شهید مدافع حرم 'سجاد حبیبی' از جوانان دیار سرزمین عشق است؛ او در بهمن 94 حین انجام ماموریت در 'ریتان' سوریه به فیض شهادت نائل آمد.
به گزارش خبرگزاری بسیج از کرمانشاه، چقدر زود دیر می شود برای مادری که به خیال وصال با ثمره عمرش شب ها را صبح
و صبح ها را شب می کند اما دریغ از صدای آشنایی که یک سال است شنیدنش را
حسرت می خورد.
پدری که دیگر کمرش راست نمی شود، همسری که از وقتی رفته است بغض تنها همدم سینه پر از حرفش و دختری که از پدر تنها عکسی بر دیوار خانه نصیبش شده است.
پدری که تمام بی قراری های عمر 34 ساله اش را با شتافتن به سوی خاک متبرک به نام حسین و پدر بزرگوارش پاسخ داد تا لاله باشه در آغوش خاک و به یمن وجودشان ریشه پر از غیرت و جوانمردی و مردانگی این سرزمین هرگز نخشکد، 'سجاد حبیبی'، شیرپاک خورده ای از کنگاور است که دومین مدافع شهید حرم می شود تا بگوید درب شهادت همچنان باز است.
شهید سجاد حبیبی متولد سال 1361 در شهرستان کنگاور است که از همان بچگی با روحیه مذهبی و انقلابی که در خانواده آنها حاکم بود رشد کرد.
این شهید والامقام در اول بهمن ماه سال 81، پس از قبولی در آزمون دانشکده افسری دانشگاه امام حسین (ع) به عضویت سپاه در آمد و در سال 1386 و در شب عید سعید مبعث زندگی مشترکش را با دختر عمه اش آغاز کرد که حاصل این ازدواج تنها دخترش به نام 'باران' است.
شهید سجاد تحصیلات خود را در مقطع کاردانی رشته علوم پایه نظامی دردانشکده افسری اصفهان در سال 1384 به اتمام رساند و در تابستان همان سال دانشکده افسری را(که در سال 86 تبدیل به مجتمع دانشگاهی حضرت امیرالمومنین شد) برای ادامه خدمت برگزید و تا زمان شهادت به عنوان مربی سلاح و جنگ افزار در آن مکان مقدس مشغول فعالیت شد.
در ادامه گفت و گوی خواندنی خبرنگار ما با پدر و همرزمان این شهید مدافع حرم می خوانید؛ پدر شهید حبیبی که از سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بازنشسته این ارگان مقدس می باشد، در گفت و گو با خبرنگار ما، می گوید: سجاد چند روز قبل از اعزام به سوریه به کرمانشاه آمد، در خانه منتظر ماند تا مادرش برای انجام کاری منزل را ترک کند سپس نزد من نشست و گفت: 'بابا اگر اجازه بدهید عازم سفر سوریه برای مبارزه و جهاد هستم' من هم گفتم: پسرم خدا پشت و پناهت باشد، هرکسی که این لباس مقدس را بپوشد باید هر لحظه آماده دفاع از اسلام و انقلاب باشد؛ شهید گفت: 'ولی بابا اگر بروم بر نمی گردم! '
'رضا حبیبی' ادامه می دهد: راستش ناراحت شدم، ولی به روی خودم نیاوردم و گفتم: ان شاالله سالم و سلامت باز می گردی، من خودم هشت سال جبهه بودم ولی قسمت نشد شهید شوم.
پدر این شهید بزرگوار می گوید: شهید سجاد دوباره تکرار کرد: ولی بابا من شهید می شوم فقط الان چیزی از رفتن من به سوریه به مادرم نگویید، شاید نتوانم ناراحتی شان را تحمل کنم وقتی رفتم به ایشان اطلاع دهید.
پدر شهید حبیبی در ادامه به جریانی که چند روز قبل از شهادت فرزندش در خواب دیده بود اشاره می کند و می گوید: شب پانزدهم بهمن ماه 94 حوالی نیمه های شب در عالم خواب خود را در جوار حرم مطهر حضرت زینب (س) دیدم، خانم حضرت زینب (س) طبقی بر دست داشتند از ایشان سوال کردم: بی بی جان در این طبق چه چیزی هست؟ ایشان فرمودند: 'سر یک مجاهد که در راه خدا هدیه شده است.' از خواب بیدار شدم حس غریبی داشتم تقریبا مطمئن شده بودم که سجاد دیگر بر نمی گردد و تا خود صبح در حیاط خانه قدم زدم.
یکی از همرزمان شهید حبیبی نیز در گفت و گو با خبرنگار ما می گوید: خوش اخلاقی، صبوری، شوخ طبعی، شیک پوشی و نظافت از ویژگی های رفتاری و ظاهری سجاد حبیبی بود که به الگویی برای بچه ها و رفقای وی تبدیل شده بود.
این همرزم شهید که تمایل نداشت نامش فاش شود، می افزاید: سجاد تبحر خاصی در آگاهی علوم مختلف داشت؛ در حوزه های نظامی، پزشکی و مکانیکی اطلاعات بسیار خوبی داشت، و راه و چاه تجارت را هم به خوبی بلد بود.
وی همچنین تک تیراندازی را یکی از ویژگی مهم شهید حبیبی بر شمرد و گفت: سجاد در تک تیراندازی حرفه ای عمل می کرد؛ بعضی از روزها را در سوریه مشغول تمرین تک تیراندازی بودیم که سجاد با وجود اینکه در این تمرین ها شرکت نمی کرد، ولی بدون اغراق بهترین تک تیرانداز بود.
یکی دیگر از همرزمان شهید حبیبی در گفت و گو با خبرنگار ما نحوه شهادت سجاد را این گونه روایت می کند: روز 16 بهمن ماه سال 94 سجاد از ماموریت برگشت استحمام کرد و لباس های رزمش را شست، خبر رسید که برای عملیات نیروی تازه نفس می خواهند سجاد با اینکه دیگر لباس نظامی برای پوشیدن نداشت با عجله بیرون آمد و اعلام آمادگی کرد با او مخالفت کردند، چرا که تازه از ماموریت بازگشته بود اما با اصرار زیاد سجاد مواجه شدند، تصمیم به قرعه کشی می گیرند و باز هم نشد؛ قرعه به نام سجاد در نیامد و باز هم اصرارهای پی در پی سجاد برای رفتن، کار به جایی رسید که سجاد به گریه افتاد و قسم داد تا راهی اش کنند تا همراهشان باشد، تا برود؛ چرا که آمده بود تا برود؛ آمدنی از جنس رفتن.
*یکی از خصوصیات بارز شهید حبیبی تکریم والدینش بود
این همرزم شهید علاقه ای به فاش شدن نامش ندارد و خود از مدافعان حرم آل الله است، در ادامه از تکریم مثال زدنی سجاد به خانواده اش می گوید و اظهار می کند: پدر بزرگوارشان که خود یکی از رزمندگان دفاع مقدس و پیشکسوت جبهه و جنگ هست، می گفت هر وقت از هر چیزی دلم می گرفت به سجاد زنگ می زدم و به او می گفتم بیا ببینمت و شهید عزیز به هر شکلی که بود حتی برای یک روز یا چند ساعت مسافت طولانی اصفهان تا کرمانشاه رو طی می کرد و می آمد و من با دیدنش تمام مشکلاتم را فراموش می کردم.
این همرزم شهید در ادامه می گوید: همیشه به شوخی به او می گفتم سجاد از هر 10 کلمه ای که بر زبان داری 9 کلمه فقط می گویی آقام.(ایشان پدرشان را آقا صدا می زد) می گفت: 'من و آقام بیشتر از اینکه پدر و پسر باشیم دوست هستیم'.
وی می گوید: عشق و علاقه ایشان به همسر و فرزند گرامیشان هم کمتر از محبت به پدر و مادرشان نبود؛ در آخرین ماموریتی که با هم بودیم از اردوگاه آموزشی میمه با تعدادی از دوستان بر می گشتیم در یکی از چهار راه های سطح شهر اصفهان خانم گل فروشی به سمت ماشین ما آمد. سجاد به یکی از دوستان که پشت فرمان بود پول داد تا چند شاخه گل از این خانم بخرد وقتی دوستان گفتند گل را برای چه کسی می خری؟ گفت برا همسرم، تو این چند روز که من ماموریت بودم تمام زحمات منزل بر عهده همسر بود این گل حداقل کاری است که من برای تشکر از او از دستم بر می آید. همچنین به دوستان هم توصیه کرد که دست خالی به خانه نروند.
این هم رزم شهید اظهار می کند: یکی از دوستان تعریف می کرد وقتی رسیده بود به حلب با خبر شده بود که نیروهای کرمانشاه هم اینجا هستند، سریع خودش رو به ما رساند با یکی از بچه ها زیاد شوخی می کرد؛ از او پرسیدند تو چرا آمدی؟ با خنده گفت: برای شهادت! شوخی او را خدا خوب جدی گرفت.
یکی از فرماندهان مجتمع آموزشی امام علی (ع) اصفهان هم به خبرنگار ما می گوید: آن چیزی که از شهادت ایشان به بنده حقیر گفته اند این گونه بود که در حین عملیات، سجاد مامور به تیپ کازرون شده بود و به عنوان تک تیرانداز مشغول فعالیت بوده که در یکی از مزارع زیتون در ریتان سوریه به نیروهای تکفیری برخورد می کنند، چون تکفیری ها در موقعیت برتر دفاعی قرار داشتند نیروها مجبور به عقب نشینی می شوند.
این فرمانده سپاه که خود از مدافعان حرم می باشد، خاطرنشان می کند: سجاد به همراه تعدادی از نیروهای تیپ کازرون تکفیری ها را سرگرم می کنند تا بقیه عقب نشینی کنند، سجاد 13 نفر از نیروهای تکفیری را با شجاعت به هلاکت می رساند. سرانجام در حین عقب نشینی مورد اصابت تیربار قرار می گیرد و به فیض شهادت نائل می شود.
پیکر مطهر شهید حبیبی در 18 بهمن 94 به میهن باز می گردد و در 19 بهمن ماه در مجتمع دانشگاهی حضرت امیرالمومنین اصفهان تشییع و برای خاکسپاری به زادگاهش شهرستان کنگاور منتقل می شود. او در تاریخ بیستم بهمن ماه سال 94 بر روی دستان مردم شهیدپرور کنگاور در کنار تربت دایی شهیدش در گلستان شهدای این شهرستان به آرامش ابدی می رسد و برای همیشه جاودانه شد.
پدری که دیگر کمرش راست نمی شود، همسری که از وقتی رفته است بغض تنها همدم سینه پر از حرفش و دختری که از پدر تنها عکسی بر دیوار خانه نصیبش شده است.
پدری که تمام بی قراری های عمر 34 ساله اش را با شتافتن به سوی خاک متبرک به نام حسین و پدر بزرگوارش پاسخ داد تا لاله باشه در آغوش خاک و به یمن وجودشان ریشه پر از غیرت و جوانمردی و مردانگی این سرزمین هرگز نخشکد، 'سجاد حبیبی'، شیرپاک خورده ای از کنگاور است که دومین مدافع شهید حرم می شود تا بگوید درب شهادت همچنان باز است.
شهید سجاد حبیبی متولد سال 1361 در شهرستان کنگاور است که از همان بچگی با روحیه مذهبی و انقلابی که در خانواده آنها حاکم بود رشد کرد.
این شهید والامقام در اول بهمن ماه سال 81، پس از قبولی در آزمون دانشکده افسری دانشگاه امام حسین (ع) به عضویت سپاه در آمد و در سال 1386 و در شب عید سعید مبعث زندگی مشترکش را با دختر عمه اش آغاز کرد که حاصل این ازدواج تنها دخترش به نام 'باران' است.
شهید سجاد تحصیلات خود را در مقطع کاردانی رشته علوم پایه نظامی دردانشکده افسری اصفهان در سال 1384 به اتمام رساند و در تابستان همان سال دانشکده افسری را(که در سال 86 تبدیل به مجتمع دانشگاهی حضرت امیرالمومنین شد) برای ادامه خدمت برگزید و تا زمان شهادت به عنوان مربی سلاح و جنگ افزار در آن مکان مقدس مشغول فعالیت شد.
در ادامه گفت و گوی خواندنی خبرنگار ما با پدر و همرزمان این شهید مدافع حرم می خوانید؛ پدر شهید حبیبی که از سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بازنشسته این ارگان مقدس می باشد، در گفت و گو با خبرنگار ما، می گوید: سجاد چند روز قبل از اعزام به سوریه به کرمانشاه آمد، در خانه منتظر ماند تا مادرش برای انجام کاری منزل را ترک کند سپس نزد من نشست و گفت: 'بابا اگر اجازه بدهید عازم سفر سوریه برای مبارزه و جهاد هستم' من هم گفتم: پسرم خدا پشت و پناهت باشد، هرکسی که این لباس مقدس را بپوشد باید هر لحظه آماده دفاع از اسلام و انقلاب باشد؛ شهید گفت: 'ولی بابا اگر بروم بر نمی گردم! '
'رضا حبیبی' ادامه می دهد: راستش ناراحت شدم، ولی به روی خودم نیاوردم و گفتم: ان شاالله سالم و سلامت باز می گردی، من خودم هشت سال جبهه بودم ولی قسمت نشد شهید شوم.
پدر این شهید بزرگوار می گوید: شهید سجاد دوباره تکرار کرد: ولی بابا من شهید می شوم فقط الان چیزی از رفتن من به سوریه به مادرم نگویید، شاید نتوانم ناراحتی شان را تحمل کنم وقتی رفتم به ایشان اطلاع دهید.
پدر شهید حبیبی در ادامه به جریانی که چند روز قبل از شهادت فرزندش در خواب دیده بود اشاره می کند و می گوید: شب پانزدهم بهمن ماه 94 حوالی نیمه های شب در عالم خواب خود را در جوار حرم مطهر حضرت زینب (س) دیدم، خانم حضرت زینب (س) طبقی بر دست داشتند از ایشان سوال کردم: بی بی جان در این طبق چه چیزی هست؟ ایشان فرمودند: 'سر یک مجاهد که در راه خدا هدیه شده است.' از خواب بیدار شدم حس غریبی داشتم تقریبا مطمئن شده بودم که سجاد دیگر بر نمی گردد و تا خود صبح در حیاط خانه قدم زدم.
یکی از همرزمان شهید حبیبی نیز در گفت و گو با خبرنگار ما می گوید: خوش اخلاقی، صبوری، شوخ طبعی، شیک پوشی و نظافت از ویژگی های رفتاری و ظاهری سجاد حبیبی بود که به الگویی برای بچه ها و رفقای وی تبدیل شده بود.
این همرزم شهید که تمایل نداشت نامش فاش شود، می افزاید: سجاد تبحر خاصی در آگاهی علوم مختلف داشت؛ در حوزه های نظامی، پزشکی و مکانیکی اطلاعات بسیار خوبی داشت، و راه و چاه تجارت را هم به خوبی بلد بود.
وی همچنین تک تیراندازی را یکی از ویژگی مهم شهید حبیبی بر شمرد و گفت: سجاد در تک تیراندازی حرفه ای عمل می کرد؛ بعضی از روزها را در سوریه مشغول تمرین تک تیراندازی بودیم که سجاد با وجود اینکه در این تمرین ها شرکت نمی کرد، ولی بدون اغراق بهترین تک تیرانداز بود.
یکی دیگر از همرزمان شهید حبیبی در گفت و گو با خبرنگار ما نحوه شهادت سجاد را این گونه روایت می کند: روز 16 بهمن ماه سال 94 سجاد از ماموریت برگشت استحمام کرد و لباس های رزمش را شست، خبر رسید که برای عملیات نیروی تازه نفس می خواهند سجاد با اینکه دیگر لباس نظامی برای پوشیدن نداشت با عجله بیرون آمد و اعلام آمادگی کرد با او مخالفت کردند، چرا که تازه از ماموریت بازگشته بود اما با اصرار زیاد سجاد مواجه شدند، تصمیم به قرعه کشی می گیرند و باز هم نشد؛ قرعه به نام سجاد در نیامد و باز هم اصرارهای پی در پی سجاد برای رفتن، کار به جایی رسید که سجاد به گریه افتاد و قسم داد تا راهی اش کنند تا همراهشان باشد، تا برود؛ چرا که آمده بود تا برود؛ آمدنی از جنس رفتن.
*یکی از خصوصیات بارز شهید حبیبی تکریم والدینش بود
این همرزم شهید علاقه ای به فاش شدن نامش ندارد و خود از مدافعان حرم آل الله است، در ادامه از تکریم مثال زدنی سجاد به خانواده اش می گوید و اظهار می کند: پدر بزرگوارشان که خود یکی از رزمندگان دفاع مقدس و پیشکسوت جبهه و جنگ هست، می گفت هر وقت از هر چیزی دلم می گرفت به سجاد زنگ می زدم و به او می گفتم بیا ببینمت و شهید عزیز به هر شکلی که بود حتی برای یک روز یا چند ساعت مسافت طولانی اصفهان تا کرمانشاه رو طی می کرد و می آمد و من با دیدنش تمام مشکلاتم را فراموش می کردم.
این همرزم شهید در ادامه می گوید: همیشه به شوخی به او می گفتم سجاد از هر 10 کلمه ای که بر زبان داری 9 کلمه فقط می گویی آقام.(ایشان پدرشان را آقا صدا می زد) می گفت: 'من و آقام بیشتر از اینکه پدر و پسر باشیم دوست هستیم'.
وی می گوید: عشق و علاقه ایشان به همسر و فرزند گرامیشان هم کمتر از محبت به پدر و مادرشان نبود؛ در آخرین ماموریتی که با هم بودیم از اردوگاه آموزشی میمه با تعدادی از دوستان بر می گشتیم در یکی از چهار راه های سطح شهر اصفهان خانم گل فروشی به سمت ماشین ما آمد. سجاد به یکی از دوستان که پشت فرمان بود پول داد تا چند شاخه گل از این خانم بخرد وقتی دوستان گفتند گل را برای چه کسی می خری؟ گفت برا همسرم، تو این چند روز که من ماموریت بودم تمام زحمات منزل بر عهده همسر بود این گل حداقل کاری است که من برای تشکر از او از دستم بر می آید. همچنین به دوستان هم توصیه کرد که دست خالی به خانه نروند.
این هم رزم شهید اظهار می کند: یکی از دوستان تعریف می کرد وقتی رسیده بود به حلب با خبر شده بود که نیروهای کرمانشاه هم اینجا هستند، سریع خودش رو به ما رساند با یکی از بچه ها زیاد شوخی می کرد؛ از او پرسیدند تو چرا آمدی؟ با خنده گفت: برای شهادت! شوخی او را خدا خوب جدی گرفت.
یکی از فرماندهان مجتمع آموزشی امام علی (ع) اصفهان هم به خبرنگار ما می گوید: آن چیزی که از شهادت ایشان به بنده حقیر گفته اند این گونه بود که در حین عملیات، سجاد مامور به تیپ کازرون شده بود و به عنوان تک تیرانداز مشغول فعالیت بوده که در یکی از مزارع زیتون در ریتان سوریه به نیروهای تکفیری برخورد می کنند، چون تکفیری ها در موقعیت برتر دفاعی قرار داشتند نیروها مجبور به عقب نشینی می شوند.
این فرمانده سپاه که خود از مدافعان حرم می باشد، خاطرنشان می کند: سجاد به همراه تعدادی از نیروهای تیپ کازرون تکفیری ها را سرگرم می کنند تا بقیه عقب نشینی کنند، سجاد 13 نفر از نیروهای تکفیری را با شجاعت به هلاکت می رساند. سرانجام در حین عقب نشینی مورد اصابت تیربار قرار می گیرد و به فیض شهادت نائل می شود.
پیکر مطهر شهید حبیبی در 18 بهمن 94 به میهن باز می گردد و در 19 بهمن ماه در مجتمع دانشگاهی حضرت امیرالمومنین اصفهان تشییع و برای خاکسپاری به زادگاهش شهرستان کنگاور منتقل می شود. او در تاریخ بیستم بهمن ماه سال 94 بر روی دستان مردم شهیدپرور کنگاور در کنار تربت دایی شهیدش در گلستان شهدای این شهرستان به آرامش ابدی می رسد و برای همیشه جاودانه شد.
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار