سست کردن بنیان خانواده با حذف یا تضعیف نقش های اصلی
حذف قانون محدودیت زنان در برخی از مشاغل، حذف تقسیم جنسیتی مساغل ، حذف اجازه شوهر برای خروج از کشور ، حذف محدودیت اعزام دانشجویان دختر به خارج، حذف یا اصلاح قانون ریاست مرد در روابط بنی زوجین و حذف قانونیمنع مرد از اشتغال زن در حرفه یا صنعتی که منافی مصالح خانوادگی یا حیثیات مرد یا زن است، از این دست موارد دست اندازی به قانون های بالادستی حوزه زنان می باشد.
در نگاه اول به این موضوع می توان ردپای افکار سکولار و فمینیست را دید. افکاری که سعی دارد، تمام حقوق تأمین نشده زن در اعصار مختلف را برگردن " مرد" انداخته و مرد ستیزانه برای احقاق آن دست درازی به جایگاه، وظیفه این قشر کند، چرا که در احکام و آموزه های اسلامی شاهد نوع بی نظیری از ارتباط سازنده و شکوهمند زن و شوهر با یکدیگر هستیم که هر یک می توانند به نوعی در شکوفایی و تعالی دیگری تأثیرگذار باشند.
افکار بیمارگونه فمینیست، نسخه ای برای نابودی خانواده
اگر چه این حقیقت که زنان در طول تاریخ به بخشی از حقوق حقه خود نرسیده اند، قابل انکار نیست اما در این مهم نمی توان از نقش خود زنان در بروز چنین امری غافل بود و فقط از افکار بیمارگونه بر می آید که تقصیر تمام این کوتاهی را به گردن قشر دیگری انداخته و برای تأمین خواسته های بخشی از جامعه زنان به دنبال دورزدن، قانون شکنی کردن با رویکرد حذف یا اصلاح به نفع یک طرفه برخی از قوانین باشند! که در این صورت گناهی بزرگ و جرمی نابخشودنی در پیش رو دارد که باید برای پیامدهای این نوع تفکرات و و القاء آن به سایر افراد نزد وجدان خود و آیندگان پاسخ گو باشد.
اینکه بوده اند زنانی که در اعصار مختلف در حادترین شرایط خفقان حضور زن در اجتماع توانسته اند نام خود را نه تنها در عصر زندگی شان بلکه در اعصار مختلف ماندگار کنند ، نشان از این دارد که زن هر کجا و هر زمان که اراده کرده است توانسته بر تفکرات نادرست و نامعقولی که برگرفته از باورها و فرهنگ هایی غلط است فایق آمده و توانمندی های خود را به منصه ظهور برساند اما اینکه او خود در طول تاریخ با شناختی درست از فطرتش ، نقش مادری و همسری خود را بر تمام نقش های دیگر رجحان داده و کارکرد مهم تربیت نسل ها را بر دوش گرفته، این هم برگرفته از قدرت تعقل و تفکر اوست و نیاز به دلسوزی ندارد.
زن در آیینه فمینیسم، موجودی بدون هویت زنانه و حتی فاقد شرایط داشتن هویت مردانه
اما از نظر صاحبان تفکرات فمینیستی حتی با پسوندهایی مانند " اسلامی" تنها سد مهمی که جلوی پیشرفت زن و رسیدن به خواسته های او را گرفته است " خانواده " و وظایف " همسری و مادری " زن است و اگر این نقش و وظایف محوله به آن تضعیف شود و بتواند خود را در تقابل با نقش و وظایف مرد و پدری و شوهری قرار دهد، شاهراه رسیدن به سایر اهداف فمینیست باز خواهد شد. اهدافی که بی تردید " استحاکم خانواده " و " شأن و منزلت زن و همسری و مادری" را هدف قرار داده است و زن را موجودی بدون هویت زنانه و حتی فاقد شرایط داشتن هویت مردانه می سازد . موجودی که نه تنها همان حقوق و جایگاه اصلی را برای خود نگه نداشته بلکه در رسیدن به حقوق مدنظر خودنیز ناکام مانده است.
این هر یک از اعضای خانواده، متناسب با نقش های خود اعم از « شوهری – همسری- فرزندی» دارای نقش های مکملی چون « پدر ، مادر ، دختر و پسر » دارای وظایف خاص خود هستند غیرقابل انکار است وظایفی که برای آنها جایگاه و حقوق ویژه ای مشخص می کند حال اگر این نقش ها که متناسب با فیزیک، روحیات و فطرت افراد است مورد تضعیف قرار گیرد قطعا سایر افراد نخواهند توانست وظایف خود را به خوبی انجام دهند چه رسد به آنکه بخواهند وظایف فرد تضعیف شده را برعهده بگیرند.
حذف قانون مدنی 1105 = « دو پادشاه در یک اقلیم نگنجد»
با توجه به آنچه گفته شد حذف یا اصلاح شما بخوانید " تضعیف" نقش ریاست مرد بر روابط زوجین که قانون مدنی 1105 است می تواند چه بلایی بر سر استحکام بنیان خانواده بیاورد در کمترین معضلی که ایجاد می کند می توان گفت که زن و مرد هر دو خواهان خود را رئیس دانسته و در این صورت است که « دو پادشاه در یک اقلم نگنجد» و شاکله و نظم و انضباط خانواده بر باد خواهد رفت از طرف دیگر اگر خانواده را بدون سرپرست و یا ریاست در نظر بگیریم چنین خانواده ای مستعد بروز هر گونه ناهنجاری های فردی، خانوادگی و اجتماعی و .. خواهد بود.
در نظر داشته باشیم که اگر مرد ریاست خانواده را بر عهده دارد این از حیث وزن انسانی و اجتماعی او نیست، بلکه براساس مصلحت اجتماعی و از باب خاصیت های طبیعی و فطری زن و مرد است. قرآن کریم هیچ نقشی برای جنسیت، در برتری و کرامت انسانی، قائل نشده است. زن و مرد به خاطر زن بودن یا مرد بودن، بر دیگری امتیاز ندارد و هردو از نظر آفریدگار جهان، انسانند و از حقوقی مساوی برخوردارند.
ریاست مرد بر خانواده، حکمی در راستای حاکمیت است نه تحکم
اما همین ریاست برای مرد، وظایفی را در نظر گرفته است که زن از نظر ابعاد مختلف وجودی قادر به تأمین آن نخواهد بود وظایفی چون تأمین مسکن، تأمین معاش ، تأمین امنیت ، تأمین پوشاک و خرد و خوراک و .. خانواده .
پدر؛ همان مرد خانواده كه به نوعی مدیریت خانواده را برعهده دارد. حكمی كه اگرچه در طول تاریخ دامنه قدرتش كمی دستخوش تغییر و تحولات شده است اما هنوز به قوت خود باقی است.
اگر كتاب قطور فرهنگ ایرانیان را ورق بزنیم در روزگارانی نه چندان دور، زمان پدربزرگهای ما نوعی فرهنگ مدیریتی برخانواده و جامعه حكمفرما بود كه امروزه از آن به عنوان «مردسالاری» یاد میشود. مدیریتی كه در دل خود حق بسیاری از تصمیم گیریها را به مردان واگذار كرده بود؛ بسیاری از حقوق زنان و دختران را نادیده میگرفت و آنها را در رده عناصر دست نشانده در خانواده مطرح میكرد.
اما خوشبختانه با رشد فرهنگی جامعه و بالارفتن سطح شعور اجتماعی؛ كم كم این استبداد خانوادگی و سلطه جویانه جای خود را به تقسیم وظایف و احترام به حقوق دیگران داد كه این تودیع و معارفه ثمره ورود اسلام به فلات ایران و ارزش گذاری این دین برای زنان و كودكان و تعیین درست جایگاه مدیریتی مرد در خانه بود.
در ایران اسلامی برخلاف سایر كشورهای غربی كه خانواده و جامعه از هم منفك هستند و افراد بیشتر وقت خود را درجامعه میگذرانند؛ خانواده همان جامعه و جامعه همان خانواده است. جامعه و خانواده در ایران با هم مساوی هستند و این امر فرهنگ و مناسبات اجتماعی خاصی را بوجود میآورد.
یكی از این مناسبات منحصر به فرد این است كه در جامعه ما خانواده، محل تولید فرهنگ است. استعداد و مشخصهای كه خانوادههای غربی از آن بیبهره هستند، تولید فرهنگ به معنایی كه ما در فهم دینی هم بدان نیاز داریم، مقوله ای است كه به انسان، شیوه مدیریت زندگی، احساس زندگی كردن، درك زندگی و توانایی برای ساختن زندگی را القا میكند.
بدیهی است كه چنین خانوادهای مثل هر اجتماع دیگری نیاز به یك مدیر دارد. مدیری كه مدبر باشد. اما شیوههای مدیریتی در خانواده با مكانها و گروههای دیگر موجود در جامعه متفاوت است و هنرخاص خود را میطلبد. از ویژگیهای مدیر خانواده میتوان به اقتدار توام با تفاهم و همدلی و همچنین مشورت با سایر اعضاء خانواده نام برد. اقتدار و همدلی بین اعضای خانواده میتواند در موفقیت نهاد خانواده و تك تك اعضای آن موثر باشد و این معنای موفقیت و ترقی جامعه است. وجود نظم یا قدرتی برای ایجاد و بسط آن در خانواده؛ یكی دیگر از وظایف و ویژگیهای مدیریت است. همچنین اگر بپذیریم كه خانواده یك واحد اجتماعی است پس باید مثل هر سیستم دیگری هدفمند و منظم باشد. رعایت اصل انضباط در مدیریت به معنی احترام و ارزش گذاری به قوانین، مقررات و توافق هایی است كه به منظور سرعت و صحت گردش كار سازمان و پیشرفت آن تعیین شده است.
در جامعه ایران اسلامی، پدر در خانواده و مادر در اداره امور خانه مدیر است. رابطه این دو مثل رابطه یك مدیر و معاون است. بچهها باید از هردو، حرف شنوی داشته باشند ضمن این كه مادر نیز باید با پدر همسو و هم هدف حركت كند و هردو باید نگاه سیستمی داشته باشند نه فردی. بچهها در رتبه سوم قرارمی گیرند.
پدر در خانواده ایرانی به لحاظ وظیفه تامین معاش، نقش فرمانده را دارد و مادر به خاطر اینكه بیشترین حضور و رابطه را با فرزندان دارد مهم ترین و بیشترین نقش را ایفا میكند. زن ایرانی، محور عاطفی خانواده است و در تصمیم گیریهای اجتماعی و درون خانواده، تنظیم رابطه خانواده با بیرون و انتخاب همسر برای دختران و پسران، مناسبات با همسایهها و خویشان و نیز سامان دادن به مراسم خانواده نقش مهمی ایفا میكند. زن خانه در نوع مصرف و اقتصاد خانواده و یا در تداوم داشتن یا نداشتن آن، نقش اصلی را دارد. دراین میان مرد خانه به عنوان مدیر بنابر اصل نظارت و آگاهی از نحوه عمل و تهیه ابزار و وسایل مورد نیاز خانه؛ كنترل كننده اوضاع و سامان بخش امور است.
لزوم مدیریت مرد در خانواده از دیدگاه قرآنی
در دین اسلام خانواده به عنوان مهم ترین و اصلی ترین نهاد اجتماعی كه هسته اصلی جامعه را تشكیل میدهد و در تعیین سرنوشت انسانها و بالطبع جوامع، نقش منحصر به فردی ایفا میكند، نمی تواند بدون برنامه، رها شود. از این رو برای ساده ترین نیازهای خانواده مقرراتی را تعیین كرده است. از مهم ترین نیازهای یك سازمان برای حركت پویا و تاثیربرانگیز داشتن مدیری مدبر و متعهد است. به همین جهت اسلام در نگاه به خانواده برخلاف سایر مدلهای رایج در جهان غرب، درباره مسئله مدیریت، موضع گیری دقیق و روشنی دارد.
در دین اسلام با در نظر گرفتن فطرت زن و مرد، تفاوتها و استعدادهایشان و سپردن زحمات سنگین و تحمیل مخارج خانواده بر دوش مرد، امتیاز مدیریت خانواده به مرد داده شده است و از مردان به عنوان «قوامون» یعنی سرپرست یاد شده است. الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم...» (نساء/ 34) «مردان نگهبان زنانند به خاطر فضیلتی كه خدا بعضی از آنها را نسبت به برخی دیگر داده است و به دلیل انفاق كه از اموال شان میكنند.» دین ضمن توصیه به بردباری زن و مرد در مقابل رفتار همدیگر، مرد را كه عنوان «قیم» و نگهبان دارد، مسئول اصلی بهسازی روابط خانوادگی میشناسد، قرآن هجده بار او را مخاطب قرار داده است. ابن عباس ذیل آیه: ««ولهن مثل الذی علیهن بالمعروف و للرجال علیهن درجه ...» (بقره/ 228) در رابطه با «درجه»ای كه برای مرد اثبات شده، میگوید: «مقصود این است كه مرد بخشی از حقوق خود را ببخشد ولی تمام حقوق همسرش را رعایت نماید؛ زیرا خداوند، اول فرموده زن و مرد حقوق همانند دارند و سپس مردان را دعوت نموده كه فضیلت خود را با چشم پوشی از بعضی حقوق خود، بر زنان اثبات كند.» از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «من سعاده الرجل ان یكون القیم علی عیاله» «از سعادت مرد آن است كه سرپرست خانواده اش باشد» با كمی دقت متوجه میشویم كه این مسئولیت به خاطر صلاحیت بیشتر مرد به زن در مدیریت تامین نفقه و دفاع از خانواده و نیروی جسمانی و قوای فكری قوی و تامین معاش خانواده است.
با تمام این واقعیتها نكتهای بسیار ریز اما مهم در اینجا مطرح است كه خداوند به مرد حق سرپرستی و حاكمیت داده نه تحكم. در آیات الهی میخوانیم «كونوا قوامین بالقسط» و یا «قل امر ربی بالقسط» یعنی این مدیریت و سرپرستی را با عدالت و نیكویی همراه كرده است تا دلنشینتر و قابل قبولتر باشد. برخی از مفسران، بر همین مبنا، حتی خوش رویی و خوش زبانی را نیز از مصادیق معروف و قسط قلمداد كردهاند. بر این اساس كلید سلامت خانواده در دست مرد است، علاقه و محبت اصیل و پایدار زن، چیزی است كه به صورت واكنش علاقه و احترام مرد، به وجود میآید. مرد هر اندازه موجبات آرامش و آسودگی خاطر همسر خود را فراهم كند، غیرمستقیم، به همان میزان به سعادت خود، خدمت كرده است و كانون خانواده خود را، رونق بخشیده است. زمانی كه زن احساس كند مورد توجه و احترام است؛ همچنان به ایثار خود ادامه میدهد و این یعنی درك متقابل مرد و زن. عنصری كه فقدانش دلیل بسیاری از جداییها است.
با
درك متقابل زن و مرد از همدیگر و مسئولیت پذیری بیشتر مرد، الگوی پیشنهادی
روان شناسان در رابطه با خانواده موفق، تحقق پیدا میكند كه براساس آن «زن
و شوهر باید الگوهایی به وجود آورند كه در آن هر كدام، عملكرد دیگری را در
بسیاری زمینهها حمایت كند،
باید الگوی تكمیلی به وجود آورند كه به هر یك از آنها، این امكان را بدهد
كه تسلیم شود، بی آن كه احساس كند تسلیم شده است. هم زن و هم شوهر باید
بخشی از مجزا بودن خود را برای كسب تعلق از دست بدهند.
این
سفارش ها در جهت ایجاد تعادل در حقوق و حفظ اخلاق حسنه و كرامت انسانی در
خانواده است. ركن اساسی محكم شدن پایههای یك زندگی است. برای تحقق این امر
به زنان دستور داده است كه «قانتات» باشند یعنی خاضع و مطیع امر همسران
خود باشند.
لزوم مدیریت مرد در خانه از منظر روان شناسی
اگر در جامعه ای حكم مدیریتی مرد از او سلب یا با رفتار زنان دچار تزلزل شود- چون جوامع غیراسلامی و غربی- نه تنها زنان به آن قدرت خیالی و فرمانروایی نخواهند رسید بلكه با گذشت زمان بار مسئولیت مرد بر شانه هاشان چنان سنگینی میكند كه دچار بیماریهای روحی و عصبی شده و با انزوای پدر خانواده به عنوان كسی كه باید تمام دغدغههای فرزندان از معاش و تحصیل آنها را مرتفع سازد؛ نه تنها باید هر لحظه یك مرد تسلیم شده و رها شده از مسئولیتها را رها كند باید گرفتاریهای ناشی از ناهنجاری رفتاری از سوی فرزندان را كه فقط رابطه ای یك طرفه با مادر خانواده داشته اند را تحمل كند. طاعت در حكم سلب اختیار زن نیست بلكه در معنای تصمیم گیری نهایی مردان در مسائل خانواده است.
باری كه حتی برای دوش زنان مسئولیت پذیر هم سنگین تر از قدرت روحی شان است. در این خانوادهها دیگر نیرویی قدرتمند برای حمایت از خانواده و كنترل فرزندان وجود ندارد. اگر مادر بخواهد در كنار مدیریت عاطفی فرزندان، مدیریت كلان خانواده را هم برعهده بگیرد و قاطعیت و اقتدار پدرانه را از خود در برابر رفتارهای فرزندان و جوانان نشان دهد با مشكل جدیدی تحت عنوان از بین رفتن عاطفه بین مادر و فرزند روبرو میشود. ضمن آن كه قاطعیت و اقتدار او مانند قاطعیت و اقتدار مردان كارساز نخواهد بود. در چنین خانواده ای فرزندان نیز دچار مشكلاتی خواهند شد كه در رفتارهای اجتماعی و آینده آنها تاثیرات بدی خواهد گذاشت. فرزندان پسر چنین خانواده ای به علت عدم استقلال، قدرت و روحیه مدیریتی قوی در اداره امور زندگی نخواهند داشت. دختران این خانوادهها نیز مدلی جهت یادگیری نقش پرعاطفه مادری ندارند و به مشكلاتی مانند افسردگی، عصبی بودن، خیره سری و... مبتلاخواهند شد.
این یك واقعیت است كه كودكان خواهان مدیریت و نظارت پدر در خانواده هستند. گویی توانمندیهای والدین متناسب با نیازهای فطری آنها است. كودك هم نیاز به عشق بی قید و شرط مادر دارد و هم طالب مدیریت و حكم فرمایی با ضابطه پدر است.
با
توجه به مطالب فوق و رعایت و پذیرش مسئولیتهای هر یك از اعضای خانواده كه
براساس توانمندیها و شئونات وی بر عهده اش گذاشته شده است ما با خانواده
ای سالم و مستحكم با روابطی براساس عاطفه و منطق روبرو هستیم و این چنین
خانواده هایی كه از سلامت روانی كافی برخوردار هستند خود سازنده جامعه ای
سالم و مترقی خواهند بود./طنین یاس