به گزارش خبرگزاری بسیج، مقاله زیر توسط محمدرضا حضوربخش دانشجوی دکترای فلسفه تطبیقی دانشگاه قم و کارشناس گروه مطالعات راهبردی مجمع جهانی اهل بیت(ع) نوشته شده است که در ادامه از نظر شما می گذرد؛
اساساً کشورهای غربی به دلیل رویکرد سکولار و فارغ البال نسبت به دین، بستر مناسبی را برای بروز رفتارهای مختلف فراهم می سازند. این مسئله در زنان، به ویژه زنان مسلمانان بیشتر به چشم می خورد. چرا که مفهوم «زن مسلمان» به نوعی با مسئله حجاب پیوند خورده است؛ گویی اولین چیزی که به ذهن یک انسان غربی از شنیدن لفظ زن مسلمان متبادر می شود، مسئله پوشش و حجاب است.
مسئله حجاب در غرب
حجاب و کیفیت پوشش زن مسلمان در غرب، یکی از معیارهای کلیدی برای تشخیص میزان تعهد دینی فرد و حتی وابستگان نزدیک او می باشد. بنابراین زمانی که شما با یک خانواده ایرانی مواجه می شوید که مادر، همسر یا دختر خانواده با حجاب در جمع حاضر می شوند، می توان به راحتی ادعا کرد که شما با یک خانواده متدین در تعامل هستید و این یک واقعیت غیر قابل انکار است. البته حجاب در غرب، به لحاظ مصداقی، با حجاب در کشورهای اسلامی قابل قیاس نیست. به عنوان مثال، در یک جامعه اسلامی مانند ایران، زن محجبه به کسی اطلاق می شود که پوشش خود را به وسیله چادر حفظ می کند در حالی که در کانادا این سبک از حجاب حتی در میان خانواده های مذهبی نیز به هیچ وجه به چشم نمی خورد، چرا که پوشش با چادر بیشتر از فرهنگ ایرانی برگرفته شده است. در کانادا، پوشش اسلامی در مورد زن به پوشش موی سر و بدن، بأی نحو کان، اطلاق می گردد.
به طور کلی، اختلاف فرهنگی سبب شده تا جامعه شیعه در دائره متدینان دچار تفرقه گردد. جامعه زنان متدین لبنانی، مثلاً، از جامعه زنان متدین پاکستانی و هندی به کلی متفاوت است. زنان لبنانی به خاطر مواجهه با آزادی عمل، تنوع و تکثر دینی بیشتر در جامعه مبدأ، پوششی کاملاً متفاوت از زنان پاکستانی دارند که در یک جامعه سنتی پرورش یافته اند. علاوه بر تفاوت فرهنگی که در میان نژادهای مختلف به چشم می خورد، گاهی افراد قوم و نژاد واحد نیز دچار سوء تفاهم می شوند. به عنوان مثال، ایرانیان داخل کشور بر اساس هنجارهای بومی و داخلی، ایرانی های خارج کشور را ارزیابی می کنند در حالی که شاید یک زن ایرانی با حجاب حداقلی در کانادا بیش از یک زن محجبه در ایران دچار محدودیت و مشکلات اجتماعی می شود اما در عین حال همان حجاب حداقلی را حفظ می کند.
بنابراین حفظ حجاب و پوشش، به طور کلی، ما را با ماهیت دینی و تمایلات مذهبی یک فرد و خانواده آشنا می سازد. آنچه تا بدین جا عرض شد لحاظ این نکته بود که حجاب، اثباتاً، می تواند به عنوان ملاک سنجش میزان تعهد دینی معرفی گردد. اما آیا نفیاً هم می تواند در این جایگاه ایفای نقش کند؟ به عبارت دیگر، آیا می-توان از عدم رعایت حجاب به این نتیجه رسید که آن فرد یا خانواده تعهد دینی ندارد و یا در اعتقادات مذهبی دچار نوعی تذبذب است؟
پاسخ به این سوال به ملاک های گوناگونی وابسته است. به عنوان نمونه اینکه تعریف ما از دین چیست؟ اگر دین را به همان اقسام سه گانه اش تعریف کنیم که عبارتند از عقاید، اخلاق و احکام، در این موقع جای بحث است که فردی که به لحاظ عملی به یکی از احکام فقهی متعهد نباشد را نمی توان به طور کلی یک فرد لاأبالی و غیر متعهد در نظر گرفت. چه بسیار خانواده ها و زنان ایرانی مقیم کانادا که در این جامعه خود را مسلمان معرفی می کنند و حتی به برگزاری جلسات قرآن هفتگی پایبند هستند و در این جلسات به احترام قرآن، پوشش خود را حفظ می کنند و در عین حال در زندگی شخصی، خود را ملزم به رعایت حجاب نمی دانند.
چگونه باید با این افراد تعامل کرد؟ آیا باید با آنها به مقابله برخواست و به خاطر تقطیع دین، آنها را مورد شماتت قرار داد؟ آیا باید با یک نرمش متواضعانه و بی طرفانه سکوت کرد و موضعی منفعلانه در قبال آنها اتخاذ کرد؟ یا اینکه باید بر برقراری گفتمان، نه الزاما در مورد حجاب، تأکید کرد تا به صورت تدریجی، منطقی و عقلانی، با این گروه از ایرانیان مهاجر، که البته بخش قابل توجهی از جمعیت ایرانیان خارج از کشور را تشکیل می دهند، ارتباط از سر گرفته شود. هر یک از این واکنش ها به نوبه خود مورد مناقشه قرار گرفته است که از عدم بداهت کیفیت تعامل با این گروه از ایرانیان حکایت دارد.
چرایی کمرنگ شدن اهمیت حجاب در میان مسلمانان
همانطور که قبلا بیان شد، جوامع غربی از جمله کانادا از سکولاریسم به عنوان نگرشی بی طرفانه در قبال هرگونه ایدئولوژی (دینی و غیردینی) طرفداری می کنند اما آیا در عمل و به خصوص در میان توده مردم نیز شاهد بی طرفی هستیم؟ اگر به طور کلی به تاریخچه وضعیت مهاجران بنگریم، متوجه خواهیم شد که همواره اقلیت های مهاجر تلاش می کنند تا خود را با فرهنگ، آداب و رسوم و حتی ادبیات رایج در جامعه میزبان همراه سازند. این در حالی است که رعایت حجاب توسط زنان، نشان از اتکاء به هویت و فرهنگی است که به هر حال در تضادّ با فرهنگ جامعه هدف قرار دارد.
بنابراین یک زن محجبه انواع فشارهای اجتماعی را چه در محل سکونت و یا مراکز خرید و چه در محل کار تحمل می کند. به عنوان مثال، شاید یکی از کم اهمیت ترین مصادیق فشارهای اجتماعی بر زنان محجبه مسلمان این است که جزئی ترین رفتار آنها در أنظار عمومی مورد ارزیابی مردم قرار می گیرد. حتی اگر به طور اتفاقی زن محجبه در مسیر پیاده روی عقب تر از همسر خود حرکت کند، این سوال را ذهن کانادایی ها به وجود می آورد که چرا یک زن مسلمان باید عقب تر از همسر خود راه برود؟
به نظر می رسد ارائه تصویر مثبت از اسلام، مسلمان بودن و به طور خاص حجاب، هجمه ای از فشارهای اجتماعی، روانی و خانوادگی را بر مسلمانان به ویژه زنان وارد می سازد که به همین خاطر برخی از آنها ترجیح می دهند که با حجاب خود را از سایر اعضاء جامعه متمایز نکنند. البته باید اذعان کرد که کانادا در مقایسه با آمریکا و یا حتی انگلستان از امنیت اجتماعی بهتری برخوردار است و مسلمانان با آرامش بیشتری زندگی می کنند و آمار مزاحمت های گروه ها و افراد افراطی به مراتب پایین تر است.
حجاب، همچنین، با هویت فردی بلکه اجتماعی شخص گره خورده است. هنگامی که یک زن ایرانی حجاب بر سر می کند، در واقع پوشش اسلامی او، در هر نوعی، بدین معناست که آن شخص یک فرد معتقد به باورهای دینی و اسلامی است. امروزه حتی کم سوادترین افراد در اروپا و آمریکای شمالی می دانند که مصرف هرگونه مشروبات الکلی در اسلام ممنوع است، خوردن گوشت خوک جایز نیست، سگ نجس است، خواندن نماز و روزه گرفتن در ماه رمضان لازم است.
بنابراین هنگامی که یک زن ایرانی حجاب بر تن می کند، خود را در حصار یکسری محدودیت های مدنی می بیند، یعنی دیگر به راحتی نمی تواند در هر مکان و مجلسی حاضر شود، نمی تواند سگ داشته باشد و به طور کلی باید متخلق به اخلاق اسلامی باشد. به عبارت دیگر، انتظارات جامعه به طور فزآینده از او بالاتر می رود. هر یک از این مسائل به نوبه خود باعث می شود تا یک زن ایرانی به خاطر رعایت حجاب اسلامی، هر روز با چالش های اجتماعی گوناگونی مواجه شود.