حلقه ازدواجمان را به جبهه بخشیدیم/ شهید نسبت به رعایت حق الناس خیلی حساس بود
به گزارش خبرگزاری بسیج در نطنز ، شهدا مردمی از تبار آفتاب هستند، بزرگانی که هر کدام ریشه در بخشی از این آب و خاک دارند، بعضی در روستاها و برخی هم در شهرها چشم به دنیا باز کردند و همگی در نهایت به یک درجه رسیدند.
در سال ۱۳۳۷ درست در دل روزگاری که ثروت وطن به دست عوامل تجمل و ثروت اندوزی به تاراج می رفت از دل خاک پاک نطنز و از تبار مردم ساده و زحمت کش روستایی فرزندی دیده به جهان گشود.
محمود روشن ضمیر در خانواده مذهبی و متدین و با تربیت پدر و مادری مهربان و زحمتکش رشد و نمو یافت و مدارج تحصیلی را در محل زادگاهش روستای کندز و شهر نطنز به پایان رساند.
وی با تشکیل کلاس های قرآن جوانان و نوجوانان و حتی افراد میان سال را آموزش می داد و آن ها را با مضامین قرآن آشنا می کرد، در ماه مبارک رمضان در برگزاری دعاهای وارده فعال بود، در اوقات شرعی با ندای اذان مردم را به اقامه نماز اول وقت فرا می خواند.
محمود روشن ضمیر فردی با اخلاق، متواضع و از حسن سلوک برخوردار بود و در اوقات فراغت در امور کشاورزی و دامداری و پیله وری به خانواده کمک می کرد.
پس از انجام خدمت سربازی همسر انتخاب کرد و در آموزش و پرورش آران و بیدگل مشغول کار معلمی شد.
با شروع جنگ تحمیلی با درجه گروهبانی به خدمت فرا خوانده شد و در تاریخ بیستم آذرماه سال ۱۳۶۰ بر اثر اصابت گلوله دشمن دعوت حق را لبیک گفت و به خیل شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی پیوست.
در ادامه گفتگوی خبرنگار پایگاه خبری آوای نطنز با خانواده شهید محمود روشن ضمیر را با هم می خوانیم.
نسبت به رعایت حق الناس خیلی حساس بود
برادر شهید روشن ضمیر در مورد خصوصیات فردی وی می گوید: محمود نسبت به بقیه فرزندان خانواده ما خیلی آرام و از همان کودکی بسیار مهربان بود.
وی بیان کرد: خانه ما در روستای کندز بود و تا شهر فاصله داشت بچه ها مجبور بودند مسیر طولانی را پیاده تا مدرسه بروند، یک بار برف زیادی آمده و محمود دیر کرده بود و همه ما را نگران کرد، وقتی برگشت گفت رفته دوستش را که توی برف گیر کرده بود تا خانه برساند.
برادر شهید روشن ضمیر با بیان این که ایشان اولین شهید شهر نطنز است، ادامه می دهد: برادرم نسبت به حق و ناحق شدن مال مردم و حق الناس خیلی حساس بود، وقتی برای چرا، گوسفندان را به صحرا و باغ می برد همه توجهش به باغ و مزرعه مردم بود و این را همیشه می گفت که مواظبم مبادا گوسفندان وارد مزرعه مردم شوند.
وی ادامه می دهد: محمود کم کم در میان همان مزارع کوچک روستای کندز با روحی به پاکی آب چشمه های روستای زادگاهش رشد کرد تا اینکه وارد دبیرستان شد.
شهید بر اقامه نماز اول وقت اصرار و همواره بر آن تاکید می کرد
برادر شهید در پاسخ به این سوال که چه چیزی برای ایشان از همه مهم تر و ورد زبان او بود، می گوید: محمود به مسائل مذهبی و دینی خیلی اعتقاد داشت و بیش از همه و همیشه توصیه به نماز اول وقت می کرد.
وی ادامه می دهد: درسش محمود خوب بود و همیشه در دبیرستان از همه لحاظ حواسش به بچه ها و دوستانش بود، بیشتر وقت ها ناهار را به مدرسه می برد و گاهی وقتی برمی گشت می گفت به بچه ها دادم و خودم هنوز چیزی نخوردم.
حلقه ازدواجمان را به جبهه بخشیدیم
همسر شهید هم که سه سال زیبا را با خاطرات خوب در کنار شهید در داران گذرانده است به خصلت های بارز شهید اشاره می کند و می گوید: همسرم بسیار مهربان و صادق بود و وقتی جنگ شروع شد همه جوره برای جبهه کمک جمع می کرد و این کمک های نقدی و غیر نقدی را به جبهه های جنگ می فرستاد.
شریفی اضافه می کند: ما حتی حلقه های ازدواجمان را برای جبهه دادیم چرا که معتقد بودیم هر کس باید بهترین داشته هایش را در راه خدا بدهد، و بعد از آن هم محمود عزیزترین دارایی یعنی جانش را داد.
همسر شهید روشن ضمیر در مورد آشنایی و ازدواج با این شهید بزرگوار می گوید: محمود سال سوم تجربی را می گذراند که وارد دانشسرای تربیت معلم و بعد از آن برای خدمت معلمی راهی داران شد، آنجا با من که خواهر یکی از همکاران وی بودم ازدواج می کند، ثمره ازدواج هم بنت الهدی است که فقط چند ماهه بود که در اوج جنگ راهی جبهه شد.
همسر شهید خاطره جالبی نقل می کند…
وی می گوید پدر محمود چند سال قبل از ازدواج ما خوابی دیده بود که آقایی نورانی به او می گوید چند پسر داری؟ جواب میدهد پنج پسر، وی از پدر محمود می خواهد تا یکی از پسرهایش را در راه خدا بدهد اما پدر ناراحت می شود سرش را پایین می اندازد و پاسخ نمی دهد تا اینکه محمود در را باز میکند و می گوید پدر جان چرا جواب آقا رو نمی دهید و…
از آن به بعد بود که پدر و مادر ترسان از خوابی که دیده شده برای سلامتی او نذر و قربانی می کنند تا اینکه سرانجام راه خداوند، محمود را می طلبد…
همسر شهید آخرین خاطره دیدار او را اینگونه به یاد دارد: آخرین بار که از جبهه به خانه آمده بود چهره اش تغییر کرده بود و یک نور خاصی داشت، من چند بار نگاهش کردم و گفتم خیلی تغییر کرده ای، آن روزها در بین مردم اصطلاحی بود که می گفتند طرف نور بالا می زند و به زودی شهید می شود رفت و اینگونه هم شد.
چهره شهید محمود روشن ضمیر معلم و فرهنگی جوان نطنزی سرانجام پس از چند ماه حضور در جبهه ها در آبان سال ۶۰ رنگ شهادت گرفت و در حمله نیروهای عراقی به بستان در راه حفظ شریعت و دین و وطن شربت شیرین شهادت نوشید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای روستای جاریان به خاک سپرده شد.
روحش شاد و راهش پررهرو باد…..