رنگ باختگی فرهنگ ایثار و شهادت در مشگینشهر
نمیدانم این شرمندگی را جزو افتخارات شهرم بشمرم یا جزو رنگ باختگی فرهنگ ایثار و شهادت که نتواستیم تابلوی شهدای شهر و دیارمان را که فرصت آرام زیستن برایمان رقم زده اند، رو سفید کنیم.
کافیست نیم نگاهی به اطراف خود بیاندازیم، کافیست سری گردانیم و این بار از پشت عینک نه بلکه از دید دل بنگریم.
بلوارها با شاخ و برگ های درختان آراسته شدند، این بار نه پای بیگانه ای در میان است نه عصای دشمنی که همت به شکستنش کنیم، این بار پای فرهنگ و رنگ آن در میان است. پای دلی در میان است که به خون شهدا رنگ و نوا بخشد.
بلوارها آراسته به تابلوی شهدا بود، شهدایی که فرهنگ ایثار برای نسل های آتی خود، چون من به یادگار گذاشتند، و الگوی شهادت و اتحاد با خدا را برای جوانانی چون من به یادگار گذاشتند.
منِ جوان رشادت هایشان را در لای تاریخ ورق زدم، سالهاست که موقع عبور از بزرگراهها و کوچه شوق چشم هایشان را در تابلوی تصاویرشان نمایان گشتم. اما چند روزی است که در خیابان ها گشت میزنم، این شوق ها در لای شاخ و برگ درختان و بوته های بلوار گم گشته اند، هر چه تلاش کردم آن چهره ی پر نوایشان را از لای خوشه های برگ درختان نتوانستم مشاهده کنم. نتواستم تابلوی شهدای شهر و دیارم را که فرصت آرام زیستن برایم رقم زده اند، رو سفید کنم.
نمیدانم این شرمندگی را جزو افتخارات شهرم بشمرم یا جزو رنگ باختگی فرهنگ ایثار و شهادت.
نمیدانم فردا نسلمان لای تاریخ از رشادت های نگاشته شده و ایثارشان خواهند خواند یا اینکه این ورق های تاریخ هم، چون تابلوهایشان رخت خواهند بست و جای خود را نمیدانم چه افتخاری رنگین تر از، از جان گذشتگی و غیرت جوانان شهیدم پر خواهد کرد.
امید آنکه ورقی رنگین تر و شفاف تر از تابلویشان در بلوارها، لای ورق فرهنگ دینی و سیاسی و حتی تربیتی طراحی کنیم. ورقی که هر گاه مانعی قصد کم رنگیش گردد در رفع آن موانع تأمل نکنیم حتی اگر آن مانع شاخ و برگ درختانی باشد، نگذاریم این درختان به ریش غیرت جان دار ما خنده بر لب زند، و بازوی قوتش بر بازوی توانمندمان طعنه زد.
بلوارها با شاخ و برگ های درختان آراسته شدند، این بار نه پای بیگانه ای در میان است نه عصای دشمنی که همت به شکستنش کنیم، این بار پای فرهنگ و رنگ آن در میان است. پای دلی در میان است که به خون شهدا رنگ و نوا بخشد.
بلوارها آراسته به تابلوی شهدا بود، شهدایی که فرهنگ ایثار برای نسل های آتی خود، چون من به یادگار گذاشتند، و الگوی شهادت و اتحاد با خدا را برای جوانانی چون من به یادگار گذاشتند.
منِ جوان رشادت هایشان را در لای تاریخ ورق زدم، سالهاست که موقع عبور از بزرگراهها و کوچه شوق چشم هایشان را در تابلوی تصاویرشان نمایان گشتم. اما چند روزی است که در خیابان ها گشت میزنم، این شوق ها در لای شاخ و برگ درختان و بوته های بلوار گم گشته اند، هر چه تلاش کردم آن چهره ی پر نوایشان را از لای خوشه های برگ درختان نتوانستم مشاهده کنم. نتواستم تابلوی شهدای شهر و دیارم را که فرصت آرام زیستن برایم رقم زده اند، رو سفید کنم.
نمیدانم این شرمندگی را جزو افتخارات شهرم بشمرم یا جزو رنگ باختگی فرهنگ ایثار و شهادت.
نمیدانم فردا نسلمان لای تاریخ از رشادت های نگاشته شده و ایثارشان خواهند خواند یا اینکه این ورق های تاریخ هم، چون تابلوهایشان رخت خواهند بست و جای خود را نمیدانم چه افتخاری رنگین تر از، از جان گذشتگی و غیرت جوانان شهیدم پر خواهد کرد.
امید آنکه ورقی رنگین تر و شفاف تر از تابلویشان در بلوارها، لای ورق فرهنگ دینی و سیاسی و حتی تربیتی طراحی کنیم. ورقی که هر گاه مانعی قصد کم رنگیش گردد در رفع آن موانع تأمل نکنیم حتی اگر آن مانع شاخ و برگ درختانی باشد، نگذاریم این درختان به ریش غیرت جان دار ما خنده بر لب زند، و بازوی قوتش بر بازوی توانمندمان طعنه زد.
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
آخرین اخبار