این­ها که حلبی است و کمی رنگش کردند و کمی کشیدند و کمی بادش کردند و ...، گرفتار ­شدیم. این آجر و گچ را کمی رنگ و لعاب دادند و گرفتار شدیم. دو تا درخت است فکر می­‌کنیم باغی است و ... گرفتاریم. این­ها همه جلوات دنیاست. این ساختمان­‌ها جلوات دنیاست، نگاه می­‌کنیم، می­گوییم: به به. یکی هم جلوات ملکوتی است.

این جلوات دنیا برای نفس دون خطرناک است و خیلی باید مراقب باشیم. ما اگر خیلی هنر کنیم این جلوات دنیا ما را فریب ندهد، ما که نمی­‌توانیم به آن جلوات ملکوت برسیم. امّا اولیاء خدا از جلوات ملکوتی هراسانند که آن­ها چیزهای عجیبی است. شنیدن کی بود مانند دیدن.

این هم یک کد و نکته من النکات است: عزیزان من! بعضی چیزها واقعاً تبیینی نیست؛ یعنی انسان باید به آن برسد، هر چقدر هم که اولیاء خدا برای ما توضیح دهند، ما نمی‌فهمیم. بارها مثال زدم که اگر مثلاً صد سال پیش می‌­گفتند شیء کوچکی می­‌آید که در دست است و حرف می­‌زنی و آن یکی از آن طرف دنیا جواب می­‌دهد، واقعاً این ذهن نمی‌­توانست تصوّر کند یعنی چه، امروز برای من و شما معما حل شده و آسان شده است، تلفن همراه دست ماست و می­‌فهمیم امّا پنجاه - شصت سال پیش نبود، آن­ها که پنجاه سال پیش در ایران از دنیا رفته‌­اند اگر الآن زنده­ شوند و بیایند نگاه می­‌کنند می­‌گویند این­ها چیست در دستشان است؟ راه می­‌رود، همین طوری دارد با خودش حرف می­‌زند، این­ها دیوانه­‌اند با خودشان حرف می­‌زنند، نمی‌داند که در گوش او چیزی هست و دارد با او حرف می­زند.

کما اینکه روایتی است که خیلی جالب است می‌­فرماید از نشانه­‌های آخرالزّمان این است که مردم خودشان با خودشان حرف می­‌زنند و راه می­روند. معلوم است هندزفری را در گوشش گذاشته و موبایل هم که در جیبش است و همین طوری راه می­‌رود، حرف می­‌زند و می­‌خندد، از دور دیوانه به نظر می‌رسد.

عزیزم! در این مطالب هم همین است. شنیدن کی بود مانند دیدن. ما تا نبینیم نمی­فهمیم. تا به آن جایی که اولیاء خدا رسیدند، نرسیم، نمی­فهمیم ملکوت و تجلّی ملکوت یعنی چه.

*قلب؛ مرکز همه خواطر

«و ازین من الملکوت عرضها المعرفه» عرض آن معرفت است. «و سمائها الایمان» آسمانش ایمان است. باز هم تمثیلی بیان می­فرماید که به تعبیر امروزی­ها حسّش را بگیریم و بفهمیم. «و الشمسها الشوق» خورشید آن شوق است، «و قمرها المحبه» ماه آن محبّت است، «و نجومها الخواطر» ستارگان این خزائن من، خواطر هستند، «و سحابها العقل» ابرهای آن عقل هستند، «و مطرها الرحمه» بارانش رحمت است، «و اشجارها الطاعه» درختانش اطاعت است، «و ثمرها الحکمه» ثمره و میوه آن حکمت است، «و لها اربعه ابواب» این خزینه من چهار درب دارد، «العلم و الحلم و الصبر و الرضا الا و هی القلب». گنج پروردگارعالم قلب است.

إن‌شاءالله توضیح این روایت را جلسه بعد خواهیم داد و اشاره خواهیم کرد این که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «فیا لها حسرة على‏ کلّ‏ ذی‏ غفلة أن یکون عمره علیه حجّة أو تؤدّیه امامه على شقوة» چیست؟ هر که غافل شود، تمام است، خواطر نفسانی در او نفوذ پیدا می­کند و نکته عجیبش این است که او را می­برد و روزهایش به بدبختی و گرفتاری می­شود «أو تؤدّیه امامه على شقوة».

لذا مرکز همه خواطر این قلب است و انسان باید از این قلب مواظبت و مراقبت کند و از آن غافل نشود.

*من یاد شما هستم، شما هم یاد من باشید

یکی از راه‌­هایی که دائم بیان کردم و اصرار دارم جوان­‌های عزیز حتماً آن را جدّی بگیرند، این است که هر ساعت، دعای سلامتی را بخوانید. بدانید یکی از مطالب ذکر است. در این جلسه یک ذکر را بیان کردیم، امّا ذکر به معنی حقیقی­اش یعنی یاد. انسان یاد باشد. هر ساعت یاد حضرت حجّت باشید، حضرت شما را محافظت می­‌کند؛ چون ما خودمان نمی‌توانیم.

اینکه گفتم: «توکّلت علی الحیّ الذی...»، علّت ذکر را بیان کردم که برای چه ذکر می‌گوییم؛ چون ما نمی­‌توانیم، باید واقعاً متّصل شویم و خودمان را به یک جایی وصل کنیم. تعارف ندارد، فرمودند: «لکل شى‏ء معدن و معدن‏ التقوى‏ قلوب‏ العارفین‏» آیا بالاتر از وجود مقدّس آقاجانمان داریم؟

عزیز دلم! هر ساعت دعای سلامتی امام زمان را بخوان. کما این که از خدا خواستیم هر ساعت او را محافظت کن و یار او باش، ناصر او باش، پیشوای او باش، رهبر او باش، دلیل او باش، چشم او باش، «اللهم کن» یا الله باش، «لولیک» برای ولی خودت، «الحجّه بن الحسن المهدی صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل ساعه». ما هم باید همین‌طور باشیم.

یکی از راه‌­های برون­‌رفت از گناه و مراقبه از نفوذ خواطر نفسانی و شیطانی حتماً ذکر است و ذکر حقیقی یعنی یاد حضرت حجّت(عج). این را شوخی نگیریم، جدّی بگیریم، بسیار مؤثّر است.

در دنیا هم همین‌طور است، امتحان کنید؛ وقتی شما یاد کسی باشید و به او عشق بورزید، او هم یاد شماست، این قاعده است. مرحوم ابوی می‌­فرمودند: یک موقعی آیت­الله العظمی ادیب از یکی از نمازگزارانی که از اصحاب آقا نبودند و در برنامه آقا نبودند، سؤال کرد و گفت: فلانی نیست، نمی­‌دانم کجاست، عجیب من یاد او هستم. گفتند: او یک ماهی است به شهرستان خودش رفته است. وقتی برگشت، به او گفتیم: خوش به حالت آقا خیلی یادت کرد. گریه کرد و پرسید: جدّی؟ گفتیم بله، گفت: نمی‌­دانید من در سفر چقدر یاد آقا بودم، این­جا بودم قدر آقا را نمی­‌دانستم، ولی در سفر دائم یاد او بودم، یک روز چهارشنبه‌­ای خیلی یاد آقا بودم. گفتیم: اتّفاقاً آقا روز چهارشنبه خیلی سراغت را گرفت.

نمی‌­شود انسان یاد کسی باشد و او یاد انسان نباشد. آن‌ وقت آیا می­‌شود شما هر ساعت یاد آقاجان، حضرت حجّت(عج) باشید و آقا یاد من و شما نکند؟! کریم‌تر از آقا داریم؟!

عزیزان من! این را نشر دهید. هر ساعت حدّاقل یک دعای سلامتی بخوانیم. اوایل برای اینکه یادتان باشد ساعت­‌ها و موبایل‌هایتان را کوک کنید، برای آن ساعاتی هم که می‌خواهید بخوابید بخوانید، اگر خدای ناکرده در روز یادت رفت، دو ساعت پیش را یادت رفته برای آن دو ساعت هم قضایش را به جا بیاور. انسان خودش را عادت دهد، عادت خوب، خوب است. آن‌وقت آقاجان هم یادش هست. جالب این است که بعدها طوری می‌شود که اگر یادت برود انگار یک چیزی را گم کردی، نمی­‌توانی که یادت برود.

وقتی کسی خودش را در حصن حصین دید آرام آرام او هم از قلبش محافظت می­‌کند. یکی از راه­های بسیار مهم مبارزه با نفس دون و اجازه ندادن نفوذ خواطر نفسانی و شیطانی، یاد و خاطره آقاجان، حضرت حجّت(عج) است.

حال اولیاء را بخوانید. زندگی­نامه خود آقا را بخوانید. مکیال را بخوانید. مطالب شیخناالاعظم، حضرت مفید عزیز راجع به آقاجان را بخوانید. آخرالزّمان است، این توصیه­‌هایی را که اولیاء خدا کردند، بگویم. عزیز دلم! آیا روزی یک صفحه راجع به امام زمان مطالعه داریم؟ روزی یک صفحه مطالعه کنیم. می­‌دانی آقاجان امام زمان خودش فرموده است: من شما را فراموش نمی‌کنم، «و لا ناسین‏ لذکرکم‏»، من یاد شما هستم، شما یاد من باشید.

