خبرگزاری بسیج: پسر مهزیار یکی از یاران و عاشقان امام زمان(عج) و اهل اهواز بود که بیش از 19 سفر به مکه رفت به امیدی که حضرت مهدی(عج) را زیارت کند؛ در سفر آخرش با عده ای از دوستان به سفر حج مشرف شد، اما وقتی دید آقا به او اعتنایی نمی کند با امام زمان(عج) قهر کرد.
کد خبر: ۹۰۷۸۷۱۵
|
۲۷ آبان ۱۳۹۷ - ۱۶:۱۴

« مرحوم شیخ احمد کافی در روضه پسر مهزیار ماجرای دیدار او با امام زمان (عج) را به زیبایی بیان می کند و می گوید: او 19 سفر به مکه رفت به این عشق و علاقه که شاید در عرفات آقا را ببیند. مراسم حج تمام شد اما خبری نشد؛ پسر مهزیار نا امید شد و با ناراحتی تصمیم گرفت مکه را ترک کند، اما هاتفی ندا داد: پسر مهزیار قهر نکن آقا می خواهد تو را ببیند و قرار شد فردا به ملاقات ایشان برود. آن شب طولانی ترین شب برای پسر مهزیار بود و انگار شب نمی خواست جای خود را به صبح بدهد. بالاخره زمان موعود فرا رسید؛ مسافت زیادی را طی کردند تا به کلبه ای که امام زمان(عج) در آنجا تشریف داشتند، رسیدند.  

پسر مهزیار از هاتفی پرسید: افسار اسبم را کجا ببندم؟ فرستاده حضرت مهدی(عج) گفت: ای پسر مهزیار! عاشق وقتی چشمش به معشوقش می افتد خودش هم از یادش می رود تو می گویی افسار اسبم را کجا ببندم؟!

این روضه پسر مهزیار 40 سال در ذهن من بود و فراموشش نمی کردم تا اینکه توفیق زیارت حضرت اباعبدالله(ع) در اربعین نصیبم شد. وقتی به مقابل ورودی حرم رسیدم، جمعیت زیادی برای تحویل دادن کفش هایشان مقابل کفشداری به صف ایستاده بودند؛ اما عده ای هم طاقت نداشتند که دیدارشان به تاخیر بیفتد و کفش و کیف و ساک هایشان را در خیابان رها کرده و به عشق زیارت حرمین شریفین سر از پا نمی شناختند.

هرچند برای گرفتن این عکس ماجراهایی هم برای من اتفاق افتاد و نزدیک بود بازداشت شوم و دوربینم ضبط شود. ماجرا از این قرار بود که یک مرد عراقی حدود 60 ساله که به زبان ایرانی به سختی صحبت می کرد، مچ من را گرفت و گفت تو داعشی هستی! برای چه از کفش ها عکس می گیری؟ بیا برویم پیش ماموران! در همین حال که با او بحث می کردم یک خانم ایرانی که شاهد گفت و گوی ما بود خطاب به آن مرد گفت: آقا مگر عکس گرفتن از کفش گناه است؟ یا ایراد دارد؟ من که نتوانسته بودم آن مرد را قانع کنم، به آن خواهر گفتم: من نتوانستم این مرد را حالی کنم، شما حالی اش کنید. در همین حال آن مرد با عصبانیت فریاد زد برای چه با خانم صحبت می کنی؟ دیدم این آقا خیلی از قافله پرت است، فرصتی هم نداشتم که ماجرای پسر مهزیار را برای او در چند ثانیه شرح دهم تا متوجه موضوع شود، برای اینکه حساسیت ایجاد نشود همراه او نزد ماموران رفتم. مرد عرب خطاب به آنها مطالبی گفت و آنها هم حرف های مرد عرب را تکرار کردند که لا ثوره، لا ثوره؛ عکس از کفش ممنوع ؛ عکس ها را به آنها نشان دادم و گفتم اگر این عکس ها ایراد امنیتی، اخلاقی و شرعی دارد پاک کنید. ماموران فقط گفتند: دیلیت دیلیت و من هم ناچار عکس ها را پاک کردم تا ماجرا فیصله پیدا کند؛ اما شب بعد به بهانه اینکه از این زائر ایرانی عکس یادگاری بگیرم، توانستم یک عکس از سوژه مورد نظر بگیرم که متاسفانه به خاطر شتاب و اضطراب در گرفتن عکس مقداری هم تار افتاد.

 

علی اشرف خانلری

 

ارسال نظرات