خون حسن شهید، ده ها تن را دلباختنه شهادت کرد، صدها بی تفاوت را غیرت بخشید، هزاران خفته را بیدار نمود. آری! خونی که پیامش همراهش روان شد. پیام خونش امواجی سنگین به وجودآورد.
به گزارش خبرگزاری بسیج درکرمان ، شهید حسن توکلی زاده در سال ۱۳۴۲ در شهر قم و در خانواده ای که از انوار قرآن و ایمان روشنایی می گرفت متولد شد. پدر بزرگوارش شیخ احمد توکلی زاده روحانی مبارز و مجاهدی مخلص بود که در راه انقلاب و اسلام از هیچ تلاشی فرو گذار نمی کرد و مادر بزرگوارش نیز بانویی متدین و از خانواده های اهل علم و فضل و ایمان قم بود.
حسن در سال ۱۳۵۷ پس از طی دوران راهنمایی، وارد حوزه علمیه معصومیه کرمان شد. وضعیت جدید او با اوجگیری انقلاب اسلامی ایران، به رهبری حضرت امام«ره» همراه و مصادف شد؛ بلوغ او با حرکات خروش مردم مسلمان شکل گرفت و لذا توان و قدرت خود را برای بیداری مردم به کار گرفت؛می خواست نمادی از یک جوان مسلمان و متعهد و رفتار و منش او برای دیگران اُلگو باشد.
از این رو وقتی شنید که در دهه اول محرم ۵۷ قرار است نمایشنامه ای به نام "خون” در مسجد جامع راور به صحنه آید پیشقدم شد و با جمعی از دوستانش در شب هشتم محرم در مسجد جامع راور این نمایشنامه را به صحنه اجرا در آوردند، حسن با اجرای زیبایش در نمایشنامه، شوری به پا انداخت که جمعیت یکصدا فریاد می زدند: "کاخت کنیم زیرو زبر یا ابن مرجانه”
559
نمایش به پایان رسید حسن به همراه جمعیت با شوری انقلابی از مسجد خارج شده و یکصدا شعار مرگ بر شاه سر دادند، آن زمان شور انقلابی سرتاسر کشور را فراگرفته بود و نظامیان در آماده باش به سر می بردند. ناگهان صدای تیر اندازی از بیرون مسجد شنیده شد؛ خبر دادند که حسن مورد اصابت گلوله قرار گرفته است؛ بدن نیمه جانش را به صحن مسجد جامع آوردند .
چشمها را باز کرد، با نگاهی پر معنا و هدفدار پدر را مخاطب قرار داد و گفت « اگر من رفتم تو کاری زینبی کن …» پدر منظور او را فهمید، دانست که وی تنها پدری جوان از دست داده نیست، بلکه پدری است که رسالت پیام رسانی بر دوش دارد و باید خود را آماده کند.
بدن تیر خورده حسن را در روز هشتم محرم، به کرمان منتقل کردند عزاداری و زیارت عاشورا حال و هوایی دیگر گرفت. آن روز کرمان با هر روز دیگر متفاوت بود؛ مردم انقلابی همه خود را منتقم خون او می دانستند و باشکوه ویژه ای در قالب عزاداری و سوگواری، جنازه این شهید بزرگوار را تا گلزار شهدای کرمان تشییع و در ۱۸ آذر ماه ۵۷ بهمن پیکر مطهرش در خاک آرام گرفت.
561
پدر شهید در دومین روز پس ازپیروزی انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ نحوه به شهادت رسیدن پسرش را اینگونه با قلم خود به رشته تحریر در آورده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
الا ان حزب الله هم الغالبون
دومین روز است که از انقلاب اسلامی به ثمر رسیده و طلیعه حکومت راستین اسلامی اشعه طلایی خود را بر سراسر ایران پخش نموده است.
امروز همه از شهیدان تجلیل نموده و پیروزی بزرگ ملت قهرمان ایران را مدیون فداکاری ها و جانبازی های شهیدان با هدف می دانند.
رهبر انقلاب حضرت آیه العظمی الامام خمینی که پس از سالها تبعیدی به وطن بازگشتند بر مزار شهیدان نزول اجلال نموده و قبل از هرکس از آرامگاه ابدی شهداء دیدن فرمودند و به پدران و مادران و بستگان شهداء تسلی بخشیدند و به عظمت و آثار خون شهید ارج نهادند.
تاریخ تشیع گواه است که اکثر پیروزی ها در پرتو فداکاری ها و جانبازی شیعیان در سطوح مختلف بدست آمده است؛ زمانی خون امام حسین(ع) و اصحاب و یاران آن حضرت سیل آسا به جریان افتاد و با امواجی خروشان به کرانه های زمان و مکان پخش شد و مغزهایی را شست و شو داد و تا زمان و مکان باقی است حماسه عاشورا رسالت و پیامبری خواهد داشت.
و گاهی خونهایی بصورت نهرهای بزرگ و زمانی چون جویبارهای کوچک تشنگان را سیرآب ساخته و مدت و زمانی اثربخش و سپس سپری و نابود گشته است.
ارزش و اثر خون شهیدان مساوی نیست و شاید همین اثرات که درجات شهداء را تعیین می کند و امام حسین(ع) را سیدالشهدا نموده و به دیگران پاداشی به مراتب آثارشان بخشیده می شود.
امروز که بواسطه شکستگی پا مدت دوماه است که بر تخت بیمارستان خفته ام و نتوانستم از شهیدان تجلیلی نمایم اینک تحلیلی از احوال شهید از دست داده خود را به رشته تحریر در می آورم تا نحوه شهادت و اثرات خون این شهید و اشعه شهادت او را بر اوراق حک کنم تا آیندگان قطره ای از امواج سهمگین انقلاب را بشناسد و یاد او را فراموش ننمایند.
امید است که دیگران هم احترام شهیدان را پاس داشته و هرچه بیشتر و کامل تر شهیدان انقلاب اسلامی را معرفی کنند تا برای موجودین و آینده شناخته باشند.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله الذی اکرهنا بالشهاده و سبونا بالعاده
خون حسن شهید، ده ها تن را دلباختنه شهادت کرد، صدها بی تفاوت را غیرت بخشید، هزاران خفته را بیدار نمود.
آری! خونی که پیامش همراهش روان شد. پیام خونش امواجی سنگین به وجودآورد.
شب هفتم و هشتم محرم نمایشنامه حجربن عدی: نمایشنامه خون، در مسجد جامع راور روی صحنه آمد، حسن شهید تا آخرین ساعت پروانه وار در اجرای آن کوشید.
نمایشنامه خون، رنگ خون و لذت خون دادن در راه حق و روشنگری انسانها را به همه نشان داد.
برنامه به پایان رسید با کمال آرامش اکثر مردم از مسجد خارج شدند که ناگهان از خارج از مسجد صدای شلیک تیراندازی بگوش رسید، حسن قدم به دالان مسجد نهاد که مورد اصابت گلوله دژخیم شاه، استوار ژاندارمری سیروس بیگلو واقع شد.
جوانان به جوش آمدند، رگها پر از خون و رنگها گلگون شد، در زیر رگبار گلوله حسن را روی دست بداخل مسجد آوردند بدن نیمه جانش را در اتومبیل گذاردند و سرش را در دامن پدر نهادند.
اولین سخنش این بود:آقاجان!« اگر من رفتم کار زینبی کنی…
به درمانگاه راور رسیدیم با اینکه در اثر کم خونی رنگش به زردی گرائیده بود، صدایش بلند بود. مرگ بر شاه، درود بر خمینی.
کسانی که همراه به درمانگاه آمده بودند، تمام عکسهای خاندان پهلوی را از درمانگاه بیرون ریخته و خرد کردند. بیمار با آمبولانس راور به کرمان منتقل شد و اقوام و بستگان به دنبالش رفتند، وضعش خطرناک بود مردم دسته دسته برای دادن خون به بیمارستان مراجعه کردند اما چون خونریزی داخلی بود بهبودی حاصل نگشت.
شب شد مادر دلسوخته اش که خیلی ناراحت بود در اواخر شب خوابش برده بود. پس از بیداری خوشحال گفت: در خواب دیدم که در باغی زیبا و خرم بودم برگهای درختانش شکل بسیار زیبایی داشت حسن را دیدم که با شخص محترمی مشغول صحبت بود. ازباغبان خواستم که او را نزد من آورد جواب داد که با امام حسین(ع) سخن می گوید.
مادر آرام گرفت چون گمان می کرد که فرزندش شفا می یابد، اما من که پدر بودم دانستم که پسرم شهید می شود و با بزرگان محشور می گردد.
شبیه این خواب را چند روز بعداز شهادت حسن جوانی دید، او گفت: حسن شهید و مادرش را دیدم که در محلی نشسته اند و هر چه مادرش او را صدا می زند جواب نمی گوید، من ناراحت شدم و به حسن گفتم: چرا مادرت را بی اعتنایی؟ جواب داد با امام زمان (عج) سخن می گفتم و نمی توانستم سخن امام را قطع کنم.
لطف پروردگار و شایستگی روح پاک شهید بود که در بهترین وقت مناسب قبض روح گشت چون زمان برای تجهیز و تکفین و پیوند دادن جنازه به عزاداران سیدالشهدا(ع) مناسب بود، اگر ساعتی به تأخیر افتاده بود خون شهید پیامش نارسا می شد و از آن بهره برداری نمی گشت.
اما با موقعیت مناسب مومنین مجاهد به جنبش افتادند و مقدمات حرکت جنازه را فراهم نموده و پس از تجهیزات لازم آنرا به دستجات عزادار ابی عبدالله الحسین(ع) ملحق کردند، از این ساعت شهید ما شهید شاهد و جلودار عزاداران سیدالشهدا(ع) واقع شد جوانان کرمان جنازه روی دست باصدای بلند و چشمانی اشکبار می گفتند:
یاحسین یاحسین حسن ما را کشتند
دسته دیگر با مشتهای گره کرده جواب می گفتند:
می کشیم می کشیم هر که حسن را کشته
و جمعیت پنجاه هزار نفری که در تشییع جنازه بودند شعار مخصوصی داشتند که با لحنی جانسوز دستها را روی سرگذاشته می خواندند:
کشته شد از جفا این حسن با وفا
وای حسن جان وای حسن جان
مرگ براین شاه مرگ براین شاه
در تشییع جنازه هزاران جوان از قطرات خون شهید ارتزاق کردند به این معنی که هزاران برابر قطرات خونی که از این شهید بر حیاط مسجد جامع راور ریخت خون شهامت و شجاعت در عروق و رگهای جوانان تزریق شد.
جوانان با قلبی محکم و اراده ای استوار دسته دسته به من تبریک می گفتند. حتی پیران و بزرگسالان چنین بودند. به یاد ندارم کسی به من تسلیت گفته باشد. چون سراسر جریان حماسه آفرین بود و شور انگیز.
افراد زیادی بودند که خواستار چنین شهادتی بودند و آرزو می کردند چنین افتخاری نصیبشان گردد. جنازه بالای دستها ۶ کیلومتر تشییع شد. نزدیک مسجد صاحب الزمان(عج) رسید هزاران نفر از زن و مرد بر جنازه نماز خواندند سپس در محل مخصوص قرار گرفت، بلندگوهایی که قبلاً نصب شده بود صداها را به همه جا می رساند.
تشییع کنندگان محوطه وسیعی را اشغال کردند و بالای خاک نشستند سخنگویان مطالبی پیرامون ادامه مبارزات علیه ظلم و ستم و نیرو گرفتن از خون شهیدان حماسه هایی سرودند سپس جنازه را در مقبره معروف آیت الله به خاک سپردند بدن شهید در خاک پنهان شد اما خونش به جوشش آمد، امواجی سهمگین به وجود آورد.
سراسر کرمان به شهید ادای احترام کردند مجالس فاتحه ای بی مانند تشکیل شد، هفتمین روز شهادت شهید، قیامتی در مسجد امام خمینی(ره) برپا بود، دریای جمعیت آماده بود که برمزار شهید حاضر شود و به خون شهید احترام گذارد،
دستگاه ظلم و استبداد و رژیم حاکم به خود لرزید به خیال اینکه این موج را آرام کند جمعیت را از حرکت منع نمود عزاداران با تصمیم قاطع حرکت خود را شروع کردند پیاده به طرف قبرستان به راه افتادند اما دژخیمان برای متفرق کردن افراد عده ی زیادی را مجروح و چهار نفر از جوانان مومن و مجاهد: آقای مهندس دادبین، آقای مهندس مهدوی، آفای حسنی و آقای نامجو را شهید نمودند.
شهادت این چهار نفر نه تنها ایجاد آرامش نکرد بلکه انقلاب را سریعتر نموده و دشمن با دست خود امواج خروشان تر از قبل به وجود آوردند.
آن روز به جز عده ای معدودی از بازماندگان کسی بر مزار شهید حاضر نشدند و برنامه سخنرانی و شعار که تنظیم شده بود اجراء نگشت، اما صبح شنبه علی رغم مخالفت دژخیمان شاه جنازه ها با عظمتی خاص و با شکوه تر از قبل تشییع شدند و مردم با مشت های گره کرده علیه مظالم استبداد شعار می داند و پشتیبانی خود را از زعیم عالی قدر حضرت آیه الله العظمی الامام خمینی(ره) اعلام می کردند و از رژیم طاغوتی شاه ابراز تنفر و انزجار نمودند.
همین مشت های گره کرده که بود توانست تانکها و توپها و …. را خرد نموده و بت ها را شکسته و بالاخره ریشه فساد را از ایران بیرون انداختند.
آری آن روز امواج خون در تمام جهات دایره وار پیش می رفت و تلاطم هایی سهمگین به وجود می آورد و تمام طبقات خصوصاً روحانیون، فرهنگیان و دانشجویان در بهره گیری از این خون سهم بزرگی داشتند.
آنان هدف شهید و غرض از شهادت را که معرفی ظالم وستمکار و ریشه ستم و بیداد و ایجاد آزادی و عدالت است برای مردم تشریح کردند و خفته گان و غافلان که در این جلسات شرکت کرده بودند بیدار ساختند، رژیم حاکم برای ایجاد خفقان بیشتر تصمیم گرفت زبان ملت را قطع نماید و پیام خون را متوقف کند.
لذا پس از نیمه شب شنبه عده ای از دژخیمان جلاد را که با ماسک و سپر و تمام وسایل وحشت و ارعاب همراه بودند به خانه چهار نفر از مبارزین و سخوران توانا: حضرت الاسلام شهید شیخ علی ایرانمنش، دبیر مبارز آقای محمدرضا مشار زاده، مهندس مبارز جناب عباس مشار زاده، دبیر فعال و مبارز جناب آقای ساوه؛ فرستادند و با حمله وحشیانه آنان را دستگیر نموده و تهران فرستادند.
این تلاش مذبوحانه رژیم طاغوتی ندای ملت را رساتر و صفوف آنها را فشرده تر ساخت و همبستگی کاملتری به وجود آورد به این معنا که : فرهنگیان در اداره آموزش وپرورش اعتصاب کرده و خواستار آزادی آنها شدند. روحانیون پشتیبانی کامل خود را از این خواسته اظهار نموده و در این زمینه سخنرانیهایی ایراد کردند.
بازاریان به اعتصابشان پیوستند و طبقات مختلف سبدهای گل به عنوان پشتیبانی تقدیمشان داشتند، اداره مخابرات کارگران ذوب آهن کرمان و ذغال سنگ زرند دست از کار کشیدند و از شهرها اظهار پشتیبانی نمودند…
گرچه دستگاه جبار در مقابل ملت بی اعتنا بود اما پایداری ملت بزدوی او را به زانو در آورد و زندانیها آزاد و مردم به استقبال آنان شتافته و قیامی به پا کردند و خلاصه مجسمه ها فرو ریخت و بت بزرگ رفت و امام آمد و حکومت انقلاب اسلامی تشکیل شد.
این است اثرات امواج خون که به هم بسته و پیوسته در این اقیانوس بیکران جهان و زمان پیش می رود و اثر بخش می گردد.
من که در کرانه ی کوچکی از این اقیانوس ایستاده و گوشه ای از این امواج را شاهدم به عنوان یاد بود شهیدی که چون قطره به دریا پیوسته و خونش امواجی ایجاد کرده مشاهداتم را نگاشتم.
امیدوارم که نویسندگان شهداء چهره های جالب آنها را هر چه بهتر ترسیم نموده و به حاضران و آیندگان تقدیم دارند و پیوند خود را با شهید محکم نموده و خدماتشان را قدردان باشیم.
با تقدیم احترام- پدر شهید-احمد توکلی زاده
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار