کد خبر: ۸۹۹۵۹۹۳
|
۱۳ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۵:۲۰
باید احمدی نژاد را از این زوایای متفاوتی از جمله جامعه شناختی، امنیتی، جریانی شناسی، روانشناسی سیاسی و ... مورد مطالعه و تحلیل قرار داد و این تحلیل که از جنس روانشناسی سیاسی می باشدگویای بخشی از حقیقت موضوع احمدی نژاد است که عامل سقوط احمدی نژاد را لجاجت و اصرار او بر انحراف می داند.
پایگاه بصیرت / گروه سیاسی/ مصطفی ایزدی
پایان احمدی نژاد، ارمغان لجاجتبررسی زندگی سیاسی احمدی نژاد را می توان از سال 82 شروع کرد. زمانی که احمدی نژاد به عنوان شهردار تهران  و به نمایندگی از آبادگران ایران اسلامی قدم در عرصه سیاست گذاشت. مدیریت جهادی،  ساده زیستی، قاطعیت در برخورد با مفسدان و در یک کلام نمایندگی کردن گفتمان عدالت طلبی باعث شد در یک زمان بسیار کوتاه به یک چهره ملی تبدیل شود و در رقابت با مرحوم هاشمی رفسنجانی و دو قطبی شکل گرفته بر سر عدالت در سال 84 رئیس جمهور ایران شود.
شروع احمدی نژاد شروعی بسیار موفق بود و به محض اینکه اختیارات دولت را در دست گرفت تحولات اساسی در بسیاری از حوزه ها ازجمله  ساخت جاده و راه‌آهن، مسکن مهر، هدفمندسازی یارانه‌ها، ساخت ورزشگاه‌ها، مدیریت سوخت قدم های مهمی برداشت که با موفقیت نسبی و قابل قبولی هم همراه بود؛ ولی از همین زمان رگه‌هایی از نوعی خودرأیی و لجاجت در رفتار او مشاهده شد. زمانی که معاون او گفت ما با مردم اسرائیل دوست هستیم نه ‌تنها با او مخالفت نکرد بلکه تلویحاً از او حمایت هم کرد که مقام معظم رهبری با غلط خواندن این حرف به این ماجرا پایان دادند. آوردن قرآن با ساز و آواز، حضور زنان در ورزشگاه ها و برخی اقدامات دیگر که مورد انتقاد جریان ارزشی قرار می گرفت نیز از این دست اقدامات بود. اما این لجاجت در شروع دور دوم ریاست جمهوری و انتخاب مشایی به عنوان معاون اول تصویر احمدی نژاد را در بین هوادارانش تغییر داد.
حکم حکومتی مقام معظم رهبری در انتصاب فردی به غیر از نامبرده به عنوان معاون اول که رسانه ای نیز گردید را می توان جدی ترین تقابل احمدی نژاد و جریان ارزشی تا آن موقع دانست. ضمن اینکه پذیرش حکم رهبری نیز با تأخیر و پس از استعفای رحیم مشایی و بنا بر اصل 57 قانون اساسی اتفاق افتاد و نه بر اساس ولایتمداری و توصیه ای که معظم له مرقوم فرموده بودند. جریان ارزشی در این مقطع حلقه انحراف که شامل افرادی چون مشایی، بقایی و برخی افراد غیر سیاسی مانند غفاری، یعقوبی و ... می شدند را مشکل کار می دانست.
شرایط کشور هم در ابعاد داخلی و هم در ابعاد خارجی اقتضائات خاصی را می طلبید. فشارهای خارجی مرتبط با موضوع هسته ای و ضعف در دیپلماسی و جلب حمایت برخی از اعضای شورای امنیت باعث شد شدیدترین تحریم های تاریخ بر ایران تحمیل شود. تحریم نفتی و بانک مرکزی که به عنوان تحریم های فلج کننده مشهور شد را می توان محور این تحریم ها دانست. کم توجهی به نظر کارشناسان اقتصادی، حذف سازمان برنامه و بودجه و لجاجت بر اقتصاد دستوری باعث شد ارزش ریال در مقابل ارزهای خارجی به حدود یک سوم تقلیل پیدا کند و وضعیت معیشت مردم را به شدت با مشکل مواجه شود، تورم بالا باعث شد بر عمق شکاف طبقاتی در جامعه افزوده شود و بدنه جامعه را از این سبک مدیریت بیزار گرداند. در همین مقطع اعلام خط قرمز برای برخورد با اطرافیانش، یازده روز خانه نشینی، ایجاد فضای تهمت و اتهام در مجلس که به یکشنبه سیاه معروف شد، حمایت از مشایی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری، بریز و بپاش در همایش انتخاباتی مشایی و ... جلوه هایی از لجاجت احمدی نژاد بود که وی را با سرعت به سراشیبی سقوط سوق می داد.
نقطه امید در نجات احمدی نژاد را می توان در سال های 92 تا 95 مشاهده کرد. با رد صلاحیت مشایی و پیروزی حسن روحانی در انتخابات احمدی نژاد به حاشیه رفت. وی علی رغم حضور در مجمع تشخیص مصلحت نظام و شنیدن شدیدترین انتقادات در سطوح عالی نظام، خویشتن داری کرد و سکوت را بر پاسخ ترجیح داد. ارتباط وی با مشایی و بقایی نیز در انظار عمومی و رسانه ها به صفر نزدیک شد.
ناتوانی دولت یازدهم در تحقق وعده ها و شعارهایش و تمرکز بر سیاست خارجی به قیمت رها کردن سیاست داخلی باعث شد کم کم زمزمه هایی برای بازگشت احمدی نژاد مطرح شود. وی از اوایل سال 95 سفرهای استانی خود را شروع و حرکت انتخاباتی خود را آغاز کرد. در این مرحله  بنا به دلایل متفاوتی که تحلیل گران گفته اند نیاز به حمایت رهبری انقلاب از حضورش در انتخابات پیدا کرد و تصور می کرد که رهبری در بدترین حالت بدون اشاره  به آمدن و نیامدن وی برای شرکت در انتخابات، این حق را برای همه ملت می داند و این سخنان رهبری به نوعی حمایت از وی تفسیر می شد؛ ولیکن رهبری توصیه کردند که شما در انتخابات آینده شرکت نکنید و این موضوع  پس از بی توجهی احمدی نژاد رسانه ای شد. احمدی نژاد در این مقطع اظهار داشت که بنده قصدی برای حضور در انتخابات نداشته و ندارم ولی باز لجاجت و اصرار بر نظر خود او را واداشت  همراه با بقایی در انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم ثبت نام کند ضمن اینکه بار دیگر ارتباط عمیق خود با مشایی و بقایی را بی پرده بر همگان عیان نمود.
 
پایان احمدی نژاد، ارمغان لجاجت
 
رد صلاحیت احمدی نژاد و بقایی در انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم باعث شد که وی تلویحاً تلاش کند که روحانی پیروز انتخابات شود و حتی سعی نمود خود را به جریان اصلاح طلب نزدیک کند. اقدامی که قبلاً نیز آن را با نامه مشایی به خاتمی تجربه کرده بود. احمدی نژاد که همه چیز را از دست رفته می دانست این بار هزینه تراشی برای نظام را راهبرد خود تعریف کرد. حمله به قوه قضائیه و قوه مقننه، بست نشینی در حرم حضرت عبدالعظیم در این راستا قابل تحلیل است. وی با اصرار و لجاجت در مسیری گام برداشت که می توان گفت صلاحیت خود را برای هر نوع پست سیاسی از دست داد. آخرین اقدام وی در نوشتن نامه سرگشاده به رهبری و درخواست  غیر قانونی برای برگزاری انتخابات زودهنگام ریاست جمهوری و مجلس و در عین حال حمله شدید به قوه قضائیه حاکی از آن است که وی فاصله معنادار خود با نظام را بر همگان علنی کرده است. این مقطع را می توان پایانی بر احمدی نژاد دانست به این معنی که نه قانون از او حمایت می کند، نه رهبری نظام، نه جریانات سیاسی همراه با نظام و حتی بدنه اجتماعی حامی اونیز مانند گذشته از او حمایت نمی کنند؛ قانون از او حمایت نمی کند چرا که وی کلکسیونی از اقدامات غیرقانونی است! اتهاماتی که وی بدون هیچ دلیل و مدرکی به قوه قضائیه زده است را حتی رسانه های دشمن به راحتی نمی زنند چه رسد به جریانی در داخل کشور! رهبری از وی حمایت نخواهد کرد چرا که شاید مهمترین دلیل آن، این باشد که وی مصالح جامعه و کشور را نادیده گرفته است. جریانات سیاسی نیز نگاه مثبتی به احمد نژاد ندارند، جریان اصلاح طلب علی رغم ابراز رضایت احمدی نژاد به ائتلاف با آنها دست رد به سینه وی زده اند و جریان اصولگرا نیز عامل عقبگرد خود، اختلافات درونی و مشکلات امروز خود را احمدی نژاد می داند و به شدت از او رویگردان است و اگر جریان اعتدال- کارگزار را نیز به عنوان ضلع سوم جریانات سیاسی فعال جامعه در نظر بگیریم نیز می بینیم که این جریان هویت خود را با نفی احمدی نژاد تعریف کرده است. بخش قابل توجهی از بدنه اجتماعی حامی احمدی نژاد از پایگاه اجتماعی جریان اصولگرا به عاریت گرفته شده بود که امروز از او رویگردان شده اند و در یک کلام می توان گفت که امروز، پایان احمدی نژادی است که در سال 92 متولد شد.
در اینکه چرا احمدی نژاد به این گرداب افتاد نظرات و فرضیه های زیادی مطرح شده است اما به نظر نگارنده بر اساس رویکرد روانشناسی سیاسی و با مراجعه به آیات و روایات می توان دلیل سقوط احمدی نژاد را اصرار وی بر لجاجت دانست. لجاجت در اصطلاح، به اصرار ورزیدن در کاری همراه با عناد، که از انجام آن نهی شده، گفته میشود. [1]یکی از پلیدترین صفاتی که در قرآن از آن به صراحت یا به صورت مفهومی یاد شده و مورد سرزنش قرار گرفته، لجاجت و اصرار ورزیدن بر سخنان و عقاید باطل است، که منجر به تکذیب انبیاء، آیات الهی و حتّی به قتل انبیای الهی می‌گردد.  در روایتی از امیر مؤمنان آمده است «لا مَرْکَبَ اَجْمَحُ مِنَ اللَّجاجِ; هیچ مرکبى سرکش تر از لجاجت نیست»[2] این تعبیر نشان مى دهد که لجاجت انسان را به وادیهایى مى کشاند که صاحب آن نیز در انتظارش نیست، گاه او را به دروغ، گاهى به تکبّر، گاهى به خدعه و نیرنگ و گاه به جنگ و جدال می کشاند. اما روایتی دیگر از امیرمؤمنان را می توان پایانی بر این بحث دانست «مَنْ لَجَّ وَ تَمادَى فَهُوَ راکِسٌ الَّذِى رانَ اللّهُ عَلَى قَلْبِهِ وَ صارَتْ دائِرَةُ السّوُءِ عَلَى رَأْسِهِ; کسى که لجاجت کند و این راه را همچنان ادامه دهد، او کسى است که فکرش وارونه مى شود و خداوند زنگار بر قلبش مى نهد و بدیها و بدبختى ها بر گرد وجود او دور مى زند»[3]. به نظر می رسد که باید احمدی نژاد را از این زوایای متفاوتی  از جمله جامعه شناختی، امنیتی، جریانی شناسی، روانشناسی سیاسی و ... مورد مطالعه و تحلیل قرار داد و این تحلیل که از جنس روانشناسی سیاسی می باشد می تواند گویای بخشی از حقیقت موضوع احمدی نژاد باشد. لجاجت بر دوقطبی سازی جامعه، لجاجت بر انحرافات اعتقادی و مکتب ایرانی، لجلجت بر بیداری انسانی نه بیداری اسلامی، لجاجت بر تخریب برخی شخصیت های سیاسی بدون وجود دلایل محکم و محکمه پسند، لجاجت در ورود به عرصه هایی که به مصلحت خود او هم نبود، لجاجت بر رویکرد دستوری در اقتصاد، لجاجت بر زیرپا گذاشتن قانون به نفع اطرافیانش، لجاجت بر حمایت از برخی مفسدین اقتصادی و سرانجام لجاجت بر تقابل با قوای مقننه، مجریه، قضائیه که به معنی تقابل با کلیت نظام است و ...
 
منابع:
1- مفردات فی غریب القرآن، ص۷۳۶.
2- شرح فارسى غررالحکم، جلد 6، صفحه 395.
3-  نهج البلاغه، نامه 58.
 
ارسال نظرات