پاسداشت شهیدی که پیکرش پس از 16 سال سالم به قم برگشت

پیکر مطهر و سالم شهید محمدرضا شفیعی پس از 16 سال از شهادتش، به قم منتقل شد تا در جوار سایر شهدای شهر در خاک آرام گیرد.
کد خبر: ۸۸۲۵۴۲۸
|
۲۶ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۹:۳۶
پاسداشت شهیدی که پیکرش پس از 16 سال سالم به قم برگشت
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، تنها چند روز پس از سالروز شهادت حضرت صدیقه کبری (س) در جمادی الاول سال 1423 هجری قمری بود که پیکر مطهر یکی از شهدای مظلوم قم به آغوش شهر بازگشت تا پس از تشییعی با شکوه، در گلزار شهدای علی بن جعفر (ع) به خاک سپرده شود.

این پیکر البته یک ویژگی بارز داشت و آن هم، سالم بودن آن پس از 16 سال بود!

سخن از شهید محمدرضا شفیعی است؛ متولد سال 1346 در محله پامنار قم.

پدر بزرگوارش، دستفروشی دوره گرد بود که تابستان‌ها بستنی و زمستان‌ها لبو و شلغم می فروخت.

محمدرضا 14 ساله بود که با دستکاری شناسنامه‌اش و البته با نذر هزار صلوات برای سلامتی امام زمان (عج)، با اعزام او به جبهه موافقت شد و تا سال 1365 در جمع رزمندگان اسلام بود.

او در واحد تخریب فعالیت می‌کرد و البته چند بار هم در طول این شش سال، مجروح شد که هر بار پس از بهبودی نسبی، باز هم به جبهه باز می‌گشت.

او در آخرین روزهای سال 1364، وصیت نامه ای به این شرح نوشت:

"بسم الله الرحمن الرحیم
 یا اَیّتُها النّفسُ المُطمَئِنّه اِرجِعی اِلی ربّک راضیه مَرضیه فَادخُلی فی عِبادی و ادخُلی جَنّتی
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان ، درهم کوبنده‌ی کاخ ستمگران 
او که عالم هستی را از هیچ آفرید و همه را از حکمتش تعادل بخشید.

و با سلام و درود بی کران بر تمامی رهروان راه حسین. آنان که در این راه قدم نهادند و گلوی خود را با شربت شیرین شهادت تر کردند و جان خود را فدای اسلام و قرآن کردند.
"ما بندگان خدا هستیم و در راه او قیام می‌کنیم اگر شهادت نصیب شد، سعادت است."
اینجانب محمدرضا شفیعی فرزند مرحوم حسین شفیعی لازم دانستم که چند سطر وصیتی با امت حزب الله داشته باشم.

و حال که وقت آزاد شدن من از قفس دنیوی رسیده است لازم دانستم که به جهاد در راه خدا بپردازم که اگر به درگاه باریتعالی قبول شد به سوی زندگی سعادتمند و جاوید دیگری پر بکشم.

من یکی از بسیجی‌هایی هستم که برای اجرای احکام اسلام به جهاد پرداخته‌ام و از ریخته شدن خونم در این راه باکی ندارم؛ چون راه، راه انبیا و اولیای خداست و بایستی پیروی از شهید تشنه لب کربلا کرد:
" اِن کانَ دینُ محمد لَم یَستَقِم اِلّا بِقَتلی فَیا سُیُوف خُذینی"
بعد از شهادت من این سعادت را جشن بگیرید که سنگر خونین من حجله‌ دامادی من بوده است و ما شهادت را جز سعادت نمی‌دانیم. چون شهادت ارثی است که از انبیا به ما رسیده است.

سفارش من به کسانی که این وصیت نامه را می‌خوانند این است که سعی کنید که یکی از افرادی باشید که همیشه سعی در زمینه سازی برای ظهور صاحب الامر (عج) دارند و بکوشید اول خود و بعد جامعه را پاک سازی کنید و دعا کنید که این انقلاب به انقلاب جهانی آقا امام زمان (ع) متصل شود؛ پس اگر می‌خواهید دعاهایتان مستجاب شود به جهاد اکبر که همان خودسازی درونی است بپردازید.
ای برادر و خواهر مسلمان!

بِدان که با شعار در خط امام بودن ولی در عمل دل امام را به درد آوردن، وظیفه انسانی و اسلامی ما نیست.

ای برادران، ما که هنوز خود را نساخته‌ایم و تمام کارهایمان اشکال دارد چگونه می‌خواهیم دیگران را بسازیم و انقلابمان را به تمام جهان صادر کنیم؟ در کارها از خود محوری و تفسیر کارها به میل خود بپرهیزیم و سعی در خودسازی داشته باشیم و خیال نکنیم با کمی فکری که داریم فکرمان از همه بالاتر است و از همه خودساخته‌تر و خلاصه نظرمان بهتر است.

برادران گرامی و ملت شهید پرور، همیشه از درگاه خداوند بخواهید که به شما توفیقی عنایت فرماید که بتوانید در خط امام عزیزمان و برای رضای خدا گام بردارید.
ای جوانان، نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد و مبادا در غفلت بمیرید که علی (ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر امام حسین (ع) با هدف شهید شد.

و ای مادران، مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردای قیامت در محضر خدا نمی‌توانید جواب زینب (س) را بدهید که تحمل 72 شهید را کرد.

همه مثل خاندان وهب جوانانتان را به جبهه‌های نبرد بفرستید و حتی جسد او را هم تحویل نگیرید؛ زیرا مادر وهب فرمود:

پسری را که در راه خدا داده‌ام پس نمی‌گیرم.

و از خواهران گرامی تقاضامندم که از فاطمه (س) یگانه سرور زنان سرمشق بگیرید و حجاب اسلامی خود را رعایت فرمایید.
امیدوارم روزی فرا رسد که همه ملت از زن و مرد و تا جوان و کودک به وظیفه اسلامی خود آشنا شوند و مرتکب گناه نشوند.
در آخر از مادر گرامی خودم حلالیت می‌طلبم و امیدوارم از زحماتی که برای من کشید مزد آن را از زینب (س) بگیرد و امیدوارم همچون دیگر خانواده‌ی شهدا استوار و مقاوم بمانید و کاری نکنید که دشمنان را شاد کند.
ای جوانان عزیز و ارجمند، همانطور که امام فرمود: من چشم امیدم به شماست؛ پس شما هم به ندای "هل من ناصر" حسین زمان لبیک بگویید و به سوی جبهه‌ها حرکت کنید و نگذارید اسلام و قرآن بی یاور بماند ... .
و السلام.
ما بندگان خدا بدنیا آمده‌ایم تا توشه ای برای آخرت جمع آوری کنیم و به سوی زندگی جاوید پر بکشیم.
"الهی تا ظهور دولت یار؛ خمینی را برای ما نگه دار"
آمین
محمدرضا شفیعی."

و اما عملیات کربلای چهار که آغاز شد؛ مادر محمدرضا چند بار او را در خواب دید که می‌گفت: "دیگر چشم به راه من نباشید."

محمدرضا در همان عملیات مجروح شد و به دلیل آنکه نتوانستند او را به پشت جبهه منتقل کنند، به اسارت نیروهای دشمن درآمد.

او 11 روز در زندان دشمن بود و در پاسخ نیروهای دشمن که از او می‌خواستند تا به امام توهین کند، تنها می‌گفت: مرگ بر صدام.

او پس از آن 11 روز، بر اثر همان جراحت از ناحیه شکم و عفونت زیاد، به فیض شهادت نائل آمد تا پیکر مطهرش را در قبرستانی در نزدیکی شهر کاظمین دفن کنند.

و اما 16 سال بعد که قرار شد، پیکرهایی از دو طرف جنگ مبادله شود؛ قبر او را شکافتند و با پیکر سالم محمدرضا شفیعی مواجه شدند.

خبر که به صدام رسید؛ دستور داد تا پیکر این شهید را سه ماه در آفتاب نگه دارند و بر روی او اسید بریزند تا متلاشی شود؛ اما چنین نشد و سرانجام مجبور شدند تا پیکر سالم او را به همراه 6 پیکر سالم دیگر در آن سال، به ایران تحویل دهند.

و این روزها، بیست و پنجمین سالروز تشییع پیکر مطهر شهید محمدرضا شفیعی در قم است؛ شهیدی که در ایام فاطمیه اول به زادگاهش بازگشت و در آن آرام گرفت.

و اما راز سالم ماندن جسد را تنها خدا می‌داند؛ اما بستگان، دوستان و همرزمان محمدرضا نقل می‌کنند که او نماز شبش ترک نمی‌شد، همیشه با وضو بود و بر انجام غسل جمعه مداومت می‌کرد. آن شهید بزرگوار همچنین به خواندن زیارت عاشورا هم عادت داشت و اشک‌های خود را در رثای امام حسین (ع)، به دست می‌گرفت و به بدن خود می‌مالید.

او در جبهه‌ها هم برای خود، قبری تدارک دیده بود و حوالی غروب، به آنجا – که همرزمانش آن را "موقعیت صفا" نامگذاری کرده بودند – می‌رفت؛ به مناجات با خدا مشغول می‌شد و خودش، روضه می‌خواند و می‌گریست.
روحش شاد و یادش گرامی.
حسن شیخ حائری


ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار