خبرهای داغ:
حجت‌الاسلام روانبخش:

در ماجرای ۲۲ بهمن قم دو دقیقه هم با ما صحبت نشد/ مردم رکود را سر سفره خود احساس می‌کنند

حجت السلام روانبخش در خصوص حادثه ۲۲ بهمن قم گفت: من اصلاً قم نبودم و آن روز در جلفای تبریز بودم و در راهپیمایی تبریز شرکت داشتم و از طریق تلفن متوجه شدم که این اتفاق در قم افتاده است.
کد خبر: ۸۶۲۳۲۶۱
|
۲۸ دی ۱۳۹۴ - ۲۳:۱۷
 به گزارش خبرگزاری بسیج، حجت الاسلام والمسلمین قاسم روانبخش‌هم مثل بیشتر شاگردان آیت‌الله مصباح یزدی از فعالین سیاسی است. قدیمی‌ترها چهره دبیر سیاسی هفته‌نامه «پرتوسخن» که تحت نظرموسسه امام‌خمینی منتشر می‌شود را به عنوان استاد «طرح ولایت» و پای ثابت مناظره‌های جدی سیاسی دودهه اخیرمی‌شناسند.
 
حجت الاسلام روانبخش در گفتگویی با رجانیوز به شرح ناگفته هایی از رابطه استاد و شاگردی با آیت الله مصباح یزدی و آیت الله جوادی آملی، ماجراهای سیاسی دوران سیاه دوم خرداد و همچنین مباحثی جنجالی چون واقعه ۲۲ بهمن قم پرداخته است.
 
آنچه را که در ادامه می‌خوانید مشروح مصاحبه حجت الاسلام و المسلمین قاسم روانبخش است:
 
صحبت را با نشریه «پرتو سخن» شروع کنیم. شما سال‌هاست این هفته‌نامه را منتشر می‌کنید. در زمان اصلاحات خیلی رویکرد انتقادی داشت و خط مقدم بود. مقداری دراین‌باره توضیح دهید. بسم‌الله الرحمن الرحیم. در سال ۷۷ با تعدادی از دوستان تصمیم گرفتیم یک نشریه تأسیس کنیم. خودمان خیلی کار مطبوعاتی نکرده بودیم، به ‌طوری که سال ۷۷ اولین مقاله سیاسی من در پرتو منتشر شد. رشته من فلسفه است، ولی در آن شرایط و به خاطر آن هجمه سنگینی که در دولت اصلاحات به ارزش‌های اسلامی، دین و نظام اسلامی شد، وظیفه خود دانستیم به عنوان سربازان جبهه فرهنگی مشغول به فعالیت شویم و نشریه را تأسیس کردیم. البته این کار با تشویق خود حضرت استاد آیت‌الله مصباح بود. ایشان فرمودند: «اگر من احساس کنم شما می‌توانید کار نشریه را انجام دهید، اگر خانه‌ام را بفروشم و کمک کنم نمی‌گذارم که زمین بخورید و کمک‌تان می‌کنم تا کار نشریه را شروع کنید».
 
الحمدلله این کار شروع شد و من هم یکی از مؤسسین بودم. در پنج شش ماه اول مسئولیتها خیلی تفکیک‌شده نبود و کم‌کم افراد خود را در این نشریه نشان دادند. حضرت آقا آن‌وقت یک جمله‌ای فرموده بودند قریب به این مضمون که راه امام روشن است و هرکسی می‌خواهد راه امام را برود این راه روشن است. ما ستونی را تحت همین عنوان تأسیس کردیم که مقالات آن را من می‌نوشتم و بعداً این ستون را یکی دیگر از دوستان برعهده گرفتند. دوستان به این جمع‌بندی رسیدند که من دبیر سیاسی باشم و تا الان هم دبیر سیاسی نشریه هستم. منتهی می‌دانید ما دنبال این نبودیم که نشریه داشته باشیم، چون نشریه باید این‌طرف و آن‌طرف منابع مالی تأمین کند و سودآوری ندارد، ولی واقعآً هدف اصلی ما گسترش و دفاع از ارزش‌های اسلامی بود. قاعدتآً در طول این ۱۷ سال اگر یک نشریه می‌خواهد در میان افکار عمومی زنده و تازه بماند، این کار می‌خواهد و خیلی باید وقت گذاشت. هفته‌نامه‌های زیادی آمدند و رفتند و تمام شدند و یا از تازگی و طروات افتاده‌اند، ولی این نشریه از تازگی و طراوت نیفتاده است و هم‌چنان خواننده‌های خودش را دارد و رو به رشد است.
 
در طول این سال‌ها چندباراز پرتوسخن از شما شکایت‌ شد؟
در این ۱۷ سال یک‌بار در سال ۷۸ همان ابتدای کار از ما شکایت شد. جالب است پرتوسخن از سال ۷۷ تا بهمن ۷۸ به طور مرتب -یعنی هفتگی- منتشر نمی‌شد، گاهی سه هفته یک‌بار و گاهی ماهی یک بار. مجوز موردی می‌گرفتیم و تا هیئت نظارت بر مطبوعات مجوز اصلی بدهدطول کشید. بالاخره خبر مجوز اصلی آمد و گفتند می‌توانید شماره بزنید. ما هم شروع کرده بودیم و دو سه شماره منتشر کردیم، ولی هنوز از طرف وزارت ارشاد مجوز کتبی نیامده بود. وقتی مجوز وزارت به دست ما رسید که لغو امتیاز آن را اعلام کرده بودند!
 
برای چه موضوعی؟
خیلی جالب بود. در جریان تحصن قم که مربوط به نابسامانی‌های وزارت ارشاد و توهین به ارزش‌ها بود در مسجد اعظم قم تحصن کرده بودند. ماجرای تحصن قم این بود که یکی از اصلاح‌طلبان بنام «نیک‌آهنگ کوثر» که الان فراری است، کاریکاتور بسیار توهین‌آمیزی از آیت‌الله مصباح در روزنامه آزاد کشیده بود. این کاریکاتور وقتی در قم دیده شد به شدت این شهر را ملتهب کرد و مراکز مختلف و روحانیون اعتراض کردند. یادم هست آن‌ شب درس اخلاق حضرت آیت‌الله مصباح در دفتر مقام معظم رهبری بود، جمعیت زیادی آمده بودند، بعضی سر درس گریه می‌کردند و بلند شدند و صحبت کردند که این چه وضعیتی است که حرمت هیچ‌کس را نگه نمی‌دارند.
 
طلاب همان‌جا اعلام کردند به خاطر وضعیت آشفته فرهنگی کشور فردا صبح در مسجد اعظم تحصن می‌کنیم. همان طلابی که آنجا آمده بودند صبح به مسجد اعظم آمدند و متحصن شدند. ابتدا یک مسجد پر شد. مدیریت تحصن خود به خود بر عهده من گذاشته شد. به هرحال در شهر قم در راهپیمایی‌ها و جاهای حساس که هرکسی نمی‌تواند تریبون‌دار شود من مسئول بودم، تریبون دست من افتاد و من کاملاً کنترل می‌کردم.
 
آقای رسایی را آنجا شناختم. شاید روز دوم بود که یک شیخی را می‌دیدم که می‌خواهد به تریبون نزدیک شود و حرف بزند.آن شیخ آقای رسایی بود که امروز در مجلس حضور دارد. پیام آیت‌الله مشکینی از طرف رهبرانقلاب برای متحصنین تحصن چند روز ادامه داشت؟ سه روز ادامه داشت. روز دوم جامعه محترم مدرسین به تحصن پیوست و حمایت کرد. حضرت آیت‌الله جوادی آملی آمدند و نماز خواندند. حضرت آیت‌الله مشکینی شب‌ها می‌آمدند و نماز می‌خواندند. آیت‌الله احمدی میانجی، آیت‌الله کعبی، آیت‌الله ممدوحی، مرحوم آیت‌الله دوانی و مرحوم استاد دشتی هم از سخنرانان بودند. غالب شخصیت‌های شاخص جامعه محترم مدرسین در این تحصن حضور داشتند. تحصن بسیار سنگین بود و مهم‌ترین شعار هم این بود: «ننگ ما ننگ ما وزیر فرهنگ ما» که وقتی می‌گفتند سقف مسجد می‌لرزید.
 
بالاخره روز دوم گذشت و ستاد و کمیته‌ای برای تحصن تشکیل شد که کم‌کم در روز سوم به استان‌های دیگر سرایت کرد و بازار تهران و قم تعطیل شد و در اصفهان، تبریز، بابل، یزد، قزوین، اصفهان و جاهای مختلف کشور هم تحصن شد. در روز دوم تحصن در قم شبستان‌های مسجد اعظم پر شد و شب آخر تمام صحن مسجد اعظم مملو از جمعیت شد. غلغله‌ای شده بود. چون ما نمی‌‌توانستیم این جمعیت را اداره کنیم و پول هم نداشتیم، از خود جمعیت پول جمع می‌کردیم. کیسه‌ای می‌گرداندیم و خود افراد پول می‌دادند و نان و سیب‌زمینی و تخم‌مرغی تهیه می‌شد. هیئت محبین قم آشپزخانه‌ای داشت که سیب‌زمینی و تخم‌مرغ می‌پختند که آن‌وقت اداره اطلاعات دولت اصلاحات آنجا را جوش داد! شب سوم پیامی شفاهی از سوی مقام معظم رهبری رسید که حضرت آیت‌الله مشکینی تشریف آوردند و خواندند.
 
پیام چه بود؟
پیام آقا این بود که من پیام شما را دریافت کردم و نیت شما نیت پاکی است. مصلحت این است که به تحصن خاتمه دهید. نکته جالبی که وجود داشت این بود که وقتی آیت‌الله مشکینی نشستند، چون کل جمعیت به خاطر آن وضعیت روزه گرفته بودند منتظر بودند بعد از خواندن نماز توسط آیت‌الله مشکینی، افطار کنند. کسی فکر نمی‌کرد پیام آقا آمده. بچه‌ها گفتند حضرت آیت‌الله مشکینی پیامی از سوی آقا آوردند که ظاهراً خاتمه این جلسه است. حالا چگونه می‌توانیم این جمعیت را که این‌گونه پرشور حضور داشتند برگردانیم؟ رفتم خدمت آیت‌الله مشکینی و گفتم موضوع چیست؟ ایشان فرمودند من پیامی از آقا آوردم و باید بگویم. به ایشان گفتم اجازه می‌دهید من زمینه‌سازی کنم؟ جمعیت هم طوری شعار می‌داد که سقف می‌لرزید. آیت‌الله مشکینی کمی نگران شده بود. ایشان گفتند اگر می‌بینید نمی‌شود من می‌روم. گفتم: «چرا نمی‌شود؟ من زمینه را برای هر پیامی که شما بخوانید آماده می‌کنم.» ایشان فرمودند پس برو. اول چند شعار خوب دادم که بچه‌ها خالی شوند. بعد گفتم: «از طرف حضرت آقا، حضرت آیت‌الله مشکینی تشریف آوردند و از طرف ایشان پیامی دارند، ما نمی‌دانیم این پیام چیست، حتی اگر این باشد که هم‌اکنون اینجا را ترک کنیم، ما بدون اینکه تکبیر بگوییم، اینجا را ترک می‌کنیم. آنچه که برای ما مهم است پیام ولایت است.»
 
بعد همه تکبیر گفتند. این صحبت را انجام دادم و زمینه آماده شد. شعار «رهبرا رهبرا از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن» شروع شد و خود جمعیت هم خودجوش این شعار را سر می‌داد. بعد از صحبتهای ایشان گفتیم حاج احمد پناهیان بیاید و روضه‌ای بخواند و بچه‌ها گریه کنند. بچه‌ها هم روزه بودند. حاج احمد هم که صدای خوبی دارد آمد و روضه مظلومیت حضرت امیرالمؤمنین(ع) را خواند. تقریباً یک‌ساعت و نیم بچه‌ها گریه کردند و سینه زدند و مراسم تمام شد. آیت‌الله مشکینی هم این‌طور صحبت کردند: «ای مالک اشترها برگردید، جان علی در خطر است.» شب قبل از آن هم نزدیک بیت رهبری از طرف کوه‌های اطراف دو سه خمپاره خورده بود که خبر آن در بعضی روزنامه‌ها آمد. اینکه گفتند «مالک‌اشترها برگردید جان علی در خطر است» جمعیت را خیلی متحول کرد. من هم گفتم بعد از فرمایش حضرت آقا دیگر حتی بدون اینکه تکبیر بگوییم به خانه‌های خود برمی‌گردیم.
 
یک نکته‌ای وجود دارد که حضرت آیت‌الله مشکینی گفتند رئیس‌جمهور هم پیام داده که خواسته‌های خود را مکتوب بنویسید تا من دنبال کنم و گفته آن روزنامه متخلف آزاد را هم می‌بندیم و انتشار آن را متوقف خواهیم کرد. یعنی سه مطلب را گفتند. برای پیگیری این موضوع یک هیئت شامل آقای رسایی و سید عبدالحمید اشکوری و آقای ثقفی و دو نفر دیگر تشکیل شد که این موضوع را پیگیری کنند. بچه‌ها طوماری تهیه کردند که با احتساب امضاهای فیضیه که فردای آن روز انجام شد، حدود ۱۱ هزار امضا جمع شد.
 
در باره بحث توقیف پرتوسخن هم توضیح دهید. پس از سه روز خستگی به خانه رفتم و خوابیدم. اذان صبح بود که یکی از دوستان زنگ زد و گفت خبر داری پرتو دیشب لغو امتیاز شد؟ گفتم قرار بود روزنامه آزاد را ببندند، چرا پرتو را بستند؟ گفت نمی‌دانم ولی خبر لغو امتیاز پرتو منتشر شده است. من هم پرس‌و‌جو کردم و فهمیدم که پرتو به علت توهین به مرجعیت لغو امتیاز شده است! راجع به چه مطلبی بود؟ یک مطلبی از نقل صحبت‌های آقای منتظری بود که آقای ابوترابی حرف‌های آقای منتظری را نقل کرده بود. بعد هم یک طرحی از ماهنامه صبح منتشر کرده بودیم. -چون بچه‌ها پول نداشتند، از ماهنامه صبح اجازه گرفته بودیم و طرح‌های قدیمی آنها را گاهی به عنوان طرح مقاله منتشر می‌کردیم- طرح هم مربوط به شخصی بود که ریش پروفسوری داشت و آمریکا داشت مغز او را مهر می‌زد، برای یک مقاله‌ای بود و کنار طرح آمده بود. بعد اینها گفتند این تصویر مربوط به آقای منتظری است.
 
مهاجرانی به این بهانه، آن هم شبانه پرتو را لغو امتیاز کرد. پرتو چهار ماه لغو امتیاز شد. به دیوان عدالت اداری شکایت کردیم و بعد از چهار ماه تبرئه شدیم و دو باره به چرخه مطبوعات برگشتیم. ولی از آن‌وقت تا حالا فقط دو بار شکایت داشتیم. یک شکایت مربوط به یکی از روحانیون اصلاحاتی بود- چون در پرتو رسم نیست که اسمی برده شود- و نوشته بودیم یکی از اصلاح‌طلبان در مراسم عروسی پسرش روی سر عروس و داماد سکه می‌ریخت. این خبر را هم از سایر رسانه‌ها گرفته بودیم و نگفته بودیم چه کسی این کار را کرد. ایشان رفته و شکایت کرده بود که این خبر مربوط به من است. گفتیم اسم شما نیست. گفت چون در جاهای دیگر این را منتشر کرده اند، پس منظور شما من بوده‌ام. ولی فقط از پرتو شکایت کرده بود که طی پیگیری‌های که داشتیم حل شد. مورد بعدی مربوط به مطلب آقای شیرازی بود که شهرداری مشهد در زمان اصلاحات و در پارک شهر یک جشن خنده گرفته بود و ما هم خبر آن را زدیم و شکایت کردند که این مطلبی که منتشر کردید به این شکل نبوده است. آن هم پیگیری نشد و ما هم جواب مطلبی را که گفته بودند این‌گونه نبوده، دادیم.
 
همین دومورد؟
بله، حضرت استاد مصباح به مدیرمسئول پرتو فرمودند که این زشت است برای پرتو شکایتی شود و گفتند مراقب باشید مطلبی که می‌نویسید مطلبی نباشد که بتوانند از نظر حقوقی ایراد بگیرند. با اینکه روزنامه‌نگار نبودیم ولی در طول ۱۷ سال خدا را شکر همین دو مورد شکایت را داشتیم. در موضوع لغو امتیاز هم که بحث سیاسی بود و تبرئه شدیم. الحمدلله یک نشریه انتقادی بودیم که در همه دولت‌ها از خاتمی گرفته تا احمدی‌نژاد و دولت فعلی مواردی که به نظر ما اشکال می‌رسید، نقد کردیم. از نقد فرهنگی و سیاسی گرفته تا سیاست خارجی و اقتصادی. از نظر حقوقی هم نتوانستند به پرتو گیر بدهند، با اینکه روی پرتو خیلی زوم جدی دارند، ولی از لحاظ حقوقی نمی‌توانند گیر حقوقی بدهند. برای اینکه پرتو منطق دارد، سند و استدلال دارد و با این منطق و استدلال کسی نمی‌تواند برخورد کند.
 
رویکرد دولت را در بحث‌های اقتصادی – معیشتی چگونه می‌بینید؟ نقاط ضعف و قوتش چیست؟چقدر در اجرای وعده‌ها موفق بوده؟
به جرات می‌شود گفت متأسفانه بیش از ۹۰ درصد وعده‌هایی که دولت در عرصه اقتصادی و حتی سیاسی داده محقق نشده است. این هم چیزی نیست که من بگویم، مطلبی است که همه توده‌های مردم این را می‌دانند و احساس می‌کنند. طوری شده وعده‌ای که داده می‌شود کمتر کسی تحقق آن را باور می‌کند. از آن وعده بهبود صدروزه گرفته تا وعده‌های دیگری که تکرار می‌کنند. مثلاً خود رئیس‌جمهور وقتی می‌گوید از رکود عبور کردیم، چهار نفر از وزیرهای خودش نامه می‌نویسند که نه، از رکود عبور نکردیم و در رکود کامل هستیم و طرح ضد رکود می‌دهند.
 
اگر از رکود عبور کردید پس چرا طرح می‌دهید؟! آقای روحانی در انتخابات می‌گفت که به آمارهای دولت قبل توجه نکنید که اینها آمارسازی است، مردم باید آمارها را در سفره خود احساس کنند. دقیقاً همان حرف‌هایی که به دولت قبل می‌زد سر این دولت آمده است. الان مردم رکود را با تمام وجود سر سفره‌های خود احساس می‌کنند. وقتی شما به بازار می‌روید، کاسب‌ها واقعاً در رکود کامل هستند، بورس وضعش مشخص است و شاخص‌هایی که در یک اقتصاد پویا وجود دارد، متأسفانه این شاخص‌ها در اقتصاد ما وجود ندارد و در یکی دو سال اخیر وضعیت مرتب بدتر شده است. اینکه دولت ادعا می‌کند تورم را تا حدودی کنترل کرده شاید مقداری واقعیت داشته باشد، اما نه آن اندازه‌ای که تبلیغ می‌کنند. مثلاً بنزین از ۴۰۰ تومان به هزار تومان رسیده، ۶۰۰ تومان اضافه شده است، یا گازوییل هم افزایش قیمت داشته است. وقتی می‌خواهند تورم را محاسبه کنند بعضی از کالاهای غیرضروری را هم برای به دست آوردن نرخ تورم محاسبه می‌شود، ولی این هم، حسن کار نیست. مسلماً این‌طور نیست که اگر دولت تورم را کنترل کند همه چیز حل می‌شود. هروقت هم دولت می‌خواهد حرفی بزند به این کنترل تورم افتخار می‌کند. این همان حرفی بود که آقای مهندس غرضی می‌زد. مهم‌ترین شعار آقای مهندس غرضی همین کاهش تورم بود. ولی شعار دولت فقط این نبوده، بلکه در عرصه‌های دیگر هم شعارهایی داشت.
 
اقتصاددانان این را می‌دانند و همه هم متوجه هستند اگر فقط تورم را کاهش بدهیم، ممکن است حسن‌هایی داشته باشد، ولی از جهات دیگر اقتصاد را فلج می‌کند و منتهی به رکود می‌شود. دولت در بحث اقتصادی چندان موفقیتی نداشته است، متأسفانه نگاه دولت این بوده است که کلید حل اقتصاد در بیرون است. همان مطلبی که مقام معظم رهبری می‌فرمودند که «کلید حل مشکلات در ژنو و نیویورک نیست»، درست برعکس، اینها کلید حل مشکلات را آنجا می‌بینند. همه تلاش اینها در این دو سال و نیم این بوده که موضوع هسته‌ای را حل کنند و فکر می‌کردند اگر موضوع هسته‌ای حل شود، منجر به رفع تحریم‌ها می‌شود و همه‌چیز گل و بلبل خواهد شد. خیلی‌ها هم تذکر دادند که شما همه تخم‌مرغ‌ها را در سبد سیاست خارجی گذاشته‌اید، آن‌هم فقط در بحث هسته‌ای. نتیجه آن بعد از دو سال و نیم چه شده است؟ ما با بسیاری از کشورهایی که در منطقه رابطه دوستی داشتیم، الان نداریم. حتی جیبوتی هم رابطه خود را با ما قطع می‌کند. بحرین، قطر، امارات و عربستان کشورهایی بودند که در قضایای اخیر اینطور جلوی ایران ایستادند.
 
در بحث کشورهای همسایه ، در هیچ زمانی این‌قدر روابط ما با کشورهای همسایه خراب نبوده که الان هست. حالا عربستان از آن طرف می‌گوید قطع کردیم و از این‌طرف می‌گویند قطع نکردیم. این‌قدر حالت انفعالی دارند! دیگر در منطقه کشور دیگری نمی‌ماند، عراق و افغانستان و سوریه که همیشه با ما رابطه دوستانه داشتند. نکته بعد اینکه در بحث تحریم هم کار به جایی رسیده است که اگر ما در اوج تحریم یک‌میلیون و ۲۰۰ هزار بشکه نفت را می‌فروختیم آن هم با ۱۲۰ دلار و ۱۳۰ دلار -هرچند آن دلار را هم با زحمت در می‌آوردیم- ولی خیلی پول‌دارتر از الان بودیم، ولی الان شما نفت را ۲۸ دلار می‌فروشید، هزینه استخراج هر بشکه هم ۱۲.۵ دلار است. برای هر بشکه نفت چقدر می‌ماند. لذا به نظر من دولت در عرصه اقتصادی موفقیت چندانی نداشته است و مردم وعده‌ها را محقق شده نمی‌دانند، جز در بخش بهداشت و درمان که وزیر بهداشت الحمدلله خوب عمل کرده است، ولی در عرصه‌های دیگر مردم در سفره خودشان تحقق وعده‌ها را نمی‌بینند.
 
به نظر شما موضوع برجام چه تأثیر منطقه‌ای و جهانی داشته است؟
دلواپسان قبلی که ما بودیم و با انواع تهمت‌ها و برچسب‌ها مواجه می‌شدیم، امروز می‌بینیم همان چیزهایی را که پیش‌بینی می‌کردیم و تذکر می‌دادیم -و متأسفانه نقدها را جدی نگرفتند- همه آنها دارد واقع می‌شود. عربستان سعودی و کشورهای همسو با او از جمهوری اسلامی به شدت می‌ترسیدند. ایران دارای یک اقتدار هسته‌ای بود. درست است که ما نمی‌خواستیم به بمب هسته‌ای دست پیدا کنیم و فتوای حضرت آقا هم این بود که حرام است، اما ما یک ذخیره استراتژیک اورانیوم غنی‌شده داشتیم. آنها می‌ترسیدند. وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُم(انفال- آیه۶۰) در اینجا بود و لذا دست به این کارها نمی‌زدند. دوستان هم می‌گفتند اگر اینها را از بین ببرید، آنها دست به هر کاری خواهند زد. هم رژیم صهیونیستی خوابش نمی‌بُرد، هم عربستان حساب می‌برد و هم کشورهای کوچک منطقه حساب می‌بردند.
 
درست از زمانی که معلوم شد برجام را پذیرفتیم و اجرای آن به این شکل که اول ما اجرا کنیم و بعد ببینیم آنها چکار می‌کنند آغاز شد، گستاخی‌هاهم شروع شد. یعنی وقتی سانتریفیوژها جمع شد و به انبار رفت، وقتی مقادیر زیادی اورانیوم غنی‌شده ما اکسید شد، وقتی چندتن اورانسوم غنی‌شده را سوار کشتی کردند و بردند، دست ما خالی شد. وقتی قلب رآکتور را سیمان ریختند. در نتیجه عربستان جری شد. شیخ نمر را به شهادت می‌رساند. خب این حرکت هم روی مردم ایران اثر گذاشت و هم به نهضت‌های آزادی‌بخش که بیرون از ایران به ایران وابستگی داشتند. شیعیان در عربستان زیر فشار قرار می‌گیرند. در نیجریه سال‌های سال است که شیعیان کار می‌کنند. شیخ زکزاکی آنجا فعالیت می‌کرد،
 
چرا یک‌دفعه ارتش وارد عمل می‌شود و عربستان پس از این قضیه شیخ زکزاکی را دستگیر می‌کند و بیش از هزار نفر را به شهادت می‌رسانند؟ سال‌هاست به حج می‌رویم ولی الان نزدیک به هفت، هشت هزار نفر را به راحتی می‌کشند و پاسخ‌گو هم نیستند. این موضوع اینها را پررو کرده است. مردم هم که اعتراض می‌کنند، رابطه خود را قطع می‌کند. بحرین و سودان و امثالهم هم که از نظر سیاسی هم‌‌وزن ما نیستند اعلام می‌کنند که رابطه خود را با ایران قطع می‌کنند. این نشان از ضعف و انفعال در سیاست خارجی است. وقتی آن اقتدار از ما گرفته شد این‌طور می‌شود. خود آمانو می‌گوید ما هنوز بازرسی‌ها را شروع نکردیم. از آن‌طرف به پول‌های ما دستبرد می‌زنند، می‌گویند به خاطر آن روز که جاسوس‌های لانه جاسوسی را گرفتید ۶۰۰هزار دلار باید پرداخت کنید، یعنی میلیارد دلار از پول‌های ما را برمی‌دارند که خسارت را دریافت کنند. جالب است پولی را که برمی‌دارند مصوبه دولت و کنگره آمریکا این است که دو میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار خرج جنگ نرم علیه ایران کنند. یعنی در آستانه انتخابات پول خود ما را خرج ما کنند. کار به اینجا می‌رسد. تحریم ویزا بدترین تحریمی است که از اول انقلاب تا حالا داشته‌ایم که نه‌تنها پاسپورت ایرانی را ذلیل می‌کند، بلکه می‌گوید هر پاسپورتی که مهر ایران داخل آن خورده شود، ذلیل است. این هم روی اقتصاد کشور تأثیر منفی می‌گذارد، چون هیچ توریست و سرمایه‌گذاری وارد ایران نمی‌شود.
 
در واقع می‌خواهند هزینه‌ها را بالا ببرند.
دقیقاً! تا کسی جرئت نکند وارد ایران شود. تحریم‌هایی جدیدی که علیه چند شرکت ایرانی هم انجام دادند در همین راستا است. اینها به خاطر این است که اقتدار هسته‌ای ما را گرفتند. الان هم ملاحظاتی که می‌کنند، ملاحظات تا انتخابات است که ببینند آیا جریان داخلی همسو با آنها رأی می‌آورند یا خیر.حضرت آقا هم فرمودند که آمریکایی‌ها گفتند بعد از برجام سخت‌تر خواهیم گرفت. اینها سیاست‌های سخت‌گیرانه‌تری را در پی خواهند گرفت و ما هم همه‌چیزمان خالی شده و فشارهای اقتصادی شدیدتری بر مردم می‌آورند تا بتوانند این نظام را در برابر خودشان تسلیم کنند. لايزالون يُقاتلونكم حتی يُرَّدوكُم عَنْ دينِكُم إن استطاعُوا (سوره بقره- آیه ۲۱۷) اینها دائماً با شما مقاتله می‌کنند تا از دین و انقلاب‌تان دست بردارید.
 
رابطه اصلاح‌طلب‌ها و جریان فتنه را با دولت چگونه می‌بینید؟ اگر مشکلات اقتصادی خودش را نشان بدهد و ناموفق بودن دولت در عرصه اقتصاد بروز پیدا کند، آیا ممکن است اصلاح‌طلب‌ها خودشان را از دولت جدا کنند یا خیر؟ بروزش در انتخابات چطور است؟
به نظر من دولت فعلی بیشتر دولت کارگزارانی تا دولت مشارکتی‌ها. کارگزارانی‌ها سیاست‌مدارتر از مشارکتی‌ها عمل می‌کنند. برای اینها مهم است که در قدرت باشند. در رأس جریان کارگزاران شخص آقای هاشمی است و آقای روحانی هم جزو همین جریان است. آنها اگر در قدرت باشند، بقیه را به نحوی بازی می‌دهند. این چیزی بوده که در گذشته هم وجود داشته است. اگر آقای احمدی‌نژاد از سر معامله با آنها وارد شده بود و اجازه می‌داد که در قدرت باشند و آقای هاشمی سهمی داشته باشد، با او کاری نداشتند. احمدی‌نژاد ابتدا در دولت نهم با اینها مقابله کرد. کم‌کم در دولت دهم راه آن را یاد گرفت و نیروهای هاشمی را به دولت آورد، و در اواخر هم کنار آقای هاشمی هم می‌نشست و لبخندی با هم می‌زدند، ولی دیر شده بود. کارگزاران این هستند. می‌خواهند در قدرت سهم داشته باشند، ولی از نظر منش با هم یکی نیستند و تضادهایی با هم دارند. دولتی‌ها می‌خواهند خودشان را اصول‌گرای معتدل بنامند تا بتوانند اصول‌گرایان را هم در کنار خودشان داشته باشند. در مجلس هم دیدیم کسانی که رأس بودند، با آقایان دولتی همکاری‌های جدی داشتند.
 
آقای روحانی همیشه بنا داشته که خودش را اصلاح‌طلب ننامد. فقط یک‌بار در ایام انتخابات و در شمال خودش را اصلاح‌طلب نامید، ولی دیگر خودش را اصلاح‌طلب نمی‌دانست، چون می‌دانست اصلاح‌طلب‌ها در میان مردم جایگاه خوبی ندارند و مردم سابقه خوشی از اینها ندارند. لذا دولت سعی می‌کند خودش را از اینها جدا کند، چون در دوره خودشان موفقیت‌های چشم‌گیری نداشتند و آخرین روزهایی که می‌رفتند خود آقای خاتمی گفت که ما اشتباه کردیم و اولویت خودمان را مسائل فرهنگی -به معنای خودش- و توسعه سیاسی قرار دادیم، ولی حالا فهمیدیم که ۷۰ درصد مطالبات مردم اقتصادی بوده و ما اقتصاد را فراموش کرده بودیم. این حرف را بعضی دیگر از اصلاح‌طلب‌ها هم زده‌اند. اسناد آن در کتاب «مجلس ششم از نگاه اصلاح‌طلب‌ها» آمده است. بنابراین در عرصه اقتصادی موفقیت چشم‌گیری نداشتند و بیشتر به دنبال شعارهایی مثل گفت‌وگوی تمدن‌ها و توسعه سیاسی بودند. یکی دیگر از اشکالات اصلاحاتی‌ها این بود که دین را مورد تاخت و تاز قرار دادند و به خاطر این کار پایگاه خود را در حوزه و در میان علما و بسیج و نیروهای مذهبی از دست دادند و این موضوع دیگر به آن سادگی‌ها جبران نمی‌شود. مخصوصاً اینکه بخش عظیمی از اینها یا فرار کردند و در خارج از کشور هستند.بعضی از خانم‌های اصلاح‌طلب هم کشف حجاب کردند و خیلی‌ها مثل مهاجرانی و کدیور و سازگارا که روزگاری اسم و رسمی داشتند و اصلاحاتی بودند، در آن‌طرف مرز در شبکه‌های انگلیسی و آمریکایی حضور دارند و علیه اسلام و انقلاب سخن‌پراکنی می‌کنند. بعضی از اینها هم در فتنه نقش داشتند و حضرت آقا فرمودند که این فتنه انقلاب رنگی و کودتا بود. اینها در کودتای رنگی و براندازی نظام همراه با سفارت‌های خارجی نقش داشتند و مردم آمدند و ۹ دی را به وجود آوردند.
 
اصلاح طلب‌ها آبرو و حیثیتی میان مردم ندارند. بنابراین دولت خیلی مایل نیست خودش را به اصلاح‌طلب‌ها نزدیک کند. انتظار اصلاح‌طلب‌ها هم بعد از اینکه عارف به نفع آقای روحانی کنار رفت، این بود که عارف در دستگاه دولت بیاید. اگر دولت به هیچ‌وجه از عارف استفاده نکرد به خاطر همین بدنامی اصلاح‌طلب‌ها بود.
 
مثلاً انتظار داشتند معاون اول شود.
بله. اصرار داشتند این اتفاق بیفتد. این به خاطر این نبود که کارگزاران از نظر اهداف و مواضع خیلی از اینها دور باشند، ولی به خاطر بدنامی اصلاح‌طلب‌ها، دولت نمی‌خواست عارف را وارد دستگاه کند، چون اگر عارف وارد دستگاه می‌شد، بدنامی اصلاح‌طلب‌ها به دولت سرایت می‌کرد و دولت نمی‌توانست میان اصول‌گرایان پایگاه داشته باشد.
 
اینها در انتخابات چطور بروز پیدا می‌کند؟
در انتخابات هم اینها خیلی مایل نیستند که لیست واحدی داشته باشند. بالاخره الان آقای روحانی دوست دارد نامش میان کاندیداهای جامعه مدرسین باشد واز اعتبار جامعتین استفاده کند. به همین دلیل اگر صریحاً بگوید من اصلاح‌طلب هستم، از لیست حذف می‌شود. بنابراین بعید می‌دانم اینها در انتخابات بتوانند لیست واحد بدهند. دولتی‌ها دنبال یک لیست به قول خودشان معتدل هستند، افرادی که ظاهر اصول‌گرایی داشته باشند، در مردم وجهه‌ای داشته باشند. گرچه حالا هم اگر آنها به مجلس بروند مواضعی که اتخاذ می‌کنند، مواضع ضد استکباری نخواهد بود. چون اساسا فرهنگ‌سازی‌ای که این دولت دنبال می‌کند انقلابی نیست. واژه «استکبارستیزی» در این دولت تبدیل به ویژه «ضد تروریسم» شد، یعنی ما با آمریکایی‌ها هم‌موضع شدیم، آنها ضدتروریست هستند، ما هم ضدتروریست هستیم! تفاوت آن این است که تروریستی که ما می‌گوییم تکفیری‌ها هستند، تروریستی که آنها می‌گویند حزب‌الله لبنان است! اخبار که گوش می‌دهید واژه استکبارستیزی را کم می‌شنوید، یعنی می‌خواهند فرهنگ ما را عوض کنند.
 
راجع به حوزه انتخابیه خودتان هم کمی توضیح بفرمایید. میبد و تفت چهره محبوبی مثل آقای یحیی‌زاده را داشت، ابتدا از رابطه خودتان با ایشان بگویید. نقل‌قولی وجود دارد که ایشان به شما گفته بودند که به جای من به میبد و تفت بیایید.
بنده از اول طلبگی با آقای یحیی‌زاده بودم البته من کمی درس را زودتر شروع کردم. من ابتدا در حوزه اردکان بودم، و بعد که وارد حوزه یزد شدم آقای یحیی‌زاده هم وارد این حوزه شد. ایشان فردی بسیار باهوش و خوش‌استعداد بود. به قم هم که آمد خیلی زود رشد کرد و درخشید و در عرصه‌های سیاسی- اجتماعی هم فعال بود. در عرصه انقلاب بسیار فعال بود. در عرصه دفاع مقدس یکی از برداران ایشان به شهادت رسید و خودش هم خیلی فعال بود. ایشان چهار دوره برای نمایندگی مجلس آمده است که در مجلس ششم سه هزار رأی کم آورد و در مجلس هفتم، هشتم و نهم هم سه بار از حوزه تفت و میبد رأی گرفت.
 
با اینکه حوزه شهرستان تفت از میبد جدا بود و ۷۰ کیلومتر بین این دو شهر فاصله است، وقتی این دو حوزه از هم جدا شدند مردم خیلی راضی نبودند، ولی شخصیت آقای یحیی‌زاده شخصیتی بود که به سرعت میان مردم تفت و میبد جا باز کرد. به طوری‌که مردم تفت آقای یحیی‌زاده را «تفتی» می‌دانستند. ایشان بحث‌های محلی را کنار زد. به قدری ایشان شخصیت محبوبی بود که الان یک بلوار بزرگی به نام بلوار یحیی‌زاده نام‌گذاری شده است.
 
در میبد بلوار یحیی‌زاده نداریم، ولی در تفت داریم. علت آن این بود که ایشان در طول دوران نمایندگی خود، نمایندگی باورش بود و اینکه حضرت آقا می‌فرمایند یک نماینده باید خودش را برای مردم وقف کند، ایشان این را عمل می‌کرد. از زمانی که ایشان نماینده شد، با اینکه روحانی‌کاروان حج و عمره بود، آن را تعطیل کرد و می‌گفت حج من میبد و تفت است. در کمیسیون‌ها فعال بود، در مجلس کمترین غیبت را داشت یا اصلاً نداشت، چون بنابر نظر آقایان مراجع تقلید عمل می‌کرد و غیبت نمی‌کرد و همیشه بود. گاهی اوقات می‌دیدم ساعت ۱۰ شب پرونده‌ها زیر بغلش بود، می‌گفتم اینها را کجا می‌بری؟ می‌گفت باید اینها را در منزل مطالعه کنم، چون فردا باید بیایم و رأی بدهم، تا مطالعه نکنم که نمی‌دانم چه رأیی بدهم! در مجلس خط‌کش بود. همه می‌دانستند ایشان اهل مطالعه است ومی‌خواند و رأی می‌دهد. مجلس هم که تعطیل می‌شد، بلافاصله با همین وسایل نقلیه عمومی، مثل اتوبوس و قطار خود را به تفت و میبد می‌رساند.
 
در هر دوره حداقل چهار بار در یک روستا می‌رفت. حوزه تفت حدود ۶۰۰، ۷۰۰ روستا دارد. در نمازجمعه‌های اینها شرکت می‌کرد، به نامه‌های مردم رسیدگی می‌کرد. همه از ایشان به نیکی یاد می‌کنند. در نظر مردم یک نماینده واقعی بود. وقتی می‌خواهم نمونه معرفی کنم می‌گویم آقای یحیی‌زاده. ساده‌زیستی و وضعیت زندگی‌شان هم در بین مردم تبدیل به ضرب‌المثل شده بود. واقعاً مردم هم اگر علاقمند به کسی می‌شوند به خاطر تحقق همین ویژگی‌ها است که هرکسی نماینده می‌شود باید سعی کند این شاخص‌ها را در نمایندگی رعایت کند. ما هم تلاش خواهیم کرد مشی و منش ایشان را که مردم دوست دارند ادامه دهیم تا شیرینی آن دوران هم‌چنان بماند.
 
راجع به ماجرای ۲۲ بهمن قم، شکایتی که از شما شد و بعد هم تبرئه شدید توضیحاتی بفرمایید.
جریان یک‌شنبه سیاه مجلس که پیش آمد و رئیس‌جمهور وقت با آقای لاریجانی در مجلس اختلاف کردند، من در یکی از شهرهای خراسان رضوی رفته بودم برای مردم سخنرانی کنم. یک‌دفعه پیامکی آمد که چنین اتفاقی افتاده است. قلبم شروع به تپش تند کرد و حالم دگرگون شد. اتفاق خیلی بدی بود. یادم هست اصلاح‌طلب‌ها درشورای اول دعواهای خود را به تلویزیون کشاندند و مردم را نسبت به شوراها زده کردند و شاهد حضور بیست وچنددرصدی مردم در انتخابات شوراها بودیم و البته اصلاح‌طلب‌ها هم اصلاً رأی نیاوردند.
 
من خیلی نگران بودم که رئیس‌جمهور و رئیس مجلس که اصول‌گرا هستند، این‌گونه با همدیگر به اختلاف افتادند. بعد هم که فیلم‌های آن در فضای مجازی و تا حدودی هم در تلویزیون پخش شد که خیلی برای آینده انتخابات نگران‌کننده بود. البته یکی از مواردی که در انتخابات سال ۹۲ می‌تواند نقش داشته باشد همین اختلافاتی بود که بین مجلس و دولت اصول‌گرا اتفاق می‌افتاد و مردم را خسته کرده بود. حضرت آقا هم نسبت به این اتفاق، اظهار ناراحتی کردند و فرمودند بعد از ۲۲ بهمن راجع به این موضوع صحبت می‌کنم.
 
در آستانه ۲۲ بهمن صحبت نکردند که اوقات مردم تلخ شود. بعد هم صحبت کردند که این کارها خلاف اخلاق بود و درست نبود و از هر دو نفر گلایه کردند. مردم قم مردم بصیر و هوشیاری هستند و نسبت به این مسائل حساس هستند. در آستانه ۲۲ بهمن احتمال این مسائل می‌رفت که مردم به‌ گونه‌ای اظهار ناراحتی می‌کنند که چرا مسئولین آنها حرف آقا را گوش نمی‌دهند و این‌گونه با هم به اختلاف می‌رسند، فرد آن هم فرقی نمی‌کرد، شاید اگر آقای احمدی‌نژاد هم به قم می‌آمد مردم نسبت به این قضیه اعتراض می‌کردند.
 
خب خود من اصلاً قم نبودم و آن روز در جلفای تبریز بودم و در راهپیمایی تبریز شرکت داشتم که آقای سید احمد خاتمی سخنرانی می‌کرد و بعدازظهر آن روز برای دانشجویان طرح ولایت سخنرانی داشتم. از طریق اخبار و تلفن متوجه شدم که این اتفاق در قم افتاده که خیلی هم ناراحت شدم. بنابراین نه هفته‌نامه پرتو در آن نقشی داشت، نه من نقشی داشتم و نه مؤسسه. پرتو به خاطر اینکه نشریه رسمی است پیشانی مؤسسه است. ما که در قم نبودیم و این‌گونه مسائل را اصلاً قبول نداریم. کسی که منطق و استدلال دارد و قلم به دست است به این مسائل اعتقادی ندارد. اینها اصرار داشتند که بگویند کار مؤسسه بوده و شکایت کردند. در مجلس گزارش آن را خواندند. گفتند دو هزار ساعت راجع به این موضوع تحقیق شده است، اما دو دقیقه با هیچ‌یک از ما تماس نگرفته بودند.
 
یعنی با چه کسانی؟
با دوستان پرتو. مثلاً بنده، آقای دهقانی یا دیگر دوستان.
 
با هیچ‌یک از شما تماسی گرفته نشد؟
با هیچ‌کدام تماسی گرفته نشد و یک گزارش یک‌طرفه تنظیم کردند و در مجلس خواندند. ما هم از سوی پرتو پاسخ دادیم. همان روزهایی که تازه دولت آقای روحانی از مجلس رأی اعتماد می‌گرفت، این گزارش را خواندند. جوابیه فرزندان آقای هاشمی را در مجلس می‌خواندند، اما جوابیه ما را حاضر نشدند از تریبون مجلس بخوانند. به هرحال با دوستانی که در مجلس دنبال این بودند مصاحبه‌هایی کردند و ما هم جواب دادیم و پرونده را به دادگاه فرستادند. از همه کسانی که به نظر می‌رسید در آن قضیه دخالت داشتند دعوت کردند، ما را هم در یک جلسه‌ای دعوت کردند و به دادگاه رفتیم و در برابر مطالبی که مطرح شد دفاع کردیم. مهم‌ترین دفاع این بود که ما اصلاً در قم حضور نداشتیم. بالاخره کسی که حضور نداشته است، چگونه می‌تواند پنج‌هزار نفر را ساماندهی کند؟ ۶۰-۵۰ نفر را دستچین کرده بودند و از آنها بازجویی کردند، آیا یک نفر از اینها گفته بود که با فلانی ارتباط داشته است؟ چون از همه سئوال می‌کردند. به هرحال آدم نمی‌تواند در جلفای تبریز حضور داشته باشد و این حرکت عظیم را رهبری کند، در عین حال هم هیچ‌کس ادعا ندارد که بنده با آنها ارتباط داشتم. تلفن ما که هست و پیامک‌ها را هم می‌توانند بخوانند. بعد از دادگاه که ما دفاع کردیم، دو هفته بعد هم اعلام کردند که بیایید حکم‌تان را بگیرید. ما هم رفتیم گرفتیم و دیدم که تبرئه شدیم. خدا را شکر می‌کنیم. این تبرئه، سند حقانیت ما بود. البته همان‌روز هم که این اتفاق قم افتاده بود، بنده با فارس مصاحبه کردم که هم یک‌شنبه سیاه را و هم این حرکتی که در قم صورت گرفت محکوم کردیم که بعد رجانیوز و سایت‌های دیگر هم این خبر را منتشر کردند، در سایت خود ما و هفته‌نامه پرتو هم منتشر شد. بنابراین اصلاً چیزی نبود که این را قبول داشته باشیم، اما عده‌ای اصرار داشتند در این موضوع مؤسسه و به تعبیر خودشان حلقه پرتو را متهم کنند. خدا را شکر می‌کنیم که از این عرصه سربلند بیرون آمدیم. بعد هم که آقا فرمودند این کارها پسندیده نیست، بسیار خوشحال شدیم که هیچ‌وقت در این کارها حضور نداشتیم.
 
مهم‌ترین شاخصه‌های اصول‌گرایی را در این سال‌ها چه می‌دانید؟ چهارچوب‌ها،خط‌مشی‌ها و مرزبندی آن را چگونه تعریف می‌کنید؟
در بحث شاخصه‌های اصول‌گرایی سه شعار اساسی داریم. هرکسی اصول‌گراست باید این سه شعار را با تمام وجود داشته باشد. این شعار را حضرت آیت‌الله مصباح در سال ۹۰ اعلام کردند که اگر هرکسی ملتزم به این سه شعار باشد، اصول‌گراست. اول اینکه باید نسبت خودشان را با خدا تعیین کنند. دوم باید نسبت خودشان را با رهبری تعیین کنند. سوم هم اینکه باید نسبت خود را با مردم تعیین کنند. شعار هم این است: «اخلاص در رابطه با خدا، اطاعت در برابر رهبری و صداقت با مردم.» اگر کسی واقعاً اصول‌گراست باید این‌گونه باشد. هرکاری که می‌کند باید برای خدا باشد. خداوند متعال می‌فرمایند قلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ (سبا- آیه ۴۶) مبنای حرکت ما قیام برای خداست. حضرت امام هم همیشه این آیه قرآن را می‌خواندند و حرکت ایشان برای خدا بود. حضرت آقا هم دقیقاً برای خدا کار می‌کنند و برای چیز دیگری نیست. کار برای خدا برکت دارد. این نکته اول بود. اگر کسی این آیه را خالصاً مخلصاً در نظر بگیرد قطعاً خداوند متعال آنها را کمک خواهد کرد. وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ (حج- ۴۰) این آیه با «لام» و «نون» تأکید آمده که خداوند حتماً کسانی را که برای خدا کار کنند، در همه عرصه‌ها یاری می‌کند. قید خاصی هم ندارد، در عرصه اقتصادی، عرصه سیاسی و ... ولی وقتی اخلاص در کار نباشد و روی چیزی متمرکز بشوید و فکر می‌کنید نتیجه می‌گیرید، «فرجام برجام» این می‌شود! اما اگر انسان برای خدا کاری کرده بود -نه برای انتخابات- خداوند هم قطعاً او را یاری می‌کند.
 
اصول‌گرای واقعی کسی است که کارش برای خدا باشد، نه برای اینکه کسی خوشش بیاید یا نیاید، او بپسندد یا نپسندد، نماینده مجلس بشود برای اینکه به نان و نوایی برسد، رئیس می‌شود برای اینکه خانواده و دوستان او به نان و نوایی برسند، اینها نباشد. این مورد اول. دوم اطاعت در برابر رهبری است. این شاخصی است که شعار نیست، باور ما این است کسی اصول‌گرا است که باور داشته باشد ولی فقیه جانشین واقعی امام زمان است و به تعبیر حضرت استاد مصباح احترام به ولی فقیه احترام به امام زمان است و تمام تلاشش باید این باشد که نظر رهبری را درک کند. لزومی ندارد حضرت آقا حکم حکومتی بدهند که شما بفهمید! موضوع این است که باید بفهمیم نظر حضرت آقا چیست و آن را اطاعت کنیم.
 
همان بحث ولایت‌مداری و ولایت‌پذیری.
بله. این شعار نیست. حضرت آقا غیر از ولایتی که دارند -که البته اطاعت از ولایت واجب شرعی است و مخالفت آن حرام شرعی است و گناه بزرگ است- دارای یک شخصیت والایی هستند. قریب به ۸۰ سال سن، عالم، فقیه، حکیم، آشنای به مسائل سیاسی در حدی که در دنیا کمتر کسی مثل ایشان داریم، اهل ادب، اهل شعر، اهل تاریخ. تاریخ اسلام را دقیق می‌دانند، بصیرت تاریخی و سیاسی دارند، مسائل نظامی، استراتژیک و بین‌المللی را خوب می‌دانند. یک شخصیت این‌گونه که هشت سال رئیس‌جمهور بودند، نماینده مردم بودند، نماینده خبرگان بودند، نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند، الان هم ۲۷ سال است که در مقام رهبری هستند، طوری که پوتین و مسئولان کشورهای دیگر برای مشورت به دیدار ایشان می‌آیند. چنین شخصیتی صرف نظر از بحث ولایت که از نظر دینی واجب‌الاطاعه هستند.
 
عقل حکم می‌کند از چنین حکیمی که حکمت از لب‌شان می‌بارد اطاعت کنیم و به چون و چرا نپردازیم. آیا همه اینها را باید تجربه کنیم که ببینیم درست است یا خیر؟ آسیب جدی برای کشور درست کنیم که بفهمیم این درست است یا خیر؟ فهمیدن نظر آقا برای مسئولین ما در مجلس و آقایانی که در ۲۰ دقیقه تصویب کردند کاری نداشت و بسیار روشن بود، ایشان نمی‌خواستند حکم حکومتی کنند. متأسفانه بعضی افراد در جبهه اصول‌گرا فقط ادعای اطاعت از رهبری دارند، اما اگر از رهبری اطاعت نکنند نمی‌توان به آنها اصول‌گرا گفت. بحث سوم هم صداقت با مردم است. اصول‌گرا کسی است که با مردم صادقانه حرف بزند. حضرت آقا بارها فرمودند وعده‌های فریبنده به مردم ندهید، وعده‌های دروغ ندهید، واقعاً کاری که یک نماینده مجلس از عهده او بر می‌آید و توانایی آن را دارد، به مردم بگوییم. صادقانه با مردم حرف بزنیم، چون مردم دنبال ما نیامدند که نامزد شویم، زمانی که نامزدها خودشان را مطرح کردند و رأی آوردند مال خودشان نیستند. اینکه حضرت آقا می‌فرمایند وقف شدید این است که دیگر مال خودتان نیستید و متعلق به مردم هستید، می‌خواستید نیایید! حالا که آمدید متعلق به مردم هستید، تا در مجلس هستید باید در صحن علنی حضور داشته باشید، وظایف نمایندگی خود را درست انجام دهید، در کمیسیون‌ها فعال باشید، طرح‌ها و لوایح را مطالعه کنید، مطالعه نکرده رأی ندهید که حقوق مردم ضایع می‌شود. دیگر نماینده همان شهر خودت هم نیستی، نماینده یک ملت هستی، برای هر دست بالابردن یا نبردن‌مان باید فردای قیامت جواب پس بدهیم. در ساعاتی هم که در مجلس نیستیم باید به حوزه‌های انتخابیه رسیدگی و مشکلات مردم را بررسی کرد و درد دل مردم را شنید و باید نقش واسطه‌ای بین مردم و دولت و نظام ایفا کرد. چون مردم را که به فرمانداری و وزارت‌خانه و استانداری راه نمی‌دهند، این نماینده است که باید مشکلات مردم را دنبال و بررسی و حل کند. به نظر من این سه شعار، شعارهای اساسی اصول‌گرایی است که همه شعارها در پناه اینها قرار می‌گیرد.
 
اگر بحث اطاعت از رهبری قبول شد آن‌وقت می‌فهمیم اولویت مجلس آینده اقتصاد مقاومتی است، چون حضرت آقا در هیچ مسئله‌ای به اندازه اقتصاد مقاومتی ورود نداشتند، آن هم که در حد شعار باقی مانده است. نماینده می‌تواند تمام اولویت‌ها را به دست بیاورد و مجلس را بر اساس اولویت بچیند و کار کند.
 
در بحث ائتلاف اصول‌گراها چه اتفاقاتی افتاده است؟
حرکتی از یک‌سال و نیم قبل با محوریت جبهه پایداری، ایثارگران و مؤتلفه اسلامی زیر نظر فقهای ثلاث شکل گرفت و الحمدلله سایر اصول‌گرایان به این جمع پیوستند. ممکن است یک‌سری کمبودهایی داشته باشد که طبیعی است، ولی این حرکت، حرکت بسیار مثبت و خوبی بوده و ان‌شاءالله منشأ هم‌گرایی اصول‌گرایان هم در تهران و هم در شهرستان‌ها می‌شود و کسانی که افراد را نمی‌شناسند و شناخت کافی نسبت به افراد ندارند، خیلی راحت می‌توانند با شاخصی که حضرت آقا تعیین کردند که « پشت لیست نگاه کنید چه کسانی هستند» خیلی راحت می‌توانند وظیفه خود را انجام دهند تا بتوانند آن مسئولیت شرعی خود را ادا کنند. منتهی حواس دوستان ائتلاف هم باید جمع باشد که شاخص‌های اصول‌گرایی را که عرض شد در لیست‌ها رعایت کنند که لیست‌ها مورد پسند جامعه باشد. اگر لیست اصول‌گرایان بر پایه شاخص‌های حضرت آقا تهیه شود، افراد پرتوان، به درد بخور، کاربلد، خالص و مخلص و مطیع رهبری و صادق در برابر مردم انتخاب کنند به نظر من در این دوره انتخابات مجلس خوبی بهتر از مجالس قبلی رقم خواهد خورد. کسانی که در این عرصه تلاش کردند سعی‌شان مشکور است و از یکایک آنها تشکر می‌کنیم و تلاش می‌کنیم به سهم خودمان هرجا که هستیم در جهت تقویت ائتلاف تلاش کنیم.
 
در یکی دوهفته اخیر مباحثی درباره برهم‌زدن جلسات آیت‌الله مصباح پیش از انقلاب مطرح شد. این جلسات به شکلی انجام می‌گرفت؟
اگر جریان‌های قبل از انقلاب و اوایل انقلاب را مطالعه کنید متوجه می‌شوید جای آنها عوض شده است. سوابق آنهایی را که امروز شعار اعتدال و تساهل و تسامح و گل و لبخند می‌دهند بررسی کنید، می‌بینید که در ابتدای انقلاب از خشن‌ترین افراد بودند. اینها حزب‌اللهی‌ها را به برهم زدن مجالس متهم می‌کنند، در حالی که خودشان از سردمداران این حرکت‌ها بودند. به عنوان مثال قبل از انقلاب مجالسی در قم و اصفهان برگزار می‌شد. در زمانی که بنده هم ۱۸ ساله بودم حضرت آیت‌الله مصباح در مهدیه اسلامی قم نقد جریان روشنفکری و بعضی از روشنفکرانی که کتاب‌های‌شان چاپ شده بود انجام می‌داد. نقد علمی بود، به کسی هم توهین نمی‌کردند، می‌گفتند فلانی مطلب نوشته است و این مطلب از نظر من که یک متخصص دین هستم اشتباه است. حتی ایشان برای مناظره با دکتر علی شریعتی که در آن زمان سردمدار این جریان فکری بود اعلام آمادگی کرده بودند. ایشان برای مناظره به تهران آمدند، ولی آقای دکتر نیامد.
 
ایشان همیشه آماده بحث و مباحثه بود. منطق که نیازی به خشونت و ضرب و جرح ندارد، ولی همان‌وقت شاهد بودم که ایشان در جلسات مورد بی‌مهری قرار می‌گرفتند. کسانی بودند که جلسه را به هم می‌ریختند، بلند می‌شدند و داد می‌زدند، حتی یک روزی کاری کردند که جلسه ناتمام ماند و زد و خورد صورت گرفته بود که چرا شما نقد علمی می‌کنید! از خود استاد شنیدم که وقتی به صورت هفتگی در اصفهان برای جوانان جلساتی داشتند، می‌گفتند دو نفر بودند که اینها جلسات را به هم می‌زدند که یکی از آنها به رحمت خدا رفته است -البته بعد از آن جریانات پشیمان شد و عذرخواهی کرد و می‌گفت من نمی‌فهمیدم و از خوبان شد و از دنیا رفت- ولی یکی از آنها هنوز هم زنده است و از سردمداران تندروی جریان اصلاحات است و امروز هم در میان افکار عمومی و مردم جایگاهی و حیثیت و آبرویی ندارد. حتی در کوچه‌های قم نسبت به حضرت استاد برخورد فیزیکی داشتند.
 
چرا؟
چون از لحاظ منطق کم آورده بودند و متوسل به زور و برخورد فیزیکی و ضرب و جرح و تهدید و فحاشی شده بودند، اصلاً این سبک کار آنها بود. مثلاً ترور مرحوم شمس‌آبادی به خاطر این بود که ایشان مخالفت کتاب شهید جاوید بود. می‌گفت در کتاب شهید جاوید ادعا شده است که امام حسین(ع) علم نداشته است، حرف باطل و خلاف روایات صریح است و علم امام علم الهی است، بالاخره ایشان جواب می‌دادند و می‌گفتند من اینها را قبول ندارم و مردم را روشن می‌کرد که آخر سر ایشان را سوار ماشین کردند واو را خفه کردند. اینها همان جریان حامی منتظری بودند. همین جریان فکری در اوایل انقلاب بر دفتر تبلیغات قم حاکم بودند. یک کتابخانه سیاسی درست کرده بودند، یک بخش نواری داشت که دوستان نوارهای درسی اساتید را می‌گرفتند و گوش می‌دادند. یعنی به جای اینکه سر کلاس بروند نوار دروس را می‌گرفتند و گوش می‌دادند. من هم همیشه می‌رفتم نوارهای آیت‌الله مصباح را می‌گرفتم. بعد از یک مدت نوارهای ایشان را از این نوارخانه را جمع کردند. حتی نوار نهایه‌الحکمه، فلسفتنا و درس‌های آیت‌الله مصباح را جمع کرده بودند، چون برای این جریان فکری قابل تحمل نبود. یعنی کسانی که ادعا می‌کردند اهل منطق و استدلال و گفت‌وگو هستیم، با متفکران حوزه در خود حوزه این‌گونه برخورد می‌کردند، بعد از آن هم که کاریکاتور می‌کشیدند و فحش می‌دادند...
 
به ایشان تئوریسین خشونت می‌گفتند.
بله، هم خشونت‌های لفظی داشتند و هم خشونت‌های فیزیکی به کار می‌بردند. از آن‌طرف هم می‌گفتند ما اهل تساهل و تسامح هستیم. مثل الان که شعار اعتدال می‌دهند، ولی همیشه بدترین تعابیر را نسبت به منتقدینی که دلسوزانه حرف می‌زنند دارند. وقتی می‌گوییم ما نسبت به این قضیه دلواپسیم، ناراحتیم، به ما جواب منطقی بدهید، این ادبیات را به کار می‌برند.
 
واکنش آیت‌الله مصباح در برابراین مدل رفتارها چیست؟
سال ۷۸ نیک‌آهنگ کوثر آن کاریکاتور موهن را نسبت به حضرت استاد کشید و موجب آن اعتراض و تحصن شد. بعد از مدتی شاید یک‌سال بعد بود یک بار به دفتر حاج‌آقا رفته بودم.آنجا نامه‌ای دیدم که نیک‌آهنگ کوثر برای حاج‌آقا نوشته بود. یک نامه مفصل. او خطاب به حضرت استاد نوشته بود من را ببخشید، من را دیگران تحریک کردند و من نمی‌خواستم این کار را انجام دهم. این جریان فکری خاص اصلاح‌طلب‌ها من را تحریک کردند که این کار را انجام دهم. الان هم به شدت پشیمان هستم و خواهش می‌کنم من را ببخشید. یک نامه بلندی هم بود. نامه را که دیدم به حضرت استاد گفتم این نامه خیلی خوب است، نامه را به من بدهید که به رسانه‌ها بدهم، پرتو هم منتشر کند. ایشان فرمودند: نه! گفتم: چرا؟ فرمودند: این جوان اشتباهی کرده که الان به آن پی برده، اگر می‌خواست علنی شود، خودش به رسانه‌ها می‌داد و ما نباید او را بشکنیم. ایشان نامه را به خانه خود برد و حتی کپی نامه را هم به کسی نداد.
 
از مبارزات قبل از انقلاب حضرت آیت‌الله مصباح هم نکاتی بفرمایید.
حضرت استاد از مبارزین اصلی قبل از انقلاب بودند، در کتاب «شرح اسم» هم ماجرای هیئت ۱۱نفره‌ای که حضرت استاد هم جزو آنها بودنداز زبان آقا نقل شده است. خود آقای هاشمی هم این را در خاطرات خود آورده است، در خاطرات بقیه هم هست. هیئت ۱۱ نفره یکی از مهم‌ترین گروه‌هایی بوده است که مبارزات ایدئولوژیک جدی علیه شاه داشتند که حضرت آقای مصباح کل این مصوبات را به صورت خط خاصی که خودشان اختراع کرده بودند -شبیه به خط‌های چینی که حروف آن را فرد دیگری نمی‌شناخت- نگارش می‌کردند. می‌گفتند بعضی اوقات که یادم می‌رفت کلید آن را نگاه می‌کردم تا رمزگشایی کنم. ایشان این‌گونه به صورت سری کار می‌کردند. آخرین باری هم که اساسنامه تمام شد، به فارسی برگرداندند تا آقایان هیئت ۱۱نفره مطالعه کرده و معدوم کنند که همه معدوم کردند، جز آقای آذری قمی که این قضیه از لا‌به‌لای کتابهای ایشان لو رفت. به هرحال در ایام مبارزات، امضای ایشان جزو بیشترین امضاها پای بیانیه‌های جامعه مدرسین بود. اسناد آن هم موجود است. منتهی بعضی دوست دارند که همواره این داستان را انکار کنند و بگویند ایشان در انقلاب نقشی نداشته است. نامه‌ای از زندان قزل‌حصار برای امام نوشته‌اند که در کتاب مصباح دوستان موجود است، آن‌ نامه به دست ساواک افتاد. ایشان یک شخصیت برجسته‌ای بودند که امام این‌قدر به ایشان توجه می‌کرد.
 
اولین باری که شما با حضرت آقای مصباح آشنا شدید کجا بود؟
من در یزد درس می‌خواندم. برای زیارت به قم آمده بودم و هنوز معمم نبودم. ۱۷ ساله بودم. جلوی دفتر تبلیغات ایستاده بودم که ماشین سوار شوم تا خودم را به سه راه بازار برسانم. آن‌وقت تریلی‌ها و اتوبوس‌ها از داخل شهر می‌رفتند. ماشین هم کم گیر می‌آمد. وقتی ایستادم که تاکسی سوار شوم، دیدم یک فولکس واگن نگه داشت و شیشه را پایین کشید و گفت کجا می‌خواهی بروی و من هم گفتم و گفتند سوار شو. ماشین هم برای یک طلبه‌ای بود، یک نفر هم جلو نشسته بود و آیت‌الله مصباح هم عقب نشسته بود. طلبه جلویی پیاده شد. صندلی فولکس به گونه‌ای است که باید صندلی آن خوابانده شود تا کسی پیاده شود، من هم رفتیم عقب و پهلوی آیت‌الله مصباح نشستم. خب من ایشان را اصلاً نمی‌شناختم. ایشان پرسید کجا می‌روی؟ من هم با لهجه خالص یزدی گفتم می‌خواهم به یزد بروم. ایشان هم یزدی صحبت کردند. گفتم شما هم یزدی هستید؟ فرمودند بله، اهل خود یزد هستم. اسم ایشان را پرسیدم که فرمودند مصباح هستم. اسم ایشان را شنیده بودم، ولی خودشان را ندیده بودم. آن‌وقت ۴۰ ساله بودند. جوان بودند. به من گفتند دوست داری زود ماشین گیر بیاوری و به یزد بروی؟ گفتم: بله، خیلی دوست دارم. چون شب هم شب سردی بود. ایشان گفتند تسبیح داری؟ گفتم بله. گفتند با تسبیح صدبار رضا شاه را لعن کن تا زود ماشین گیر بیاوری. من هم با خودم گفتم ایشان عجب وردی یاد می‌دهد! چه سالی؟ حدود سال ۵۵ بود. به سه راه بازار رسیدم. تسبیح را گرفتم شروع به ذکر کردم. ایشان فرمودند این ذکر بسیار مقرب است، چون رضاشاه نسبت به دین خیلی ظلم کرده است. لعن را شروع کردم، تا حدود لعن ۷۰ گفته بودم که یک ماشین نو از همین بلیزرها جلوتر از من ایستاد، افراد دیگری هم کنار جاده بودند، ولی به من گفت کجا می‌روی؟ من هم گفتم یزد. گفت بیا برویم. سوار شدیم و بقیه لعن‌ها را هم در ماشین گفتم. منظور روحیه ایشان است که با طلبه‌ای که هنوز آشنا نیست و برای اولین بار با او برخورد می‌کند می‌فرماید صدبار لعن رضاشاه کن! آن‌وقت می‌گویند که ایشان اهل مبارزه نبوده است.
 
گویا شما با آیت‌الله جوادی آملی هم ارتباط دارید. در باره این ارتباط و همچنین نامه جمعی از علمای اعلام در حمایت از رهبر معظم انقلاب که در برهه نامه جام زهر مجلس ششم نوشته شد بفرمایید.
رابطه بنده با حضرت آیت‌الله جوادی آملی رابطه شاگرد و استادی است.ما جلد اول اسفار را از محضر ایشان درس گرفتیم. در دروس فقه و اصول ایشان هم شرکت می‌کردیم. ارتباط ما با ایشان خیلی حسنه و خوب بود. وقتی برای حج قبول شدم معرف من دو نفر بودند که یکی حضرت آیت‌الله جوادی آملی است که با دست خط خودشان من را معرفی کردند و معرف دیگر هم حضرت آیت‌الله مصباح یزدی بودند. در تحصن هم که تشریف آوردند یادم هست که حضرت آیت‌الله جوادی آملی بالای منبر نشستند و من هم به ایشان گزارش دادم. یادم هست سال ۸۳ مجلس ششمی‌ها نامه‌ای نوشته بودند که رهبری باید جام زهر بنوشند. برای ما خیلی سخت بود. یکی از کارهایی که کردیم این بود که حالا که این نامه نوشته شده است، در سطح علمای بزرگ هم باید نامه‌ای نوشته شود که آنها خطاب به مقام معظم رهبری و در حمایت از ایشان امضا کنند. بنده به همراه آقای استاد فیاضی و آقای ابوترابی که از دوستان ما بودند خدمت حضرت آیت‌الله جوادی آملی رسیدیم. آن‌موقع ایشان دماوند بودند. یک سفر هم آقای رجبی تشریف آوردند. در دو سه سفری که خدمت ایشان رفتیم قرار شد متن نامه را هم خود ایشان بنویسند. متن نامه هم موجود است. اولین امضا را هم ایشان کردند.
 
چه افراد دیگری امضا کردند؟
آیت‌الله مصباح، آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله مجتهد شبستری، آیت‌الله استادی و شخصیت‌هایی در این رده امضا کردند و نامه را توسط آیت‌الله مشکینی در نشست خبرگان که خدمت حضرت آقا رسیدند تقدیم ایشان کردند که حضرت آقا لبخند شیرینی زدند. نامه جالبی بود. در مقدمه نامه آمده بود «الامام الخمینی مدینه السیاسه و علی الخامنه‌ای بابها». این عین عبارت آیت‌الله جوادی است که امام خمینی شهر سیاست هستند و آیت‌الله خامنه‌ای باب شهر سیاست هستند. ما چنین ارتباطی با حضرت آیت‌الله جوادی آملی داشتیم و هم‌چنان هم خدمت ایشان ارادت داریم. منتهی در برخی رسانه‌ها بنا دارند طور دیگری القا کنند. در حالی که هم رابطه آیت‌الله مصباح با ایشان بسیار خوب و جالب است و هم ما نسبت به ایشان ارادت کامل داریم.
ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار