در گفت‌وگو با همسر شهید مدافع حرم مطرح شد

بیان آرزوی شهادت در دستمال تاخورده/آرزوی شهادت همسر شهید

همسر شهید عبدالصالح زارع شهادت را آرزوی همسرش و خدمت به جامعه مسلمین را از دید شهید تکلیف می‌داند.
کد خبر: ۸۸۷۹۴۳۱
|
۰۷ تير ۱۳۹۶ - ۱۷:۲۷
بیان آرزوی شهادت در دستمال تاخورده/آرزوی شهادت همسر شهید
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، از کودکی بادلی عاشورایی پای مکتب حسینی بالیدیم و سینه‌چاک هیئت‌هایش شدیم، حال بعد از گذر سالیان دراز که بستری برای آزمودن خویشتن خویش فراهم‌شده، غیور مردانی به پا خاسته‌اند، که بار دیگر یکه‌تاز میدان نبرد حق علیه باطل‌شده‌اند، و با پاسخ به ندای (هل من ناصر) ارباب به یاریش شتافتند، ندایی که اگر نیک بنگری معطوف به زمان خاصی نبوده و نیست، مردانی اهل عمل که دین‌داری، تنها لقلقه زبانشان نبوده و نیست.

شهدای مدافع حرم با دفاع از حرم اهل‌البیت (ع)عاشقانه زیستن را به ما آموختند، آری برای خدا زیستن، خدایی ماندن و خدایی رفتن، تنها عشقی خالصانه می‌خواهد، تا چنین شوری شیرین بیافریند، شوری فاطمی، حسینی، زینبی و سراسر عشق به اهل‌بیت (ع)، حال این شور عشق تنها با شهادت ثمر خواهد داد.

شهید عبدالصالح زارع نیز یکی دیگر از شهدای مدافع حرم است که زندگی دنیایی خود را با عشق حسین فاطمه گره‌زده بود، و در اثبات عشق خویش، با نثار جان خویشتن و گذشتن از عزیزانش معنی ایثار و شهادت را، چه نیکو به ما فهماند، تا با دفاع از حرم بی‌بی و سردادن ندای یالثارات الحسین (ع) مرهمی برای دل امام زمانش باشد.

به همین منظور به گفت‌وگو با همسر شهید عبدالصالح زارع پرداختیم.

سمیرا (زهرا)کمالی در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری بسیج در قم، کلام خود را با اشاره به آغاز فصل جدیدی از زندگی خویش آغاز کرد و اظهار داشت: قبل از خواستگاری هیچ آشنایی قبلی از همسرم و خانواده‌اش نداشتیم به‌واسطه خاله همسرم که در شهرک و نزدیک  ما ساکن بودند، این آشنایی صورت گرفت. علیرغم مخالفت‌هایی که نسبت به جدایی من از خانواده‌ام به دلیل وابستگی بسیار، آن‌هم با عزیمت به شهری دیگر و سختی‌های دوری از خانواده، وجود داشت. اما من با صحبت‌هایی که با آقا صالح داشتم نظر دیگری نسبت به ایشان پیداکرده بودم و با خود می‌گفتم من تحمل هر سختی را در کنار او دارم و این بار این من بودم که دوست داشتم آقا صالح همسرم شود تا اینکه پدرم دست‌آخر با استخاره‌ای که باوجود سختی‌هایی به عاقبت‌به‌خیری من ختم می‌شد رضایت خود را اعلام کردند.

بیان آرزوی شهادت در دستمال تاخورده

 همسر شهید مدافع حرم با تمام احساساتش از خاطرات روز عقدشان قبل از جاری شدن خطبه عقد می‌گوید: فکر می‌کنم همسرم تنها آرزویی که در دنیا داشت و برای به دست آوردنش بسیار تلاش می‌کرد، شهادت بود. قبل از مراسم عقد از دعایی سخن به میان آورد که برای اجابتش دعای من را هم می‌خواست، در آن لحظه تمام دغدغه من این بود که برای اجابت چه خواسته‌ای باید دعا کنم و ازآنجایی‌که از هم دور بودیم خواهرش دستمال تاخورده‌ای را برایم آورد و گفت از طرف برادر است دستمال را باز کردم روی آن دستمال تاخورده دعایش را این‌گونه نوشته بود که (دعا کن شهید شوم.)

بانو کمالی ادامه می‌دهد که در آن لحظه تنها کاری که به ذهنم خطور کرد دعا برای اجابت خواسته‌اش بود با قرآنی که در دست داشتم با تمام وجود برایش دعا کردم بعدازآن هم هر وقت به زیارتگاه یا بقعه متبرکی می‌رفتیم همین خواسته را از من داشت و من از او می‌خواستم که تکرارش نکند. اما واقعاً تصور نمی‌کردم این خواسته قلبی به این سرعت محقق شود.  من به‌حساب ذهن خودم، تا این عاقبت سال‌های سال فرصت داشتم...  فکرش را نمی‌کردم که به این زودی داشتن صالح به آخر برسد.

آرامش و قرار در آغوش پرمهر پدر

وی شهادت را آرزوی همسرش و خدمت به جامعه مسلمین را از دید شهید تکلیف  دانست و تصریح کرد: با توجه به اینکه شهادت در خانواده من و همسرم امری جاافتاده تلقی می‌شد و واقعاً شهادت را برایش برازنده می‌دانم چراکه آرزوی دیرینش بود و خوشحالی من و تحمل نبودنش به‌واسطه اجابت خواسته‌اش است. شاید اگر به حالت طبیعی از دنیا می‌رفت خیلی برایم سخت‌تر بود و اصلاً حیف بود که آقا صالح فقط از دنیا برود. او باید به‌پای آرمان‌ها و آرزوهایش جانش را فدا می‌کرد و به خواسته قلبیش می‌رسید.

به گفته همسر شهید مدافع حرم ثمره این ازدواج عاشقانه  پسرى دوساله بنام «محمدحسین»  است که زمان عزیمت پدر به سوریه، او تنها 7 ماه داشت آقا صالح از وابستگی شدید فرزندمان به خودش برای هم‌رزمانش گفته بود این حرف از رفتار محمدحسین کاملاً احساس می‌شد چراکه با دیدن پدر سر از پا نمی‌شناخت و تنها در آغوش پرمهرش آرام و قرارمی گرفت. و اینک محمدحسین با به آغوش کشیدن قاب عکس پدر قرار می‌گیرد. آقا صالح به تربیت فرزندمان اهمیت زیادی می‌دادند. یکی از برنامه‌های تربیتی ایشان پخش صوت قرآن به‌صورت روزانه بود تا محمدحسین با ندای قرآن به خواب رود و حافظ قرآن شود و نتیجه حفظ قرآن را سربلندی در دنیا و آخرت می‌دانست و مرا ترغیب به آن می‌کرد. باوجود همسرم نسبت به تربیت محمدحسین خیالم راحت بود،اما...

شهادت مزد کسانی است که درراه خدا پرکارند

بانو کمالی با اشاره به نام دومش (زهرا) که شهید این‌گونه خطابش می‌کرد افزود: باوجود علاقه شدید همسرم به حضرت زهرا(س)بعد از جاری شدن خطبه عقد خطاب به من گفتند دوست دارد مرا زهرا صدا بزند،بعد از مدتی با این اسم انس عجیبی گرفته بودم حتی خودم هم باورم شده بود که نامم زهراست و همین‌قدر که آقا صالح این اسم را دوست داشت برایم کافی بود که شیفته نام جدیدم شدم آن‌قدر که وقتی کسی نام زهرا را صدا می‌زد، ناخودآگاه برای جواب دادن برمی‌گشتم. گویی اسم خودم را فراموش کرده بودم. علاقه عجیبش به حضرت زهرا (س) و سیاه‌پوش شدنش در ایام فاطمیه به شهادتش در این ایام ختم شد.

وی بابیان ویژگی‌های اخلاقی همسرش اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: پرکاری و ساعت‌های انگشت‌شمار خواب در طول شبانه‌روز و پرداختن ویژه به مسئله خمس و نماز از ویژگی‌های بارز او بود. معتقد بود شهادت درراه خدا مزد کسانی است که درراه خدا پرکارند و شهدای جنگ تحمیلی را شاهد این حرف خود معرفی می‌کرد و خادم دائمى شهدا در منطقه فکه، ویژه مراسم ظهر روز عاشورا را هرسال در دستور کار خود قرار داده بود.

بازتاب ماه تابان ولایت از خورشید عالم‌تاب

به گفته‌ی همسر شهید مدافع حرم علاقه و عشق وصف‌ناشدنی عبدالصالح به آرمان جهانی امام خمینی (ره)، ولایت و ارادت به حضرت امام خامنه‌ای روحیه خاصی را در وی به وجود آورده بود. چنان‌که با تمام وجود پیگیر فرمایشات حضرت آقا و همین‌طور حامی ایشان بودند و به گفته ایشان دست از این ماه تابان برندارید ، چراکه این ماه از خورشید عالم‌تاب نور گرفته و بازتاب می‌نماید ... (همان‌طور که امام خمینی (ره) فرمودند : پشتیبان ولایت‌فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد ) پشتیبان واقعی باشید و نکند روزی به خود آیید و خود را تواب معرفی کنید که آن روز هم پایان جهل نیست .

بانو کمالی از همدلی‌ها و دستگیری‌های همسر شهیدش می‌گوید: آموزش نیروها، به تمرکز و تبحر نیاز داشت، اما باوجود خستگی زیاد، هیچ‌گاه در خانه ابراز خستگی نمی‌کرد. حتی در اوج خستگی اگر قرار برجایی رفتن بود، مخالفتی نمی‌کرد. این‌طور نبود که وقتی به خانه می‌آمد زمانش را به استراحت اختصاص دهد و باوجود فعالیت زیاد در محل کار، از کمک در خانه دریغ نمی‌کرد، مخصوصاً با به دنیا آمدن محمدحسین کمک‌هایش چند برابر شد. پا به‌پای من در منزل تلاش می‌کرد مرد زندگی من یک «آقای» به‌تمام‌معنا بود... «آقا صالح».

 انعکاس تلالو همه خوبی‌های خدایی در وجود شهید

وی زندگی سراسر عشق و علاقه خود را با مردی خواستنی، دلسوز و مهربان را در قالب چند جمله قابل وصف و بیان ندانست و ادامه داد: گویی تلالو همه خوبی‌های خدایی در وجودش انعکاس یافته بود و چیزی نمی‌توانست روی او اثر بگذارد، حتی در اوج ناراحتی! حتی اگر با بدترین آدم مواجه بود، محبتش را دریغ نمی‌کرد! خوش برخوردی آقا صالح را همه نزدیکان او اذعان داشتند. دوستان زیادی هم داشت که البته رابطه با برخی از دوستانش برایم عجیب بود اصلاً بر ظاهر انسان‌ها توجه و قضاوتی نمی‌کرد شعاع دوستان آقا صالح بسیار زیاد بود.

همسر شهید زارع با اشاره به عزیمت همسرش به جبهه سوریه عنوان کرد: قرار براین بود آقا صالح برای اربعین به کربلا برود، اصلاً هم‌صحبتی از سفر او به سوریه نبود، البته گویا تلاش‌هایی هم داشتند، اما بی‌نتیجه بود. گویی خوابی دیده بود با این مضمون که از روی درختی، یک گلابی فوق‌العاده شیرین و خوشمزه چیده و خورده بود، من نیز ناخودآگاه تعبیر به سفر کربلا کردم و خوردن میوه بهشتی، بعد از چند روز با شوقی مضاعف خبر درست شدن کارش را برایم آورد، کاری که با رفتن به سوریه انجام می‌شد، جا خوردم فرزندم را از آغوشم بر زمین گذاشتم و خطاب به او گفتم چرا سوریه؟ مگر سفر کربلا نبود.

 انتخاب بین آرامش کشور اسلامی، یا آرامش من..

بانو کمالی دلایل رفتن همسرش را منطقی و قانع‌کننده دانست و افزود: گویا نام آقا صالح از میان افراد داوطلب ثبت‌نامی اعزام به سوریه انتخاب‌شده بود. آن‌قدر همه‌چیز به‌سرعت انجام شد، که گویی قدرت تصمیم‌گیری را از من گرفته بود. حتی تصمیم نه، قدرت فکر کردن را... تلاش داشت با حرف زدن آرامم کند، برایم از وضعیت آنجا گفت و اینکه چرا باید برود. دلایلش به‌قدری منطقی و قانع‌کننده بود که جای حرف برایم باقی نمی‌گذاشت. تردید بین رفتن به یک مأموریت سخت و پرخطر یا ماندن، انتخاب بین آرامش و امنیت کشور اسلامی، یا آرامش من... .

به گفته‌ی همسر شهید واقعاً تصور شهادتش را نداشتم حس می‌کردم به یک مأموریت عادی رفته و بر خواهد گشت، تصمیم دشواری بود هر تصمیمی می‌گرفتم، در هر دو حالت برایم سختی و مشقت رقم می‌خورد. وقتی‌که خود را جزو نیروهای آموزشی معرفی کرد و حضورش را ازاین‌جهت در آنجا ضروری دانست. با خود می‌گفتم احتمالاً نیروهای آموزشی در معرکه حاضر نمی‌شوند و این یعنی اینکه خطر آن نزدیک به صفر است. این‌ها فقط برای امیدواری به خودم بود. نهایت شعاعی که به افکارم اجازه حرکت می‌دادم همین مقدار بود نه بیشتر، حتی لحظه‌ای و کمتر از لحظه‌ای نام شهادت را به زبان نمی‌آوردم و حتی به آن فکر نمی‌کردم.

قرار گرفتن ایمان در بوته آزمایش

وی با اشاره به قول همسرش از علت حضور در سوریه گفت: اگر من هم نروم، بقیه هم نروند، این بار را چه کسی از زمین بردارد؟ ما چطور می‌توانیم آسایش و راحتی داشته باشیم، درحالی‌که مردم آن‌ها در بطن جنگ به‌سختی زندگی می‌کنند؟ مگر نباید اگر صدای غربت مسلمانی شنیده می‌شود مسلمین به فریادش برسند؟ دائماً هم می‌گفت باید صبر داشته باشی، از حضرت زینب(س) صبر بخواه، شرکت در مراسمات روضه اباعبدالله به‌تنهایی هنر نیست، باید از حضرت زینب(س) الگو بگیریم و صبور باشیم، بله اینجا متوجه شدم ایمانم در بوته آزمایش قرارگرفته است.


به گفته‌ی بانو کمالی در کش‌وقوس رفتن و نبود همسرش به سر می‌برد، و از طرفی باایمان به قابلیت‌های همسرش و اینکه وجودش در جبهه  سوریه چقدر نیاز است، و بااینکه هیچ‌گاه چنین افکاری در ذهنش نداشته، آن روز ناخودآگاه این حرف‌ها به ذهنش خطور می‌کرد که اگر آن دنیا از من بپرسند چرا نگذاشتی برود، چه جوابی بدهم؟ بگویم دلم می‌خواست کنارم بماند؟ باز خودم را آرام می‌کردم که این حرف‌ها درست، اما خب، من هم حقی دارم که دلم می‌خواهد تا ابد باهم باشیم... من هم نیاز دارم به ماندنش... این کش‌وقوس‌های ذهنش تا صبح ادامه داشت. گویی صبح آرام ترشده بود. یک آرامش عجیب و شاید دوست‌داشتنی، قرآن را بالای سرش گرفت و بدرقه‌اش کرد.

آرزوی شهادت همسر شهید

همسر شهید عبدالصالح زارع ادامه داد: بادلی سرشار از عشق همسرم در واپسین لحظات خطاب به آقا صالح گفتم از علاقه‌ات خبردارم و من هم واقعاً دوست دارم در هر جای دنیا هر کاری از دستت ساخته است انجام بدهی. بگذار آن دنیا بگویم خدایا هرچقدر در توان داشتیم برای تو انجام دادیم. بعد از شهادتش، به حضرت زینب(س) گفتم من بهترین‌ها را برای شما داده‌ام، شما هم آن دنیا هوای مرا داشته باشید، اما الآن آرامش عجیبی دارم. دیگر از دل‌شوره و نگرانی خبری نیست. قبل شهادتش آرام و قرار نداشتم،  آرامش الآن را حتی یک روز از آن 3 ماه نداشتم.

وی بزرگ‌ترین آرزویش را شهادت دانست و افزود: با آقا صالح، دنیا را خیلی دوست داشتم، دلم نمی‌خواست به این زودی‌ها از دنیا بروم. اما او در عین علاقه بسیار به همسر و فرزندش به آن‌ها وابسته نبود. بعد از شهادت او، گویی من هم از دنیا کنده شدم. حتی به یاد دارم زمانی را که از فرط وابستگی لحظه‌ای تحمل خواب محمدحسین را هم نداشتم، اما الآن واقعاً به او هم وابسته نیستم، پنداری صبورتر شده‌ام و برایم دل کندن از او راحت‌تر شده است، تمام تنهایی‌ها و سکوت را با نبودن آقا صالح یکجا حس می‌کردم. واقعاً اگر بگویم الآن بزرگ‌ترین آرزویم این است که کاش بود، یا کاش من هم شهید شوم، بیراه نگفته‌ام.

 وصیت‌نامه شهید عبدالصالح زارع

درود بر امام امت ، نایب بر حق امام زمان (ع) حضرت امام خامنه‌ای (حفظه الله تعالی )

عزیزان من، حواستان باشد که این انقلاب اسلامی را به امانت به ما سپردند و نکند در امانت خیانت کنیم، این امانت، امانت الهی است، وظیفه همه ماست که از این انقلاب و دستاوردهای آن پاسداری کنیم.

دست از این ماه تابان برندارید، چراکه این ماه از خورشید عالم‌تاب نور گرفته و بازتاب می‌کند ... ( همان‌طور که امام خمینی (ره) فرمودند : پشتیبان ولایت‌فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد  ) پشتیبان واقعی باشید و نکند روزی به خود آیید و خود را تواب معرفی کنید که آن روز هم پایان جهل نیست .

خدا کند که از این آزمایش بزرگ سربلند بیرون آییم .

خدایا از تو یاری می‌خواهم مرا توان دهی که در راه رضای تو قدم بردارم و هدفی جز رضایتت نداشته باشم.

ما می‌رویم تا مقابل دشمنان قسم‌خورده اسلام بإیستیم و ان‌شاءالله با ایستادگی در برابر ظلم و با از میان برداشتن آنان، زمینه‌ساز ظهور آقا امام زمان (عج) باشیم و به اذن الله زمانی که مهدی فاطمه ندای یالثارات الحسین (ع) برآورد، لبیک بگوییم و جزء سربازان آن حضرت باشیم.

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار