به گزارش خبرگزاری بسیج، سیدعابدین نورالدینی در وطن امروز نوشت:1 -کارلس پویول اسپانیایی به بیبیسی فارسی گفته است به خاطر موهایم نگذاشتند وارد استودیوی ویژهبرنامه جامجهانی فوتبال شبکه سوم سیما شوم. خب! اینکه جوک است. البته اشتباه نکنید؛ پویول دروغ نگفته است، بلکه اینگونه به او گفتهاند. چه کسانی این دروغ را به پویول گفتهاند؟ همانهایی که چهارشنبه بعدازظهر خبر قهر فردوسیپور را به سایتها و کانالهای خبری درز داده بودند تا شاید فشاری ایجاد شود و مدیران سازمان ناچار شوند از موضع خود عقبنشینی کنند. بعید نیست بعد از آنکه موضوع حضور پویول در برنامه زنده منتفی شد، همین ورزشینویسهای سابق و ورزشیسازهای فعلی بودهاند که دوستان سابقشان در بیبیسی فارسی را به خط کرده باشند بروند با پویول مصاحبه بگیرند تا دروغی را که خودشان به خورد پویول دادهاند منتشر کنند. خب! پس ماجرا چه بود؟
ماجرا این است که صداوسیما به دلیل هزینههای میهمانان خارجی، به تهیهکننده ویژهبرنامه 2018 تصریح و تاکید کرد میهمان پرخرج خارجی به برنامه دعوت نکند. شاید گفته شود این هزینهها از طریق اسپانسر تامین میشود اما نکته مهم این است که در نهایت اسپانسر رقم پرداختی به میهمانان خارجی را از رقم کل قرارداد کم میکند. بنابراین سازمان صداوسیما با حضور میهمان خارجی مخالفت کرد. البته موضوع مصاحبه و برقراری ارتباط با کارشناسان خارجی از طریق اسکایپ بلامانع بوده است. پس از دعوت سامی اتوئو در روز بازی ایران و مراکش، مدیریت سازمان صداوسیما در ابتدا تصمیم به برخورد با تهیهکننده برنامه و ممانعت از حضور این بازیکن در برنامه مذکور گرفت اما در نهایت از این مورد چشمپوشی کرد. ولی با تکرار این رفتار توسط مجری جنجالی و دعوت از کارلس پویول، این بار مدیریت سازمان با این خلف وعده و بیاعتنایی مجری به سیاستهای سازمان مقابله کرده و مانع حضور بازیکن اسپانیایی در ویژهبرنامه جامجهانی 2018 شد. اما هزینه دعوت کارلس پویول چقدر بود؟ یک میلیارد تومان. همان چیزی که فردوسیپور نمیخواهد بگوید. اگر دقت کرده باشید مجری برنامه نیز تلاش فراوانی داشت دلیل ممانعت صداوسیما از حضور پویول را نگوید. او که برای تسلیم کردن مدیریت سازمان به همان شیوه قدیمی و غیرحرفهای یعنی «قهر» متوسل شده بود در نهایت با هشدار مدیران صداوسیما به استودیو بازگشت اما چه بازگشتی!
2- آنچه عادل فردوسیپور در شب بازی ایران و اسپانیا انجام داد یک مرثیه بزرگ برای رسانه ملی است. تیمملی فوتبال ایران مقابل اسپانیا، بهترین تیم دنیا، قهرمان جهان در سال 2010 و قهرمان جام ملتهای اروپا در 2 دوره متوالی در سالهای 2008 و 2012 یک بازی درخشان و ستایش شدنی را به نمایش گذاشت. ایران نتیجه را به اسپانیا باخت اما بازی را نه! شاید اگر مهدی طارمی آن پاس طلایی وحید امیری را دقیقتر میزد و لایی ماندگار وحید امیری به جرارد پیکه با یک ضربه تمامکننده تبدیل به گل میشد، نخستین شگفتی جام بیستویکم با ضربه سر جوان بوشهری رقم میخورد، نه باخت 3 بر صفر یاران مسی مقابل کرواتهای بیحاشیه. دنیا در دقایق پایانی بازی لرزش ساقهای تیم یک میلیارد دلاری را دید تا مشخص شود این دلار نیست که ارزش یک ملت را مشخص میکند که اگر اینگونه بود ضعیفترین تیم جام به دلار، قویترین تیم جام به دلار را اینگونه نمیلرزاند. ایران از بازی فرزندانش کیف کرد. نتیجه را باختیم اما ملت با لبخندهای حاکی از رضایت به خیابان آمدند، شادی کردند، هورا کشیدند و پرچم را بالا گرفتند. فوتبال یک بار دیگر غرور و انسجام ملی 80 میلیون ایرانی را متبلور کرد اما مرثیه بزرگ برای رسانه ملی اینجاست که هیچ نشانهای از این شور و غرور ملی در استودیوی ویژهبرنامه صداوسیما دیده نشد! مردم خوشحال وقتی وارد استودیوی ویژهبرنامه جامجهانی شدند با چهره عبوس و عنق مجری مواجه شدند که بدون توجه به شادی ملی، به شیوههای مختلف تلاش داشت ناراحتی خود از اینکه نتوانسته میهمانش را به برنامه بیاورد نشان دهد. فردوسیپور در شب بازی ایران و اسپانیا نشان داد یک موضوع شخصی را بسادگی بر یک موضوع ملی ترجیح میدهد و بدتر آنکه او با طرح مکرر موضوع پویول تلاش زیادی کرد این موضوع را به مردم نیز منتقل کند!
اینکه یک مجری نتوانسته رفتار خودسرانه خود را به صداوسیما تحمیل کند، چرا باید خوشحالی مردم از بازی خوب تیمملی فوتبال کشورشان را به کام آنها تلخ کند؟ این یک امتیاز منفی بزرگ برای صداوسیماست که مهمترین برنامه ورزشی سال خود را به کسی واگذار کرده که براحتی به جشن ملی یک کشور دهنکجی کرده و یک موضوع بیاهمیت شخصی را بر این جشن بزرگ ترجیح میدهد.
3- و اما فردوسیپور؛ فردوسیپور از سادهفهمی مدیریت گذشته به مدیریت فعلی به ارث رسیده است. ماجرای دعوت پویول نخستین باری نیست که این مجری نسبت به قواعد و ساختارهای صداوسیما بیتوجهی میکند. آخرین بار مصاحبه او با وزیر امور خارجه برای ویژهبرنامه شب یلدا و جنجالی که به کمک رسانههای خارج از صداوسیما و همینطور رسانههای ضدانقلاب علیه صداوسیما به راه انداخت، به وضوح نشان داد او هیچ اعتنایی به قواعد سازمان صداوسیما ندارد. اینکه یک تهیهکننده به دفعات روی آنتن زنده صداوسیما علیه مدیریت سازمان صداوسیما اظهارنظر کند یا آنها را به چالش بکشاند از آن شاهکارهایی است که در دوره مدیریت گذشته صداوسیما بروز کرد و متاسفانه هنوز هم ادامه دارد. اما حالا به نظر میرسد این بچه لوس تلویزیون، تبدیل به یک سرطان برای صداوسیما شده و قاعدتا باید سریعتر آن را معالجه کرد. رفتار فردوسیپور تبدیل به سرطان شده از آن جهت که حالا رفتار او میتواند به سایر برنامههای صداوسیما نیز سرایت کند. کما اینکه نشانههایی از سرایت شاختارشکنی او در برخی برنامههای تلویزیون مشاهده شده است. ساختارشکنی و ایجاد هرجومرج در برنامههای زنده صداوسیما نخستین تبعات این عارضه است و این یک بیماری کشنده برای اعتبار و اقتدار سازمان صداوسیماست.
4- برای یک بار هم که شده بیایید این موضوع را فیصله بدهیم. این خیال خام و سادهانگارانه را که فردوسیپور برای سازمان صداوسیما اعتبار جمع میکند باید از ذهن خارج کرد. حقیقتا برخلاف فردوسیپور که توانسته از انحصار بیسابقه صداوسیما سوءاستفاده کرده و از انبان برنامههای زنده تلویزیون روز به روز فربهتر شود، صداوسیما از فردوسیپور اندوخته آنچنانی نداشته است. او بارها و بارها و بارها به شیوههای مختلف رفتارهایی از خود نشان داده که مانع تبدیل ظرفیتسازی برنامه 90 به اعتباربخشی برای صداوسیما میشود. انگیزه و اراده این فرد در ضدیتنمایی و شورشگری علیه مدیریت سازمان صداوسیما چه دلیلی دارد؟ چرا هیچ رد پایی از سیاستگذاریهای سازمان صداوسیما در حوزههای مختلف فرهنگی و اجتماعی و سیاسی، در برنامههای این فرد مشاهده نمیشود؟ چرا رسانههای ضد انقلاب برنامه 90 را یک وصله ناجور به صداوسیمای جمهوری اسلامی و خود را متعهد به حمایت و تقویت این مجری میدانند؟ چرا اتمسفر برنامه 90، همین ویژه برنامه جامجهانی و گزارشهای این فرد، هیچ نسبتی و سنخیتی با اتمسفر حاکم بر سیاستگذاریهای حاکم ندارد؟
بگذارید صریحتر هم بگوییم. اینکه فوتبال یک عرصه سیاسی است را کسی نمیتواند منکر شود و اینکه این ورزش بیشتر متعلق به کدام طبقات و توده است نیز واضح است؛ فردوسیپور در این عرصه کجا ایستاده است؟ همه ما میدانیم او کجا ایستاده است. ما میدانیم فردوسیپور دانسته یا نفهمیده، خلأ ارتباط مستقیم کدام جریان فکری با تودهها را پر میکند و تمایلات آن جریان را در بدنه فوتبال تزریق و یک فرهنگ فوتبالی و مختصات فوتبالدوستی جدید و متفاوت با گذشته را ترویج میکند. فردوسیپور دانسته یا ندانسته در حال تزریق گرایشات و امیال جریانی یک عده محدود به کالبد فوتبال ایران است.
فردوسیپور چه مار در آستین باشد، چه اسب تروا و چه موش انبار گندم؛ بهتر است تکلیف حرفهای که بر عهده ریاست سازمان صداوسیما و مدیریت جوان شبکه 3 است درباره او انجام شود.
رسالت سنگین مدیریت سازمان صداوسیما بر کسی پوشیده نیست؛ چه اینکه باید نابسامانیهای به ارث رسیده از گذشته نیز علاج شود. با این حال اما شعر معروف مولانا وصف حال این ماجرای ماست:
ما درین انبار گندم میکنیم/ گندم جمع آمده گم میکنیم
مینیندیشیم آخر ما بهوش/ کین خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زدست/ و از فنش انبار ما ویران شدست
اول ای جان دفع شر موش کن/ وانگهان در جمع گندم جوش کن
گر نه موشی دزد در انبار ماست/ گندم اعمال چل ساله کجاست