می­‌دانید آن‌ قدر آقا کریم است که وقتی علی بن مهزیار بعد از آن چهل بار حج به محضر حضرت رسید، حضرت فرمود: اگر همان سال اوّل هم خواسته بودی می­‌شد، خودت این‌ طور شرط کرده بودی. معلوم می­‌شود همه چیز را به دست من و شما سپرده که چقدر می­‌خواهیم به سمتش برویم. چقدر دلمان و فکرمان با اوست.

*اکثر اولیاء خدا را آقا در جوانی­شان بغل کرد

به خصوص که آقا چقدر جوان­دوست است. افشا کردن بعضی چیزها چون آخرالزّمان است خوب است. اکثر اولیاء خدا را آقا در جوانی­شان بغل کرد. این‌طور نبود که تصوّر کنیم گذاشت محاسن­شان سفید شد و پیر شدند.

جوان عزیز! قدر خودت و جوانی­ات را بدان. باز هم می‌­گویم نمی­‌خواهم کسانی را که پا به سن هستند، مأیوس کنم، خیر، یک عدّه‌­ای را که پا به سن گذاشتند بغل می­‌کند، او کریم است، نوازش می­‌کند، اجازه می­‌دهد دست مبارک­شان را ببوسند، خود حضرت لب­‌هایش را روی صورت و گونه­‌ها می­‌گذارد، دوست­شان دارد و بغل­شان می­‌کند، آقا مرکز عشق است، حضرت عشق است، عشق­ورزی می­‌کند، می‌­بوید و می­‌بوسد، نه این­که اولیاء خدا آقا را ببوسند، چرا آن­ها هم می‌­بوسند امّا آقا می­‌بوید و می­‌بوسد، حضرت عشق است، امّا جوان!.

می­‌ترسم تعابیری را به کار ببرم بعضی نفهمند و إن­قلت بگیرند، ولی خلاصه کلام این را می­شود بیان کرد: آقا جوان­‌پسند است.

جوان عزیز! آقا تو را می­‌خواهد، هر ساعت یادش باش، شیطان دیگر جرأت ندارد بیاید. هرشب قبل از خواب دو سه دقیقه با آقا حرف بزن. عرض کردم، اولیاء می‌­گویند: گویی آقا خودش شب­‌ها بیشتر منتظر است تا من و تو. ما که نمی­‌فهمیم، خدا کند یک روزی هم ما بفهمیم. اصلاً آقا منتظر است کی می­‌شود شما با او حرف بزنی و صحبت کنی. تا بگوییم: «السلام علیک یا مولای» شک نکن جواب سلام واجب است، آقا می­‌گوید: «علیک السلام»، تازه تو یک طوری سلام کردی با یک اشک و گریه و ..، آقا با یک عشقی می‌گوید: «علیک السلام».

یک موقعی که انسان محضر اولیاء خدا می‌رسید که مدتّی نبود تا می­‌گفتی سلام علیکم، یک طوری می­‌گفت: علیک السلام که یعنی تا حالا کجا بودی. در سلام او این معنی پیدا می­شد که کجا بودی دلم برایت تنگ شده. ولیّ خدا این‌طور به انسان محبّت می­کند، آن وقت آقاجان محبّت نکند! قطب عالم امکان محبّت نکند! تا می­گویی «السلام علیک یا مولای یا بقیه اللّه» آقا یک طوری می­گ‌وید: «علیک السلام». باور کنید عزیز دلم! تا می‌گویی: آقاجان! آقا خودش می­‌گوید: جان! جان گفتن آقا خیلی قشنگ­‌تر و زیباتر از جان گفتن ماست.

من احساس می­‌کنم این شب­ها بیشتر با آقاجان حرف بزنیم؛ چون آقا خیلی مصیبت‌­زده است. تنها چیزی که آقا را آرامش می­‌دهد حرف زدن جوان­هاست. ای جوان­ها سفارش این پدرتان را بپذیرید. خدا گواه است اگر می­‌خواهید مرهم به دل آقا بگذارید، این شب­ها بیشتر با آقا حرف بزنید. این شب­ها دارند  اهل و عیال امام حسین را به سمت شام بلا می­‌برند. دل آقا خون است از یهود ملعون. إن­شاءالله به زودی نابود می‌­شوند، مطالبی هست، إن‌شاءالله خبرهایی هست. آقا دلش خون است از این وهابیّت ملعون.

این وهابیّت ملعون هر چه می­‌تواند ظلم کند، من هشدار می­‌دهم به آن­ها که قصاص این گردن زدن­‌ها را به زودی می­‌گیریم، خاطرتان جمع باشد، یقین بدانید به زودی اتّفاقاتی می‌افتد، مگر می­‌گذاریم؟! مگر می­‌گذارند؟! مگر آقاجان می­‌گذارد؟! آقا دلش خون است از آن لحظاتی که اهل و عیال را آوردند و سه شبانه‌روز پشت دروازه‌­های شام نگه داشتند.

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار