- به گفته خود ایشان جد اعلای ایشان به مقدس اردبیلی منتسب است. خانواده مادربزرگ پدری ایشان نیز از طایفه بزرگ نمازیهای شیراز هستند. وی همچنین از طرف مادری به نادرشاه و همچنین صفیالدین اردبیلی منتسب است.
- وی از شاگردان خاص عارف وارسته مرحوم اسماعیل دولابی به شمار میرود. خود در اینباره میگوید: «آقای دولابی برای من برنامههای زیادی گذاشت و وقت زیادی صرف من کرد؛ من را همراه خودش به دامان طبیعت میبرد و با من صحبت میکرد ... جلسات مرحوم دولابی برای بنده خیلی تأثیرگذار بود.»
- آیت الله حائری به زبانهای انگلیسی و عربی مسلط است. بنا به گفته خود ایشان «عربی و انگلیسی را قبل از اینکه در مدرسه چیزی یاد بگیرم میفهمیدم و میخواندم. یک حالت خودجوش در این دو درس داشتم.»
- معروف است که هیچگاه کتاب نگه نمیدارد و به کتاب و فیش و نتبرداری متکی نیست. در اینباره معتقد است «من حتی یک جلد کتاب هم ندارم ... آنها که از کتابها نت برمیدارند، مطلب توی ذهنشان نمیماند. آنها به یادداشتهایشان اعتماد میکنند و چیزی به ذهنشان نمیسپارند. تصورشان این است که هر وقت بخواهند فیشها و یادداشتها هست، با این شیوه مطلب در ذهن ذخیره نمیشود.»
- خانواده و اخوی بزرگتر ایشان از مبارزان دوران ستمشاهی و همرزم شهید سید علی اندرزگو هستند. آیت الله حائری در این خصوص گفت «مسئله اسلحه در میان بود و ساواک میخواست از او اعتراف بگیرد. به همین دلیل خیلی او را شکنجه کردند، طوریکه یک چشمش از کار افتاد.» خود ایشان نیز تبعید و شکنجه فراوان را در این رژیم تحمل کرده است.
- چند ماه پیش از این مجله معتبر «اکونومیست» با ایشان مصاحبهای در خصوص پول و بانک انجام داد. همچنین به دعوت دکتر شیبانی و دکتر مظاهری (رؤسای وقت بانک مرکزی) سالها مدرس پول و بانک برای مدیران عامل بانکها در محل بانک مرکزی بوده است. جالب است که شخصی با این وزن علمی کمتر مورد توجه رسانهها و محافل اقتصادی داخلی قرار گرفته است.
- وی در کتاب (پول رایج جهانی و احیای پول اسلام)، به ذکر 10 مورد از تناقضات و مشکلات اساسی پول فعلی که مبتنی بر «اعتبار» است اشاره کرده و در کتاب دیگر (در اسلام پول نباید کار بکند) جایگزینی را برای پول رایج پیشنهاد میکند.
- آیت الله حائری علاوه بر فقه و علوم دینی، بر زبانهای عربی و انگلیسی نیز مسلط است و بر علوم روز مانند پول و بانک، ریاضیات، و همچنین کشاورزی اشراف دارد.
* * * * * * *
اول جواب سؤال آخرتان را میدهم؛ میفرماید «الَّذینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاَّ کَما یَقُومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ؛ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا» میگوید کسانی که ربا میخورند «گیج» هستند؛ سرشان «دور» برداشته؛ میفرماید دلیلش این است که میگویند معامله هم مثل رباست؛ درحالی که خدا معامله را حلال کرده و ربا را حرام؛ میگوید تو حواست پرت است؛ اگر حواست پرت نبود این حرف را به من نمیزدی؛ تو چرا نمیفهمی بیع مانند ربا نیست؟
ممکن است این را کمی توضیح بفرمایید؟
در بیع، سود و زیان با هم وجود دارد؛ در ربا سود هست اما زیان نیست. میگوید اگر حواست پرت نباشد نمیگویی این دو مانند هم هستند. آیا بانک حاضر است به کسی قرض بدهد و در ضرر او شریک شود؟ اگر حاضر نیست این روش بانکها رباست.
چرا میفرمایید روش بانکها رباست؟
ببینید؛ این قراردادها دو حالت کلی دارد: یا پول را برای کار دادهایم، که مثلاً «مضاربه» است؛ یا اینکه ماهیتش کاملاً «قرض» است.
مضاربه یا عقود دیگر در فعالیتهای اقتصادی آن است که طرفین سود یا زیان میبرند؛ یکی به اندازه سهم «صاحب مال» و یکی هم به اندازه سهم «عامل».
اگر هم این قرارداد برای کار نیست و این پول را به او قرض داده آنوقت عامل مالک پول است و سرتاسر سود مال عامل است؛ چون پول مِلک عامل است، پس سودش هم برای اوست؛ اگر هم ضرر کرد سرتاسرش به خودش مربوط است؛ به سرمایهگذار مربوط نیست؛ این هم میشود قرض.
تسهیلات باید به یکی از این دو روش باشد؛ یا طرف با این قرض مالک شده که اگر سودی برد مالک آن سود میشود و اگر هم ضرری کرد، متوجه خودش است؛ یا اینکه نه، من به او پول قرض میدهم برای فعالیت اقتصادی؛ در این حالت سرمایهگذار، مالک است؛ عامل روی مال من کار میکند؛ و چون اصل مال من است، اگر سود یا زیانی آمد مال من است.
حتی اگر عامل تفریط و بیدقتی نکرده باشد، جریمه هم ندارد؛ اما اگر کوتاهی کرد و من توانستم ثابت کنم، قاضی آنچه را که به من ضرر زده و کوتاهی کرده و بهخاطر آن به من ضرر رسیده، مشخص میکند و از او میگیرد.
بله؛ و نسبت به کاری هم که عامل انجام داد طبق قرارداد حقالزحمه یا پورسانت مشخص را به او تعلق میگیرد و نفعش را میبرد. آن اولی که طرف، مالک مال میشود، «قرض» است؛ این دومی که طرف امانتدار است، میشود «مضاربه».
حالا بانکها میآیند با مردم چه قراردادی میبندند؟ مثلاً میگویند من این پول را به تو میدهم؛ اما خوب؛ شخص دیگری این پول را به من داده و من به او بابت تورم سالانه یک مقداری اضافه میدهم. من نمیتوانم بدون اینکه از تو سودی بگیرم به او سود بدهم؛ این پولهای دست من امانت مردم است؛ من باید بابت اینکه اینها دست من است حداقل به اندازه تورم چیزی بدهم که تنزل نکند. طبق قانون مراوده است؛ «سرمایه» ضرب در «نرخ» ضرب در «مدت»؛ بسته به این است که مدت چقدر باشد و نرخ چقدر باشد.
یعنی بهانه این است که ارزش زمانی پول را لحاظ میکنند؟
بانک به گیرنده تسهیلات میگوید کاهش ارزش این تسهیلات ــ بهدلیل تورم ــ به عهده گیرنده تسهیلات است. خوب؛ اول اینکه من از بانک سؤال میکنم؛ شما اسکناس چاپ میکنید و کاغذ را به پول تبدیل میکنید؛ بهاین وسیله داراییتان را اضافه میکنید؛ کاغذتان را به «مال» تبدیل میکنید و به همان اندازه پولهای مردم را به «کاغذ» نزدیک میکنید؛ اینجا آیا ضامن مال مردم هستید؟
ممکن است این موضوع را کمی باز کنید؟
مثل این شربت. مردم لیوان لیوان شربتهایشان را ریختند در پارچ. من نصف پارچ را آب میریزم و دوباره شربتهای مردم را در لیوانهایی که به من دادند، به آنها برمیگردانم. یک لیوان دادند، یک لیوان پسِشان میدهم. اما یک لیوان شربت دادند، یک لیوان، نصف آب و نصف شربت پس میگیرند؛ تورم یعنی این.
خوب؛ من در آن آب میریزم؛ پس باید خسارتش را هم بدهم؛ هرکس در شربت آب ریخته، همو هم باید بابت تنزل این ارزش، ضامن باشد؛ هرکسی ضامن کار خودش است؛ ولی بانک میگوید من ضامن نیستم؛ من این شربت تو را میگیرم، اما در آخر سال طبق شرایط اقتصادی جامعه به تو همین یک لیوان را میدهم؛ ممکن است یک درصد، ممکن است ده درصد، ممکن است بیست درصدش آب باشد و این بستگی به شرایط اقتصادی دارد.
مردم بگویند این پولت را قبول نداریم؟ چه کار کنند؟ هرچه بخواهند بخرند باید با همین پول بخرند؛ هر کاری بخواهند بکنند باید با این پول بکنند. اگر این پول را در خانه خودشان بهصورت طلا بگذارند امنیت ندارد؛ آنطوری که بانک میتواند اندوخته کند، برایش حراست بگذارد، کنترل بگذارد، مردم که نمیتوانند؛ پس ناچارند پولشان را از خانه خارج کنند و دست بانک بدهند. پس این قراردادی که مردم با بانکها میبندند از روی رغبت نیست؛ بلکه از روی اجبار و ناچاری است؛ این فرایند که از سر اجبار و ناچاری است، حلال است؟
حالا یک طور دیگر ببینیم؛ که بانک پول بدون پشتوانه منتشر نکند؛ قدرت خرید این پول ثابت باشد؛ یعنی من روی این پول نوشته باشم یک صدم سکه، یک هزارم سکه، یک سکه، ده سکه یا هزار سکه؛ سکه، «مال» است؛ این مال ممکن است در طول زمان وقتی با «مال»های دیگر مقایسه میشود، گاهی کم و گاهی زیاد شود؛ تفاوت نوسانی دارد؛ نوسان پاندولی؛ یعنی ارزشش برود اما مدتی بعد برگردد.
یعنی میفرمایید ارزش «مال» در درازمدت ثابت است و ارزش اسکناس رایج فعلی ثابت نیست؟
دینار اسلام را ملاحظه کنید. دیه یک انسان در اسلام معادل هزار گوسفند یا هزار دینار است. دینار و گوسفند معادل هماند. دینار طلاست؛ مقدارش هم یک «مثقال شرعی» معادل سه چهارم مثقال عرفی است. مثقال عرفی بیست و چهار نخود، و مثقال شرعی هجده نخود است؛ هر سکه دو مثقال است؛ پس دینار شرعی، میشود معادل سه هشتم یک سکه.
سکه را پایین نگه داشتند؛ یعنی با وجود میزان تورمی که در همه اموال بوده، آیا طلا هم به همان اندازه بالا آمده؟ خیر. ابتدای این دولت در سال نود و دو، سکه یک میلیون و سیصد بوده، ولی الآن یک میلیون و صد است؛ با وجود این تورم باید لااقل یک میلیون و نیم باشد؛ اما یک میلیون و صد وسی است؛ یعنی یک قیمت مصنوعی را به آن تحمیل کردند.
الآن با همه آنچه بر سر سکه آمده سه هشتم یک میلیون و صد و سی میشود چهارصد و بیست هزار تومان. قیمت بازاری گوسفند زنده در میدان کیلویی یازده هزار تومان است؛ گوسفند چهل کیلویی میشود چهارصد هزار تومان که گوسفند خوبی است؛ چون بیست کیلو گوشت دارد؛ الآن یک کیلو گوسفند زنده بین یازده تا دوازده هزار تومان است. ببینید؛ در فاصله 1395 سال از ابتدای هجرت، سکه ارزش برابری خود را با گوسفند حفظ کرده است.
حالا این پول رایج را ببینید؛ امام راحل در بیست و هفت سالگی ازدواج کردند و مهریه خانمشان دو هزار تومان بوده است؛ حدود هشتاد سال پیش گوسفند دو و نیم تا سه تومان بود. یعنی دو هزار تومان آن زمان حدود هشتصد گوسفند میشده؛ ولی الآن دو هزار تومان، هفتاد و پنج گرم گوشت میشود. هشتصد گوسفند تبدیل شده به هفتاد و پنج گرم!
ببینید؛ پول مورد نظر اسلام در هزار سال با این همه فشاری که به آن میآورند و مصنوعی پایین نگهاش میدارند که پولهایشان را در طلا و سکه دپو نکنند، اما تفاوتش تفاوت نامحسوسی است؛ به اندازه گوسفند درشتتر و گوسفند ریزتر؛ اما ارزش پول رایج از هشتصد گوسفند به هفتاد و پنج گرم گوشت تنزل کرده است؛ علت این شرایط چیست؟ چرا این تورم بهوجود میآید؟ این پولها کجا میرود؟ این پولها میرود در ساختمان بانکها؛ میرود در املاک بانکها. بانکها گرانترین و بهترین ساختمانها را دارند؛ اغلب حقوقهای نجومی را بانکیها میبرند. اینها از کجا میبرند؟ این همان شربت مردم است که آب میشود و تبدیل میشود به حقوق نجومی. چرا باید با مردم اینطور رفتار کنند؟
این از بانکها؛ اما مثلاً در مسئله مالیات؛ دولت به پیمانکار یک کاری سپرده؛ بعد که او کارش را انجام داد به محض اینکه ذیحسابی کار را تأیید کرد و معلوم شد که پیمانکار کار را تحویل داده، اداره دارایی سهم مالیاتش را برمیدارد. پیمانکار به دارایی میگوید کارفرما هنوز پول ندارد و نتوانسته پول من را بدهد؛ دارایی میگوید «به من مربوط نیست! ما این چیزها سرمان نمیشود!» این چه رفتاری است؟
نگاه کنید زمان منوچهر قبل از اسلام و دوره کفر است؛ آن زمان این رفتار را نداشتند؛ با مسئولان زیردستش صحبت میکند و میگوید اگر اختلافی بین مردم و کارمندتان اتفاق افتاد، طرف کارمندتان را نگیرید؛ طرف مردم را بگیرید؛ چون پایه حکومت بر دوش مردم است؛ این حرف، حرف منوچهر است. به آیندگان وصیت میکند در هر جا اختلاف بین مردم واعضا دولت شد، جانب مردم را بگیرید تا حق آنها ضایع نشود؛ چون پایه حکومت بر دوش آنهاست.
امام بهخاطر این تمجید کردند و گفتند اینها افراد درست وموحدی بودند و به همین دلیل هم امامهای ما از اولاد همینها هستند . حسین بن علی که امام بود همسری گرفت از اولاد این افراد بود. اگر اینها اهل پاکدامنی و درستی نبودند، فرزندان اینها امام نمیشدند. ما درباره امام میگوییم «أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُورا فِی الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ»؛ یعنی «شهادت مى دهم که تو نورى بودى در صُلبهاى شامخ، و رحمهاى پاکیزه» اینها نسلاندرنسل پاکی داشتند و رعایت میکردند.
حالا این اسکناس ــ گرچه قدرتش کم شده ــ اما هم بهوسیله مردم و هم توسط نهادها و دستگاههای مالی پذیرفته شده است.
پولی که قدرتش ثابت باشد مانند یک پاندول است؛ در گذر زمان ارزشش بازمیگردد و ثابت است؛ اما مردم میدانند که قدرت خرید اسکناس رایج در آینده کم خواهد شد؛ ولی چارهای ندارند و به اجبار با آن معامله میکنند؛ این «پولِ زور» است. دلار، پولِ زور است؛ مردم ناچار هستند با دلار معامله کنند. میدانند که امریکا از این شرایط سود میبرد، ولی چارهای ندارند؛ مثلاً وقتی قرار است معامله بینالمللی باشد باید یک پول بینالمللی هم باشد. حالا وقتی یک قدرت بینالمللی، پول خودش را هم بینالمللی کرد، کلی سود میبرد؛ الآن حتی کسی نمیپرسد بابت پشتوانه این پول چه فراهم کردی.